می گفت: دنیا آن میهمانی بزرگی نیست که گمان می کنی به آن دعوت شده ای.
کمی اندیشیدم؛ اشتباه می گفت! هست!
کمی اندیشیدم؛ راست می گفت؛ نیست!
هم هست و هم نیست!
وقتی ثانیه به ثانیه ات را خرج دنیا می کنی، درست مثل یک شیء لزج و لغزنده، مثل قالب صابونی می شود در دستانت که هرچه بیشتر می فشاری و هرچه بیشتر تقلا می کنی برای داشتنش، بیشتر و بیشتر و بیشتر از دستش می دهی... .
کدام دنیا را می گویم؟
همان دنیا که وقتی صبحش را شب می کنی و شب آن را روز، هرچه می نگری لحظه ای در آن پیدا نمی کنی که تو باشی و او.
تا با هم کمی اختلاط کنید.
و او یکه تاز عرصه ی وجودت باشد و تو تنها مخاطب لحظه ات را او قرار داده باشی.
همان دنیا که رنگی از او ندارد. به ظاهر شاید او و برای او و با او های بسیار داشته باشی؛ اما خودت خوب می دانی مصداق همه ی برای او بودن هایت، همین عبارت است:
تو در پناه او و دلت جای دیگر است!
آری! این چنین دنیایی، آن میهمانی شگرفی نیست که در دل می پروراندیم.
هرچند آنقدر شگفتی در خود جای داده، که تو را به چیزی بیش از یک میهمانی شگرف و چیزی بیش از یک رویا فرا می خواند... .
✍️منصوره سادات موسوی
#دست_نوشته_هایی_برای_من_که_نیستم
#خلوت
#اندیشه
#او
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱