#شعر_بریده
اندکی در محضر شاعران
«صبح آن شب که به دریا موجی
تن نمیکوفت به موجی دیگر
چشم ماهی گیران دید
قایقی را به ره آب که داشت
بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر»
#سهراب_سپهری
#هشت_کتاب
پ.ن: هشت کتاب سهراب سپهری تنها کتابی بود که تمام روز و شب دوران نوجوانی من را پر کرده بود. آنقدر اشعار آن را با صدای بلند خوانده بودم که خوب یادم هست بعضی از اشعار طولانی آن که حتی به ۱۵ صفحه میرسید حفظ شده بودم.
سهراب و پیچیدگی قلم و افکارش برایم قداستی داشت که مسحورم میکرد.
امروز اما صفحات این کتاب همچون آلبومی است که حال و هوا و تصاویر کهنهی دوران نوجوانیام را در خود نگهداشته و من حریصانه آنها را میکاوم تا شاید لحظهای از آن روزها برایم تداعی شود.
🍀راستی شما چطور؟ با چه کتابی از دوران نوجوانی تان خاطره دارید؟
اسم یا عکس آن را برای ادمین کانال بفرستید. 🙏😊
@jaryaniha
«اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:
صد پرتو من در آب!
مهتاب، تابندهنگر، بر ارزش برگ، اندیشهی من، جادهی مرگ.»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha
«در جوی زمان، در خواب تماشای تو میرویم
سیمای روان، با شبنم افشان تو میشویم
پرپر شدهام، چشم نویدم، به نگاهی تر شدهام
این سو نه، آن سویم...»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha
«تنها به تماشای چهای؟
بالا، گل یک روزهی نور.
پایین، تاریکی باد.
بیهوده مپای، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچهی خدا روشن نیست..»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha
«..مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیکیست.
لای این شببو ها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه
من مسلمانم...»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha
«هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت...»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha
«صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریک است ؟
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است...»
#سهراب_سپهرى
@jaryaniha
«من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
در دلِ من چیزی است، مثلِ یک بیشهی نور، مثلِ خوابِ دمِ صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بِدَوم تا تهِ دشت، بروم تا سرِ کوه...»
#سهراب_سپهری
@jaryaniha