#قصه_شب
«بدیش این بود كه گلدستههای مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به كله ی آدم میزد. ما هیچ كدام كاری به كار گلدستهها نداشتیم؛ اما نمیدانم چرا مدام توی چشممان بودند. توی كلاس كه نشسته بودی و مشق میكردی یا توی حیاط كه بازی میكردی و مدیر مدام پاپی میشد و هی داد میزد كه «اگه آفتاب میخوای این ور، اگه سایه میخوای اون ور.»
و آن وقت از آفتاب كه به سمت سایه میدویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدستهها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان میخواستی آفتابه را آب كنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراحها را در یك خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی كه صبح میآمدی و روی باریكه ی یخ سر میخوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه كنی و كافی بود كه پاها را چپ و راست از هم باز كنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریكه بكشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین میخوردی و همان جور درازكش داشتی خستگی در میكردی تا از نو بلند شوی و دورخیز كنی برای دفعه ی بعد و در هر حال دیگر كه بودی، مدام گلدستههای مسجد توی چشمهات بود و مدام به كلهات میزد كه ازشان بالا بروی.
خود گنبد چنگی به دل نمیزد. لخت و آجری با گله به گله سوراخهایی برای كفترها، عین تخم مرغ خیلی گندهای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید كاشیكاری باشد تا بشود بهش نگاه كرد؛ عین گنبد سید نصرالدین كه نزدیك خانه اولیمان بود و میرفتیم پشت بام و بعد میپریدیم روی طاق بازارچه و میآمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست كه دراز میكردیم؛ بهش میرسید؛ اما گلدستهها چیز دیگری بود....»
ادامه دارد...
@jaryaniha
«الهی !
یکتای بی همتایی، قیوم توانایی،
بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی،
از عیب مصفایی، از شرک مبرایی،
اصل هر دوایی، داروی دلهایی،
شاهنشاه فرمانفرمایی،
معزز بتاج کبریایی،
بتو رسد مُلک خدایی.»
#خواجه_عبدالله_انصاری
#بزرگــــواژه
🍀چطور است که بچه شما روی قالی زندگی کند اما کتاب نداشته باشد؟!
📚 هیچ مانعی ندارد که بچه شما روی موکت مطالعه کند اما کتاب فراوان داشته باشد.
📚 بچه شما ساعت مچی نداشته باشد طوری نیست. بی ساعتی ننگ نیست اما بی کتابی ننگ است.
«استاد قرائتی»
@jaryaniha
🍀نوجوان نویسنده و هنرمند من، سلام.
حتی شما که نمی نویسی اما به مطالعه و داستان علاقهمند هستی.. اینجا دانشکدهی خصوصی شماست.
👈اگر دوست داری راحت بنویسی!
👈اگر وقت کمی داری و شرایط شرکت در دورههای طولانی مدت آموزشی رو نداری!
👈اگر هزینه دورههای آموزشی برات سنگینه!
👈اگر دوست داری یک آموزش رایگان و سبک اما مداوم داشته باشی!
👈اگر دوست داری چیزی بنویسی که دلت میخواد اما کسی باشه برات نقد کنه و اشکالات متن ات رو بگیره...
✋اینجا همون جاست که دنبالشی...
دانشکده مهارتهای نویسندگی.
🍀اینجا مربی همیشه همراهته تا در نویسندگی هدفمند بشی.
به جمع ما ملحق شو و نویسنده شو .🎊🎉
https://eitaa.com/Writingskills
#اخبار_جریان
🍀جلسه اخرسالی جریان در واپسین ساعات... با حضور استاد معماریانی.
از این جلسات همیشه لازمه خصوصا آخر سال چون نقشی راهبردی در هدفگذاری برای حرکت گروهی مون در سال آینده داره.
#جریان
#حرکت
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
🍀بیلچه را که درون خاک فرو بردم، تازه متوجه شدم از داخل گلی که ده روز بود خشکیده، چند برگ کوچک سبز جوانه زده. بیلچه همان جا ماند...
و من به بذرهایی فکر کردم که زیر خاک، منتظر جوانه زدن هستند اما من چه غفلتزده رهایشان کردم.
✍ انصاری زاده
@jaryaniha
«تو تمنای من و
یار من و جان منی...
پس بمان
تا که نمانم به تمناى کسى...!»
#مولانا
هدایت شده از رونویسی از بهار
بسم الله الرحمن الرحیم
🌊 گروه نویسندگان جریان، با هدف تقویت «تفکر خلاق» در جامعه برگزار می کند:
🌱 رونویسی از بهار🌱
🍃فروردین ۱۴۰۲🍃
💫محورها:
_حرف های ناگفتهٔ بهار
_ گفتگو نویسی های بهاری
_ آیه های بهار
_ شُکرنامهٔ بهاری
_ بهار من
🌸قالب کلی آثار: عکس نوشت🌸
📝بخش ها:
_ کوتاه ِ کوتاه (مینیمال)
_ دوبیتی
_ یادداشت
_ تجربه نگاری
_ روایت
📋 برنامه:
🍃 شرکت کنندگان می توانند به صورت روزانه و نامحدود آثار خود را در قالب عکس نوشت ارسال نمایند.
🍃 به صورت روزانه تعدادی از آثار دریافت شده در کانال «رونویسی از بهار» با ذکر نام نویسنده منعکس می گردد.
🚦راهنما:
_متن ارسالی حتما باید تولید شده توسط فرد ارسال کننده باشد.
_ حجم آثار نباید از ۳۰۰ کلمه بیشتر باشد.
_ متون ارسالی مجزا از عکس سنجیده
می گردد. به این معنی که یک متن خوب می تواند با یک عکس معمولی، به عنوان متن برتر انتخاب شود.
_ اسامی تقدیرشدگان در روز عید فطر ۱۴۰۲ اعلام خواهد شد.
🎁 جوایز:
جایزه حقیقی و اصلی این جشنواره، گردهم آمدن جمعی خلاق و بانشاط از سراسر ایران است. 🎀 به رسم یادگاری به ۲۰ نفر از فعال ترین ها و خلاق ترین ها، کتاب و محصولات فرهنگی تقدیم می شود.
ارسال آثار در ایتا:
✉️ @baharnevis
کانال رونویسی از بهار در ایتا:
🆔 @runevisiazbahar
نویسندگان جریان
#پنجشنبههای_نوشتنی 🍀ایام تون بکام انشاالله... خستهی خونهتکونی نباشید 😊 امیدوارم این روزهای واپس
#پنجشنبههای_نوشتنی
«سلام .
✉️راحت برایت مینویسم. بی تکلّف. برای تو که دوست دارم در من پُررنگ باشی.
🌀دوست دارم صدایت را هر روز بشنوم که در گوشم نجوا میکنی: "حرکت کن، خودِت رو سُر بده تو یک بازی جدید، امتحان کن، سر در بیار از همه چیز."
💥دلم میخواهد یادم بیاوری که قبل ترها چطور برای برنده شدن در یک رقابت کودکانه سر و دست می شکستی. دست را که یادم نیست. اما هنوز به خاطر دارم در کِش و قوس توپ بازی ،برای نباختن،وسط پیشانی ات ، درست همان وسط، شکست و یکی دو تا بخیه کوچک هم خورد. درد داشت. اما مهم نبود، به احساس پیروزی می ارزید. آن موقع فکرش را هم نمیکردی که گاهی قلب یک مادر میتواند از خراشی سطحی هم مچاله شود. پس حتی ذره ای ندانستی که مامان تا تو را به درمانگاه برساند چه کشید. دنیا برای تو همان اندازه های کوچکِ خودت بود . آنچه دلت میخواست داشته یا نداشته باشی.
✅حالا بزرگ شده ای. جهانت هم.
دیگر خوب است بدانی در دل آدم ها چه میگذرد. مراعاتشان را بکن. این یک تکه را کودک نباش.
اما حواست باشد که زیادی ملاحظه خودت را نکنی.
✨خودت را، خودِ خودت را باز هم بینداز در کشف دنیاهای جدید. هنوز هم دنبال بازی های تازه باش.»
✍ فهیمه فرشتیان
@jaryaniha