نویسندگان جریان
https://EitaaBot.ir/poll/bfav?eitaafly
دوستان عزیز لطفاً در این نظرسنجی شرکت کنید، ممکنه بار اول لینک براتون باز نشه، یکبار کانال رو ببندید دوباره باز و لینک رو امتحان کنید.
#قصه_شب
#رادیو_قصه
https://radiogheseh.com/album/%d8%a2%d9%86-%d8%b4%d8%a8-%d8%aa%d8%a7%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/
📻 آن شب تابستان
نویسنده: آمبروس بیرس
گوینده: مسعود فروتن/گیتی خامنه
ژانر: ماجراجویی/ترسناک
@jaryaniha
May 11
برای ما پدری کردید همیشه.
ای مهربان بابا!
شهادت مظلومانهٔ پدر بزرگوارتان تسلیت باد... 💔
@jaryaniha
یک قصه بیش نیست غم عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است...
👤حافظ
💕 @jaryaniha
May 11
#پاراگراف_شروع
«دریا نا آرام تر از آن بود که فکرش را میکردم، تا کمر ایستاده بودم میان آب و طوفان امواج خروشان را چنان به صورتم می کوبید که هر لحظه تمرکزم بیشتر به هم میریخت و از توانم در مبارزه کاسته می شد. حدود یک ساعتی می شد درگیر نبرد با دیوی بودم که سرسختانه مقاومت می کرد و رام نمیشد، که به یکباره دیو اطراف حصار محافظ من چرخید و دیواره ای از آتش اطرافم را فرا گرفت...»
#هفت_جن
امید کوره چی
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
🍀همیشه عاشق کتاب بوده ام. چیز جدیدی نیست. از همان نوجوانی که خودم را شناختم فهمیدم یکی از اصلی ترین آرامش بخش ها برای من پناه بردن به کتاب است. گاهی ۱۰۰ صفحه را لاجرعه سر میکشیدم و حتی بعضی وقت ها توی مهمانی و سفر، خواندن در اولویت بود. یادم هست در دوران دانشجویی که با رفقا حرفِ کتاب می شد مدام این جمله را از من می شنیدند: " آره ، منم خوندمش" دیگر کم کم دور و بری ها دانستند دنیای من نفسش به خواندن بند است.
آن روزها خودم هم فکر می کردم یک کتابخوار حرفهای هستم. اما زمان به ما میفهماند که در هیچ چیز به انتها نرسیدهایم. کم کم خبردار شدم می شود تندتر خواند و در عین حال عمیق تر.
آرام آرام وارد عالم نوشتن شدم و دیدم می شود رمان بخوانی و فقط لذت نبری، می شود از داستان هم نکته برداری کرد. می شود از لابلای واژه ها و حروف روح بیرون کشید، و صدای نفس نفس زدن های نویسنده هایی را شنید که آخرین لحظات عمرشان را کش می دهند تا بیشتر بنویسند. می شود از هر کتاب یک کلاس آموزشی برای خودت بسازی و می شود......
وقتی خواندن عشق اول باشد و نوشتن دومی دیگر دنیا همیشه برایت تازه است، به اندازه عطر یک تکه نان گرم که در صبح اولین روز بهار از دست پدرت میگیری. و حتی شاید بیشتر.
تصویر: کتابهایی که این روزها کنارم هستند.
📝خانم فرشتیان
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
🍀میشه بیای حرم و به انتشارات بهنشر سر نزنی؟!!!
بین قفسه کتابهای شهدا میچرخیدم تا حال دلم رو پیدا کنم. کتابی که چفت بشه با حال و هوای این روزهام و بشه قالب قلبم❤️ البته که انتخاب سخت بود. تا اینکه پشت این کتاب رو خوندم... خودش بود..😭
خلاصه که اگه حال دل تون نیازمند شد و برکت خواستید، در این خونهها باز بازه...
«اسم تو مصطفاست»
زندگینامه شهید #مصطفی_صدرزاده
به قلم راضیه تجار
📝انصاری زاده
@jaryaniha