eitaa logo
جشن انتخاب
20 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام تصمیم گرفتیم یه چندتایی ناهار برای چندنفرببریم برای پیروزی جبهه انقلاب 🇮🇷✅ بچه ها خیلی خوششون اومده بود میگفتن بده برگه هارو مابچسبونیم🌻😊 ❤️ @madaranemeidan
در تماسی که با خانم داشتم، از ایشون بابت دعوت مردم به مشارکت در تشکر کردم. گفت: "چه عجب! یک نفر غیرت منو به کشورم دید"! گفتم: این چه حرفیه، خیلیا دارن کلیپ شمارو دست به دست میکنن. با بغض گفت: "بفرست ببینم! آخه من که هرچه دیدم تاحالا فحش و ناسزا بوده" بعد از تماس، رفتم توی اینستا و اسمشو سرچ کردم تا چندتا پست که در قدردانی ایشونه برای خودش بفرستم تا ببینه و کمی روحیه بگیره. اما نتیجه خیلی وحشتناک بود. تا چشم کار میکرد پست‌ها و کاریکاتورهایی به چشم می‌خورد که خانم بختیاری رو یا به سگ تشبیه کردن، یا با بدترین الفاظ مورد حمله قرار دادند. جدا از شبکه‌هایی مثل "من و تو" و "ایران‌اینترنشنال" همکاران سلبریتی هم از ناسزا کم نذاشته بودن. و من موندم و شرمندگی که نتونستم چیزی پیدا کنم براش بفرستم و نشون بدم که بچه‌های انقلاب ـ علیرغم همه اختلاف سلیقه‌ها و تفاوت‌های اعتقادی ـ قدر این کارشو می‌دونن. و خیلی استقامت می‌خواد کسی مورد این همه حمله قرار بگیره و از طرف دوستان هم حمایت نشه اما همچنان استقامت داشته باشه و از موضعش برنگرده. بنا به وظیفه دینی و انسانی پیشنهاد میکنم برای قدردانی از ایشون و و و و و این چندنفر معدود که در حد وسعشون انجام وظیفه کردن، ساکت نباشیم و اگه نمی‌تونیم با ساختن کلیپ و پست ازشون تشکر کنیم، لااقل بریم توی صفحات اینستاشون و زیر یکی از پستهایی که کامنتشو نبسته، هشتک‌هایی بزنیم که متوجه بشن، مردم ما نمک‌نشناس نیستن. مثل و یا . چند دقیقه بیشتر وقت نمی‌گیره. یادمون نره که امام رضا علیه السلام فرمود: «مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ» 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🌱جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی ست، شماهم دعوتید... ایتا: https://eitaa.com/jashneentekhab اینستاگرام: https://www.instagram.com/jashneentekhab
ناراحتم که دارم برمیگردم خونه با یه کوله باری از حسرت و امید هستم.. حسرت برا اینکه خیلی دوست داشتم بیشتر پیششون بمونم و دیگه معلوم نیست چندسال دیگه توفیق زیارتشون رو داشته باشم😰 و امید ،امید برای فردایی روشن فردایی سرنوشت ساز😍 الان از مهمانی شهدا برمی گردم سر مزار تک تکشون رفتم و ازشون خواهش کردم، کمکون کنند بهترین انتخابات رو داشته باشیم کمک کنند، دلهای مردم به سمت جبهه حق کشیده بشه .. بهشون گفتم شهدا شما با خون و جونتون از این انقلاب دفاع کردین کمکمون کنید، ماهم با انتخاب درست پای کشور و انقلابمون وایستیم. کمکمون کنید از این بزنگاه ها شرمنده بیرون نیاییم. مزارشهید چمران و شهید تهرانی مقدم و شهید جهان ارا و شهدای هفتاد و دوتن و شهید نیری و شهید پلارک و شهید ابراهیم هادی بهمراه با پسر کوچیکم واسه این انقلاب و این انتخابات دعا کردیم و به پسرم گفتم با زبونه کودکانه دعا کنه انشالله که نتیجه فردا چیزی باشه که ما شرمنده خون شهدا نشیم. شهدا با طعم دعای شهدا @madaranemeidan
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه‌ای اولین تجربه حضور میدانی رو داشتیم. هممون پر از استرس بودیم😅 اولش چند دقیقه‌ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون💪 بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمی‌شد😬 اغلب افراد با همسرانشون بودن. یکی دوتا بچه کوچیک داشت که همه حواسش به اون‌ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف می‌زد و.. خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت🤩 به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه‌ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه‌ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و ان‌شاالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و‌.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه‌هاشه که کلاس اولی هستن(دوقلو بودن). گفتم ان‌شاالله درست می‌شه، یه مقدارم این چیزا مدیریت می‌خواد! می‌خواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد! واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد. یادم آورد که حرف زدن با آدم‌ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد. به این فکر کردم که چرا اولش می‌ترسیدم؟ از چی می‌ترسیدم🤔 از حرف زدن با یه آدم؟🧐 مگه چی می‌خواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی می‌خواستیم سر هم بیاریم🤷‍♀ ته تهش می‌خواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب می‌تونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمی‌کنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین🙃 و تمام! واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم می‌ترسیم؟! چی شد که این جوری شدیم؟ @madaranemeidan
نمی‌تونستم مثل دوره قبل خوش خیال بشینم و دست روی دست بذارم که آره بابا فلانی رای میاره.. توی مسجد محله با یه دخترخانم جوان باهم قرار گذاشتیم برای تبلیغ توی پارک اول خیابان فقاهت. با خیلی‌ها صحبت کردیم.. همون اول کار پسرک دو و نیم ساله‌م روی همون سه چرخه کنارمون خواب رفت و چون داشت میفتاد مجبور شدم بغلش کنم. نزدیک به یک ساعت بغلم بود و من ایستاده بودم مشغول مباحثه و تبلیغ! انقدر درددل‌ها زیاد بود و عجیب که اصلا متوجه سختی بغل کردن بچه نبودم... یکی از افرادی که باهاش صحبت کردم خانمی چادری بود که قصد رای دادن نداشت. هم برادرش شهید شده بود و هم همسرش جانباز، دوتا بچه داشت. با درآمد ماهانه یک میلیون، به سختی داشتن زندگی رو می‌گذروندن و اصلا نمی‌خواست رای بده. از بیماری‌های همسر جانبازش گفت، از دختر جوانش که دچار مشکلات عصبی شده. از هزینه گزاف داروها. می‌گفت من نمیام رای بدم چون خسته‌ایم از این شرایط. (در آخر با عنایت حضرت معصومه(س) راضی شدن که رای بدن) @madaranemeidan
امروزم به یاری خدا در پارک با چند نفری وارد صحبت شدم. زندگی یکی از خانم‌ها خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرد. خانمی که ده سال بود از همسرش به دلیل اعتیاد و.. طلاق گرفته و دوتا پسر ۱۵ و ۱۲ ساله داشت. این خانم خودش کلی بیماری داشت. گفت پسر اولم بیش‌فعالی شدید و نیاز مبرم به مصرف داروهای تجویز شده روانپزشک داره. این پسر بخاطر مشکلش آسیب‌های زیادی رو به خونه وارد کرده. حتی با مشت به دیوار خونه زده و یه شکاف بزرگ افتاده بود. گفت درآمد ماهیانه‌شون ماهی ۵۰۰هزار تومنه. می‌گفت ما الان نهار نخوردیم. صبحانه خوردیم تا شام😔 می‌گفت الان خونه اینقد گریه کردم و حالم خوب نبوده، اومدم بیرون یه کم قدم بزنم بلکه بهتر بشم. قلبا برای این خانم خیلی ناراحت بودم، بعد کلی صحبت گفتم بیا بریم روی نیمکت بشینیم، اگر چه من کاره‌ای نیستم اما در وهله اول انسانیتم اجازه نمی‌داد که بخوام رد شم و برم. نشستم پای درد دل این خانوم... از تمام مشکلات زندگیش گفت. گذاشتم آروم بشه. خیلی باهم صحبت کردیم شماره‌ش رو گرفتم. گفتم در حد توان خودم به هرجایی که برسم این مسله رو مطرح می‌کنم شاید کسی بتونه کمکی به این خانم کنه. بعد کلی صحبت گفت کامل مخالف رای دادنه ولی آخر کار به یاری خدا راضی شد بیاد رای بده. نیت کردم برا تعجیل در ظهور آقاجانمون، برای این خانم و یه خانم دیگه اگر کاری از دستم بر بیاد درحد توان خودم انجام بدم. به این قصد که به امید خدا و عنایت صاحب عصر(عج) نتیجه انتخابات فرد اصلح باشه.
سلام تصمیم گرفتیم یه چندتایی ناهار برای چندنفرببریم برای پیروزی جبهه انقلاب 🇮🇷✅ بچه ها خیلی خوششون اومده بود میگفتن بده برگه هارو مابچسبونیم🌻😊 ❤️ @madaranemeidan
هدایت شده از هاد
دعوت با چند نفر از دوستان رفته بودیم پارک شهر، افراد را دعوت کنیم به شرکت در انتخابات. با دو همکلاسی که حدس می زدیم ممکن است مایل به شرکت نباشند، وارد گفتگو شدیم. یکی از آنها گفت من همیشه شرکت می کنم و دیگری گفت من خیلی وقت است که شرکت نکرده ام و این دفعه هم بنا ندارم شرکت کنم! حالا ما سوژه مورد نظر را یافته بودیم. هم به صحبت های او خوب گوش کردیم و هم استدلال های خود را گفتیم در باب اهمیت شرکت در انتخابات. آن دانشجو می گفت "من دارم نقش های خودم را برای کشورم ایفا می کنم. هر کسی گوشه ای از کار را گرفته و داریم همگی کشور را به پیش می بریم اما ضرورتی نمی بینم حتما پای صندوق بیایم" برای خودم این قسمت صحبتش جالب بود، اینکه او خودش را در پیشرفت کشورش موثر می دانست و هویتش را در همین می دید. فقط اشکالش این بود که به اهمیت انتخابات پی نبرده بود و ما در گفتگوی صمیمانه ای که با هم داشتیم سعی کردیم این نکته را روشن کنیم. اولین نتیجه گفتگوی ما این بود که همدلی بینمان ایجاد شد و نمی دانم شاید او که حالا دوست ما هم شده، رای بدهد و روزهای آینده به حرفهای ما بیندیشد. موقع خداحافظی عکسی جیبی از حاج قاسم به او هدیه دادیم. شروع خوبی بود. ✍صالحه مددی http://eitaa.com/haad1442
هدایت شده از هاد
دعوت این دفعه با بچه ها رفتیم. خانوم ها وقتی میدیدند با چندتا بچه قد و نیم قد آمده اییم و برای شرکت در انتخابات از آن ها دعوت می کنیم، زودتر مجاب می شدند. با حضور بچه ها فضا تلطیف شده بود. دور ما می چرخیدند، بازی می کردند و گاهی گربه های پارک را دنبال می کردند. یک چشمم به بچه ها بود و یه چشمم به خانومهایی که وارد گفتگو با آن ها می شدیم. وقتی می گفتم من هم گرانی ها را متوجه ام، ما هم مستاجریم، اما این دلیل نمی شود راه شهدا را ادامه ندهیم،با وجود بچه ها برای آنها پذیرش ساده تر بود. شکرخدا این کوچولوها هم نقششان را در انتخابات پیدا کرده اند. ✍صالحه مددی http://eitaa.com/haad1442
هدایت شده از هاد
دعوت(۳) امروز دومین روزی بود که راهی پارک شهر می شدیم تا فارغ از نتیجه به وظیفه مان؛ دعوت همگانی شرکت در انتخابات عمل کنیم. در اولین گفتگوها با فردی میانسال مواجه شدیم که خود سرصحبت را باز کرد و وارد مذاکره شد.... به جمهوری اسلامی ایمان داشت و واقف به امور وکم و کاستی ها بود... مناظره ها را دیده بود ولی نظرش تامین نشده بود و هیچ کدام از کاندیدا رو برای منصب ریاست جمهوری لایق نمی دانست... پرسیدیم چه می خواهی از رئیس قوه ی مجریه؟ گفتند: باب مفاسد اقتصادی را ببندد؛ دست رانت خواران و رشوه گیرها را کوتاه کند و .... از برنامه ها و راه حل های کاندیدای مناظره برایش گفتیم اقناع نشد... ولی ما مصرانه به گفتگو ادامه می دادیم؛ نهایتا اعتماد کرد و درخواست برنامه ی آیت الله رییسی را طلب کرد...برای روز بعد قرار گذاشتیم تا جزوه ی مربوطه را به دستش برسانیم... در پایان بسیار تشکر کرد و استدلال های ما را پذیرفت و از بین عکس های شهدا؛ سردار را برگزید.... شروع خوبی بود پر انرژی ادامه دادیم..... ✍الهام رخشنده دوست https://ble.ir/haad1442
هدایت شده از هاد
دعوت(۳) با یه سری از دوستان چند روز هست که می ریم توی شهر و با مردم گفتگو می کنیم... دوستان این خییلی کار لازمیه... الان ما رفتیم و تجربه کردیم که بسیااار هم اثر داره...مردم الان حالت دلسردی دارن...یه کم که باهاشون وارد گفتگو میشی همین که باهات از درد و دل هاشون میگن و همین که می بینن درکشون میکنی و میشنون تو هم مثل اونها دنبال دارویی یا مستاجری یا... بهمون اعتماد میکنن..حرف هاشون رو میشنویم و باهاشون وارد همفکری و هم صحبتی میشیم و براشون استدلال میاریم... ما مخاطبمون عموما خانمها هستن و با بچه هامون میریم که نشون بدیم کارمون یه کار ارگانی و سازمانی نیست...نشون بدیم که "مادر"یم و داریم میگیم بیاید شرکت کنید در انتخابات هم همدلی و گوش دادن هست تو کارمون... هم بشارت که امید میدیم بهشون که با انتخاب درست میشه اوضاع رو تغییر داد و هم انذار که پشت نظام رو نباید خالی کرد و... نقطه ی اوج حرفامون که وقتی بهش می رسیم اون رو همممه قبول میکنن حاج قاسمه...و اینکه اون تفکر که امنیت رو تامین کرده معیشت رو هم میتونه رشد بده و...حالا دیگه وارد جزییات نشم... خواستم بگم ما با دوستامون به این نتیجه رسیدیم که نشستن تو خونه و با همفکرهامون تو فضای مجازی بحث و تحلیل مبادله کردن الان کار درستی نییست الان باید بریم سراغ مردم...بریم سراغ ملت امام خمینی ...ملت امام حسین...بریم سراغ ملت آقا...و اونها رو دونه دونه هرچقققدر که میتونیم از دل این دامی که براشون پهن شده بیرون بکشیم... هیچ کس هم نباید بگه من نمی تونم...ما میریم قدم میذاریم اثر رو خدا میده...می دونید بنی اسرائیل اول پاشون رو گذاشتن تو دریا...بعد دریا شکافته شد...؟ پاشید قدم بگذارید تو خیابون و این مردم رو هرقدر میتونید روشن کنید ...ان شاالله خدا ببینه ما داریم وسط میدون دست و پا میزنیم، خودش اثر بده به دل های مردم ولی اگر مومنین نیان وسط نمیشه... ✍فاطمه کیمیایی http://eitaa.com/haad1442