فردا بیدار شدی و دست و صورت شسته، صبحانه خورده، آمادهٔ حرکت به سمتِ مدرسهای. «نکنه دیر برسم؟ نکنه کتابمو جا بزارم؟نکنه؟» تشویش و اضطراب را به جان خریدی.
یا سوارِ وسایلِ نقلیهٔ عمومی هستی یا خودرو سواریِ سرویس یا ماشینِ مادر و پدر. یا اصلا نشستهای در خانه و آنجا کتاب و دفتر را پهن کردی.
میدانم و آگاه هستم به حال و هوایت.
هستم در کنارت. اگر فکر کردی پیدا کردنِ اضافهٔ تشبیهی یا اغراق سخت هست، من هستم. اگر فکر کردی مسئلهٔ ریاضی بزرگتر از توست! سخت در اشتباهی! دستِ کم گرفتی منو؟ هستم. کمکِت میکنم تا غلبه کنی بر ناتوانیهایِ درونت. مگر تو برایِ ساختن نیامدهای ؟ اگر جوابت بله است پس کمرِ همت ببند و بلند شو. «از تو حرکت، از خدا برکت!»
به نظرت غلو آمد این کلمات؟ راست میگویی. حق داری، قُدرتَم را ندانی. من که تو را میشناسم. تو باید برگردی و وجودت را بشناسی. آن وقت مثل جِت حرکت میکنی. البته « رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود!»
+«من هستم تا ابد. پَستی و بلندیها را همراهَت می پیمایم و برای تک تک پلههای زندگیَات پا به پایت راه می آیم.»
امضا:معلمِ درونت - خودِ فطرتِ مبارَکت!
#ایران
#شروع_مدرسه
#درگوشی
✍مائده اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.