eitaa logo
نویسندگان جریان
600 دنبال‌کننده
2هزار عکس
152 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست دارم از او بیاموزم. همان که اول الگوی زنان مسلمان است. زمانه، کارِما را راحت کرده. گوشی را برمیدارم. نیم ساعتی جستجو کافی است تا حجم بزرگی از داده ها در اختیار داشته باشی. تند و تند میخوانم.بعضی حرفها تکراری و سطحی است و برخی گوهرهای ناب و چشمگیر. نمیخواهم به خوانده ها قانع باشم. پس گوشی را کنار میگذارم. فکرمیکنم. مهمترین بهره من از حدود ۵ دهه حیات او چیست؟ در ذهنم یک ستون از ویژگی هایش را ردیف میکنم: ثروت و مکنت، شجاعت در دفاع از پیامبر، مطیع و محبوبه ی همسر بودن، ایثار و... همه اینها را یک کاسه میکنم. حالا ام المومنین، حضرت خدیجه برایم یک مفهوم مشخص دارد: زنی که خودش را ، هر چه را داشت، از جان و مال و حتی آبرو خرج کرد، خرجِ عقیده اش. او با آن جایگاه اجتماعی بلند، میتوانست دخترش را در ناز و نعمت بپرورد، اما بر خاکِ شِعب بزرگش کرد. می شد که فخر بفروشد به عالم و آدم، اما متواضعانه به پیامبر اسلام گفت "بیتی بیتک و انا جاریتک" خانه ام خانه توست و من کنیزت. کم نیست! کسی که خود ۴۰۰غلام و کنیز در اختیار دارد چنین حرفی بزند. می اندیشم که این جسارت تنها از ایمان برمی خیزد و نه هیچ چیزِ دیگر. حالا دارم به سرمایه های خودم فکر میکنم. از مهرِ مادری گرفته تا استعدادها و مهارتهایی که در وجودم ساخته ام. کدام ها را می شود به پای باورها ریخت؟ همه را. از نگاه مهربانی که میتوانم به فرزندم بکنم تا قلمی که باید آن را در جوهرِ حقیقت بزنم. ما زنان فقط کافی است بخواهیم داشته هایمان را به جا خرج کنیم. دنیا را تکان خواهیم داد. ✍ فهیمه فرشتیان @jaryaniha
«از کلاس تا کربلا» استادِ بیوشیمی می‌گفت:« اگر آدما حدودا سه روز آب نخورن، می‌میرن!» فکر آمد سراغم‌ و دل‌م را برد کربلا. اشک میهمانِ خانه‌م شده بود. با زبانِ روزه قلبم را پیوند دادم به آقا و اربابم حسین علیه السلام. ارتباطِ این تنِ آدمیزاد با سالارِ شهیدان وسطِ کلاسِ درس بسی برایم دلنشین‌ بود. می‌خواستم اجازه بگیرم و بروم بیرون و یک دلِ سیر گریه کنم اما به یادِ کوتاهی اکتفا کردم. ماندم و با دلتنگی گوش سپردم به کلاسِ درس. « از حرم تا قَتلِگَه زینب صدا می‌زد، حسین ع دست و پا می‌زد حسین ع، زینب س صدا می‌زد حسین ع» ✍مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
« غرفهٔ دخترانهٔ شهدای فاطمیون» از فضای بیرونی آن مشخص بود که ارتباطی با دخترانِ شهدای تیپ فاطمیون سوریه دارد. فضایِ به قول خودم راهیان نوری داشت. از سربندهایی که زده بودند به ذهن آمد . دختری دعوت می‌کرد تا دیدن کنیم از غرفه‌شان. وقت تنگ بود و هنوز غرفه‌های دیگری را ندیده بودیم. سمت چپ‌م میزِ کتابی بود برای فروش. خواهرم به سمت میز رفت تا کتابی را که پسندیده بگیرد. با لبخند نگاه می‌کردم دخترِ غرفه دار را.صبر کردم تا سوالم در ذهنم خوب و سنجیده شود. کنجکاو بودم تا بدانم آیا واقعا دختران شهدا می‌گردانند غرفه را؟ پرسیدم. دخترِ شهید همراه با بغضی که از گلو می آمد پاسخ داد. حالش را فهمیدم. حیف که اطراف‌مان پر بود از مرد. وگرنه در آغوشش می‌گرفتم‌. مردمِ شریفِ افغانستان در میانِ ملت خودمان مورد پذیرش نبودند؛ چه برسد شهدای آنها.لبخند زدم و دستم را برای آشنایی جلو بردم. خواهرم هم. همان چند دقیقه که میهمان‌شان بودیم دلم شاد و لبم خندان شد. ✍مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«بولتِ من» منتظر بودم تا وقتم خالی شود، اما هربار اتفاقی مانع می‌شد تا بروم خرید و آن را بگیرم. چه چیزی ؟ دفتر بولت ژورنالم را . برای سر‌و سامان دادن به زندگیم سعی می‌کنم خودم را موظف به خریدش کنم. حداقل بهانه‌های دلم بابتش کم شود. یعنی نگویم که نشد و نتوانستم برنامه منظمی بریزم. حالا که دهن کجی کردم به وسوسه‌ها با خودم می‌گویم:« یادِ مربیم بخیر که این اتفاق رو برامون رقم زد تا درک کنیم نظم و زمان رو تو زندگیمون.» چندین سال هست که می‌گذرد از یادگرفتن این نظم، و تا جایی که می‌توانم این نکته ارزشمند را رعایت می‌کنم. شبِ دوم قدر ✍مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
چند صباحی قایق کوچک زندگی در اقیانوس رحمتش شناور بود.... حالا آخرین شب است و آخرین لحظات بهره برداری از امواج رحمتش‌.... فرصت از دست رفت... رمضان دیگر آیا هستم که دوباره از این دریای رحمت بهره‌ای ببرم؟ خدا داند.... دلمان برایت تنگ خواهد شد، ای ماه فرصت‌های ناب. ✍انسیه‌سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱