•
قبلهگاه، آنگاه که کوفت بر زمین سنگش را، اصنامی همسنگ خویش به دلها کاشت. پس آنها که دور تر، هم مرتبه نزدیکان؛ به حکم مشابهت اصنامِ قبلهگاه. مردمان صنم گذاشتند به فوق که دستی نرسد یا به زیر که هیبتی نمانَد.
گوسفند چرانی صنم آویخت به سینه، و هر شامگاه پیش نور در روزنه غار گرفت و بار ها از آسمان پرسید چیست این؟
به عمر ثمر نشستن جوز از سپهر مسألت داشت و نیمه شبی پاسخ شنید.
_ای آنکه ستایش میشوی،
پیام این سحر گاه بر تو باشد که با خلق نَقل کنی. و پس از تو بر آنِ وصی تو، که قبلهگاه شکافتیم از قدمش، و پس از آن بر فرزند ارشدش و بعد دیگری و تا نُه تن از فرزندانش. و پیغام این؛ لا اله الا الله، وحدهُ لا شریک له.
پس بر تو، که نه بیش گویی و نه کم و این اجر چهل سالی که صنم گماردی شاهراه قلب و صمد نهادی نافهِ عاش.
سحر گذشت حال آنکه محمدی حامد، سیزده سالهای عابد و اشراف زاده ایی زاهد بود ...
سال به کنکون رسید و سخن هنوز همان؛ لا اله الا الله، وحدهُ لا شریک له. کاش لب های تفتیده تاریخ بقدر بوسهای بر دست های تو توفیق داشت، دستهایی که عطر دست خدا داشت و یا وصیّ تو و یا فرزندانش تا آخرین؛ که حق پیغامبری ادا نمودی ...
#یادداشت
#میلاد_پیامبر_اکرم
✍ فاطمه قلمشاهی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.