eitaa logo
نویسندگان جریان
607 دنبال‌کننده
2هزار عکس
152 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
موکب فرهنگی امام رضا(ع) شلوغ‌تر از همیشه بود. میان همه‌ی غرفه‌ها، یکی حال و هوای متفاوتی داشت؛ غرفه‌ای که بوی جوهر و صدای قلم نی در آن جریان داشت. مردی سالخورده با محاسن سفید، آرام پشت میز نشسته بود و با حوصله روی کاغذ می‌نوشت. نگاهش جدی و دست‌هایش مطمئن بودند، گویی هر حرف را با ذکر و یاد خدا می‌نگاشت. دیوارها پر از تابلوهای خوشنویسی رنگارنگ بود؛ هر کدام با طرحی خاص که دل‌ها را جذب می‌کرد. اما زیبایی کار فقط در خطوط و رنگ‌ها خلاصه نمی‌شد. تابلویی روی میز نوشته بود: «هزینه خوشنویسی: ۱۱۰ صلوات.» این یعنی هر نوشته، نه با پول، بلکه با ذکر صلوات معامله می‌شد. زائران با لبخند جلو می‌آمدند، صلوات می‌فرستادند و دلنوشته‌ای از ایمان و هنر با خود می‌بردند. اینجا، خوشنویسی فقط یک هنر نبود؛ پیوندی بود میان دل‌ها، ذکرها و نام امامی که همه به عشق او گرد هم آمده بودند. (ع) ✍مهلا رفیعی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
از شدت گرما نشسته بغل مادرش.گرما اذیتش کرده و بهانه می‌گیرد. مادرش باهاش حرف می‌زند و می‌گوید:« دخترکم اومدی زیارت امام رضاها! » روی پایش می‌گذارد و لالایی می‌خواند. دلم می‌رود پیشِ شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه. اگر شهدای کوچک آن روزها اینجا بودند شاید تازه از زیارت آمده و در بغل مادرشان خوابیده بود. شاید... به یاد شهید شیرخوارهٔ جنگ اسرائیل‌. ✍مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
میراثی ماندگار مادربزرگ حتی بعد از رفتنش هم چراغ مسیر خدمت را خاموش نکرد. گاهی یک خواب، روشن تر از هزاران بیداری است. همان شبی که به خواب عمو امد؛ با صورتی ارام و نگاهی مطمئن سفارش کرد:" از حساب بانکی بردارید و مثل هر سال خرج قدم های زائرها کنید" خانه ی مادربزرگ درست در دل مسیر پیاده روی بود؛ جایی که در اخرین روزهای ماه صفر، صدای قدم ها و نوای "آمده ام ای شاه پناهم بده" می پیچید. بعد از ان، عمو پرچم دار شد و نذر را نگه داشت. هر سال دایره ی آن بزرگ تر می شد. عطر تند ادویه ها از دیگ شله ای که روی آتش قل می زد، در حیاط پخش می شد. امسال، پنجمین سالی بود که حیاط کارگاه به آشپرخانه ای عاشقانه تبدیل می شد. جایی که دست ها به نوبت دیگ را چمبه می زدند و درد و دل هایشان را با امام رئوف در میان می گذاشتند. میان بخار غذا و بو ی اسپند، اشک ها برق می زدند و صلوات جاری بود. گرمای حضور مادربزرگ هنوز حس می شد. انگار گوشه حیاط ایستاده، با همان لبخند بر کار نظارت می کند. میراثی که از یک خواب اغاز و امروز به چراغی ماندگار تبدیل شد. چراغی که نه تنها یاد مادربزرگ را زنده می دارد. بلکه برکت گام هایی که این راه را ادامه دادند دو چندان می کند. ✍ بهناز ثریائی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
انتشار روایت‌ها و متنهای کپشن دوستان جریان در کانال بانوی پیشران متعلق به سازمان تبلیغات اسلامی و همین طور در کانال موکب رسانه‌ای راویوم متعلق به قرارگاه عهد رضوی، وابسته به صدا و سیمای خراسان و حوزه‌هنری.
قابل توجه دختران نوجوان مشهدی... 💫انجمن ادبی نوجوان دریچه امروز چهارشنبه ۱۱ شهریور راس ساعت ۵ عصر در کتاب کافه ماجرا. 💫گفتمان راجع به کتاب‌های مشهور بازی ادبی و سفر به سرزمین های داستانی در انجمن ادبی نوجوان در انتظار شماست. 💫امروز افتتاحیه نمایشگاه نوشت‌افزار هم هست می‌تونید دیدن کنید. 💫این رویداد رایگان برگزار می‌شود و نیازی به ثبت‌نام ندارد. 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا