🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸#روایت_خادمی
خادمی گستره وسیعی را در بر میگیرد.
هر کس در کاری سر رشته دارد.
میشود در کنج و گوشه زندگی روزمره عِطرِ خادمی پراکند.
مادری که این روزها چند قصّه از امام رضا علیه السلام برای کودکش میگوید.
یا مثلا مردی که قدم برداشتن برای مادرش چون کوه کندن است. دنبالش می رود و چند دقیقه نگاه به گنبد علی بن موسی الرضا، سلامی و زیارتی را به مادر هدیه میدهد.
کسی دیگر نیز در خیابانها پرده و پرچم عزا نصب میکند.
آن یکی، مقداری چای و شکر به موکب میرساند.
مردی که زور بازویش زبانزد است، دیگهای بزرگ را جا به جا می کند.
زنی که همیشه در صورتش مِهر میجوشد، کودکانِ اسکان ها را سرگرم میکند.
یکی هم قسمتش شده آن لباس مخصوص را به تن کند، چوب پر دست بگیرد و نظم و هماهنگی ها را در داخل حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام پیش ببرد.
کسی هم دانسته هایش را از امام، و یا حال معنوی اش را در زیارتی و خدمتی با دیگران قسمت کرده. با نوشته ای، تصویری و هر امکان و هنری که در دست داشته.
یقین دارم امام به همه این خدمت ها نگاه محبّت دارد.
ما همه خادم الرّضاییم اگر بخواهیم.
شما هم اگر روایتی از خادمی خودتان، یا اطرافیانتان دارید برای ما ارسال کنید. 👇
🔹 @jaryanezendegi
🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
#روایت_خادمی
«حال و هوای امام رضایی»
با خودم فکر می کردم خوش به حال افرادی که تونستن در این روزا روصه ای به پا کنن و خدمتی به زوار انجام بدن و نذری به نیت بپزن و....
و دلم گرفت از این که من نتونستم...
در عالم خواب و بیداری بودم که یادم افتاد چند تا ظرف یکبار مصرف داخل خونه داریم
برنج و شکر و زعفران و هل و گلاب هم مقداری هست که بشود به نیت نذری روز شهادت امام رضا علیه السلام لا اقل به چند تا همسایه بدیم و دل اونا رو امام رضایی کنیم.
این بود که به تعداد اندکی شله زرد نذری، حال و هوای دل خودمون و بچه هامون با صفای معنوی این روزا مصفا شد.
✍مرضیه پوستچیان
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«چقدر زود گذشت»
همه ی حواسم جمع دیروز است. انگار اصلا در این دنیا نبودم. رنج هایم دور شدند. اصلا فرصت نداشتم به آن ها فکر کنم. یک تیکه نور بود. بی شک جایی برای نزدیک شدن به خدا. در کنار ادم هایی بی ریا و بی توقع که لحظه به لحظه بدو بدو داشتند برای خدمت. پشیمانم امروز جا ماندم. اول که رسیدیم موکب، سوله خالی از زائر بود. خنکی هوا را غنیمت شمرده و راه افتاده بودند. عقربه های ساعت، 6 را نشان می داد. صدای با محبت سرکشیک را شنیدم که به استقبالمان آمد. سه شب بود که شبانه روز خدمت می کرد. اثری از خستگی روی چهره اش ندیدم. سرحال و قبراق بود و با خواب غریبه. گفت زائر روی چشم ماست و خادم بالای سر ما. چون خادم هم زائر است و هم خادم. این ها را نگفت تا به خودمان غره شویم؛ گوشزد کرد تا بدانیم در چه جایگاهی هستیم و مسئولیم. اولش ترسیدم، 12 ساعت سرپا. گفتند یک ساعت هم فرصت استراحت نداریم، زائر زیاد بود و نیرو کم. وقتی نگاهم به صورت هایی افتاد که از شدت خستگی پایشان را دراز کرده بودند و ماساژ می دادند. تاول های که چسب خورده بود. قدم هایی که لنگان لنگان جلو می آمدند . صورت هایی که آفتاب سوخته بود و قرمز. ناخوداگاه پاهایم را تند تر کردم تا سینی چای را جلویشان بگیرم و گرم تکریم کنم . خداقوتی بگویم و لبخند بزنم. به قول سرکشکیک: اخم رد پای شیطونه. مراقب باشید با تموم خستگی که دارین. موقع برگشت روی پل، وقتی نگاهتون به گلدسته های حضرت افتاد .عرق شرم روی صورتتون نشینه که ببخشید آقاجان می تونستم با زائزت که به عشق دیدار شما به حریم تان پناه آورده، بهتر برخورد کنم ولی اون لحظه اسیر دام شیطون شدم.
ساعت های اخر بود. رو به یکی از خادم ها گفتم: اصلا باور نمیشه چقدر زود گذشت.
خندید و گفت: من که پنج روزِ از اول موکب اینجام تو همین فکرم. انگار همین امروز اومدم خدمت.
توی دلم احسنت گفتم و یادم آمد از وقتی که آمدیم مدام دنبال می گشت تا باری بردارد یا ما را راهنمایی کند.
وقتی نگاهم به چهره ی نیروهای شب افتاد. غبطه خوردم. کاش شرایط و توفیق بیشتری داشتم و بازهم در کنار دلدادگان آقا عشق بازی می کردم.
✍️خانم بهناز ثریایی
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«داغ دل»
دو ماه کتری ها و سماور ها جوشیدند.
دلشان داغ شد و قل زد و بخار کردند.
خادم ثابت چایخانه بود. هر بار که پا در آبدار خانه ی حسینیه می گذاشت، حال دلش حکایت حال کتری ها بود.
هیچ شبی روضه و سینه زنی را کامل گوش نداد اما، دلش از داغ اهل بیت علیهم السلام داغ بود و مهر و محبت امام در دلش می جوشید و آه از نهادش بلند می شد.
✍️ خانم انسیه سادات یعقوبی
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#روایت_خادمی
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«سفرهدار»
از آن لحظه همهچیز عوض میشود
درست همان دم است که هرچیز سرجایش قرار میگیرد
واژهها و مفاهیم از زندان کلیشههای امروزیشان، رها شده و معنای حقیقی خود را مییابند.
و تازه آدمی میفهمد که هیچ نمیدانسته.
خوشا فهم نفهمیدنها!
زهی سعادت انسان! آن هنگام که در مدار ولیّ خدا قرار میگیرد.
در میدان مغناطیس رضوی.
وسعت بیکرانهای که هرجای دنیا باشی، میتوانی در مقام معیّت امام با آن «جذبهٔ عشق»، همآهنگ شوی.
جانی دوباره
نگاهی نو
و فهمی دگر.
هرکس در این حوزهٔ جاذبه به کاری مشغول و به خدمتی مامور است.
احدی بیکار نیست؛ امام همه را به خدمت میگمارد.
کافیست طلب کنی!
بفهمی!
بخواهی!
حتی به نگاهی
لبخندی
و سکوت و کلامی بههنگام.
در این میانه، خادمان ایستگاههای صلواتی در سراسر مسیر تا آخرین موقفهای منتهی به حرم، با چهرهای گشاده، به زیبایی هرچه تمامتر، فرازهای «زیارت امینالله» در مقام طلب را برایت معنا کرده و آمادهات میکنند:
«وَ مَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّمآءِ مُتْرَعَةٌ»
«سفرههای خواهندگان طعام مهیّا و چشمههای تشنگان لبريز است»
باشد تا همه، طالب سفرهٔ معرفت و تشنهٔ سرچشمهٔ حقیقت به پابوسی اماممان برویم.
خوشا به سعادتتان میزبانان امام رئوف!
مقام سفرهداری و سقّایی حضرتش، گوارای وجود نازنینتان!
✍ خانم محبوبه بنیاسد
📌عکس مربوط به یکی از موکبهای امسال، حوالی حرم است.
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_خادمی
💠کی چه جوری می تونه خادم باشه؟🥺
🌱هر کی دوست داره خادم امام رضا علیه السلام باشه ببینه و گوش کنه 👌
@jaryaniha
#روایت_خادمی
«عشق ِ منظم»
نظم، حوصله میخواهد.
کار بزرگ، نظم و حوصله را باهم میطلبد و اگر عشق نباشد، کار به سرانجام نخواهد رسید.
این روزها، در کنار دوستانم، عشق را در خدمت به زوار الرضا علیه السلام پیدا کردیم.
منظم شدیم، همآهنگ شدیم و برای تجربهی خادمی، کنارهم شکل گرفتیم.
کار بزرگ، عشق میخواهد.
✍ خانم زهرا انصاری زاده
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«دانه های آخر»
و تمام شد...
دانههای آخرست. حبههای آخر همیشه شیرینترند. چراکه طعم فرصتها را بیشتر در خود دارند. چراکه قدرشان بیشتر است حتی اگر کمتر باشند.
حبههای کوچک حلوا تمام میشوند اما شهد شیرینشان خاطرهی خادمی را در گسترهی زمان، برایم ثبت میکنند.
✍ خانم زهرا انصاری زاده
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
«به وقتش هم بخند و هم گریه کن...
میگویند: چرا اینقدر پرچم سیاه؟ خسته نشدین؟ دلتان نگرفت؟ یک ماه، دو ماه؟!! میگویم به اشک هایت چقدر بها میدهی؟ تعجب میکند!!
میگوید: باید همیشه شاد بود، هیچ وقت به غم راه نده اگر آمد آهنگ گوش بده و شاد باش.
لبخند میزنم و میگویم پس پروردگار اشک را برای چه آفرید؟ یا اصلا غم را برای چه؟ چه دین کاملی داریم که هم برای اشک تو برنامه دارد و هم برای لبخند و خنده ی تو اعیادی که تو را به شادی تشویق میکنند و ایامی که تو را به اشک تا هیچ کدام از نعمت ها و آنچه داری هدر نرود و برای بهترینش خرج شود...»
✍حدیث انصاریزاده
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«ویلچر خوشبخت»
همیشه در خدمتش بودم. هر ساعت هر زمان که بهم نیاز داشت حاضر بودم. براش ناز نمیکردم. شکایت از خستگی نمی کردم. از وقتی پاهایش توان برید پایش شدم.
فکر کنم اونم از من خیلی راضی بود و برای خوشبختی من دعا میکرد.
بعد از این که برای همیشه از پیش ما رفت. و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
منو آوردن اینجا تحویل دادن. قبلا که میومدم اینجا، خیلی حالم خوب میشد.
وقتی می خواستم برگردم خونه همش عقب سرمو نگاه می کردم . دوست نداشتم از اینجا برم.
حالا تو دست خادمین حرم امام رضا (ع) هستم.
در خدمت زائرین امام. برای مسن ها یا افرادی که خسته و ناتوانن، پاهاشون می شم. می برم نزدیک حرم که به آقا سلام بدن. و به مرادشون ،که زیارت آقا هست برسن.
خدا رو شکر که من هم به مرادم رسیدم.
✍️خانم زینب پناهی
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#روایت_خادمی
«سفره داری»
روز شهادت مولا جانم امام رضا علیه السلام بود . پدر به سفره نذری امام دعوت شده بود . با اینکه روز هفتم و دهم و اربعین نذری داریم اما دل مادر بد جوری هوایی شده بود که حتی اگر شده یک دانه برنج از سفره کریمانه مولا شاملش شود .
یواشکی با آقا جان درد دل می کرد.
بعد از دو سه ساعتی زنگ خونه به صدا در اومد . دوست بابا بود دو ظرف پر از برنج و خورشت . انگار که به دلش الهام شده بود که یک مادر دلباخته هم میهمان سفره توست.🥺
چند سالیست مادر در بین ما نیست 🖤اما سفره کریمانه آقا جان همچنان در روز شهادت جان تشنه ی ما رو سیراب می کند .
آقا جان دور و نزدیک نمی شناسد، کَرَمش به وسعتی فراتر از اقیانوس است❤
✍ س _ م
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱