27.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب حمله چقدر شیرین بود
گنبد آهنینتان این بود؟
تازه آن گنبدی که پشت سرش
انگلیس و پاریس و برلین بود
پس چه شد وعدههای کاخ سفید
قول امنیتی که تضمین بود
آنچه که خوردهاید یک سیلی است
گرچه که سهمگین و سنگین بود
ما که جنگی نکردهایم هنوز
هرچه که دیدهاید تمرین بود
همهی ترس از جواب شما
صف کوتاه پمپ بنزین بود
ای خدا شاهدی که «شاهد» ما
هدفش لانهی شیاطین بود
زخم پهپادها خدا را شکر
بر دل اهل غزه تسکین بود
موشـک بام مسجد الاقصی
پیک آزادی فلسـطین بود
بر سرت سایهی ابابیل است
بعد از این زندگیات تعطیل است
سیل ویرانی تو راه افتاد
بسترش از فرات تا نیل است
میوهی سرخ هفتم اکتبر
سیلی آبدار آوریل است
گفتهای موشــکی نخورد به تو!
کار تو تفت این اباطیل است
عکس رسوایی تو پخش شده
چه نیازی به بحث و تحلیل است
بین ما صحبتی اگر باشد
خیبر و ذوالفقار و سجیل است
یا بنی سامری! هلاکتتان
قول تورات، حرف انجیل است
آی قابیل! آی اســرائیل!
نوبت انتقام هابیل است
خانهات را تکاندهای ای قدس؟
نم نمک وقت سال تحویل است
✍️محمد رسولی
#وعده_صادق
#شعر
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
مثل هر شب کودکم، آن طفلکم، آن بی گناه
چشم خود را بست با ترسی نهان پشت نگاه
خواست تا قدری بخوابد، باز هم آن اضطراب
آمد امّا در دلش، شد نامنظم نبض خواب
گفت:« مادر! باز امشب بُمب، غرّش،خاک، خون؟
خسته هم اصلاً نشد دشمن کمی از این جنون؟»
دست بر قلبش نهادم، خواندم آرام آیه ای
ناگهان نزدیک شد از دور نور و سایه ای
نور ایمان بود یا انبوه موشک ها و یا....؟
اهل اردوگاهمان فریاد، شادی و هَلا
شیرمردانی به فرمان علی، با نام حق
آمدند آن شب به یاری، رفت از دشمن رمق
شد نگاه کودکم اندازه یک آسمان
می دوید و هی نشان می داد موشک هایشان
آیه (انّا فتحنا)خواند یا (فتحٌ قریب)
نه گرسنه بود انگار و نه خسته،چه عجیب
بعد یک ساعت که خندید و دوید و آیه خواند
عاقبت آمد به آغوشم، نشست، آرام ماند
نرم نرمک کرد در چشمان او خواب آشیان
با نفس های عمیقش گشت قلبم شادمان
یک شبی خوابید بی ترس و بدون خون وخاک
باد رحمت صد هزاران بار بر آن شیر پاک
مادر ایرانی، ای هم سنگر و همپای من!
باز هم نقش رشادت بر دل دنیا بزن
✍فهیمه فرشتیان
#وعده_صادق
#انتقام_سخت
#شعر
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، میخواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزهدار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگیست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سهساله، چقدر
به روی خویش نیاوردهاید آبله را
دلیل قافله میبرد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را
هنوز یک به یک، آری به یاد میآری
تمام زخم زبانهای شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور میشوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
«شهادت امام محمدباقر علیه السلام تسلیت باد.»
#سیدحمیدرضا_برقعی
#شعر
#امام_باقر
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱