••|💜|••
#تیکهـ_ڪتابــ 📖
★★
بد شانسی آورده بود
با همه ی بخوری اش، گیر زنی افتاده بود
که اصلا آشپزی بلد نبود.
خودش ماهر بود. کمی از خودش یاد
گرفتم ، کمی ازمادرم..
مرغ و ماکارونی اش حرف نداشت،
اما عدسی را از بس زمان دانشجویی
برای هیئت پخته بود ، از خانم ها
خوشمزه تر می پخت..
املتش که شبیه املت نبود. نمی دانم
چطور موادش را اینطور میکس می کرد،
همه چیز داخلش پیدا می شد
یادم نمی رود اولین باری که عدس پلو
پختم ، نمی دانستم آب عدس را نباید
بریرم داخل برنج.
برنج آب داشت، آب عدس هم اضافه
کردم، شفته پلو شد.
وقتی گذاشتم وسط سفره خندید، گفت :
((فقط شمع کم داره که به جایِ کیک تولد بخوریم))
اصلا قاشق فرو نمی رفت داخلش.
آن را برد ریخت روی یک زمین که پرنده
ها بخورند و رفت پیتزا خرید..
#قصه_دلبری
#به_روایتِ_همسرِ_شهید
@raieheh
••|💜|••
#تیکهـ_ڪتابــ 📖
★★
می گفتی :
تو بچه شمالِ بارون دیده کجا سمیه خانم
و منِ بچه جنوب دیده کجا؟
قلیه ماهی و خورشت بامیه و ماهی هَشو و فلافل کجا ؟
میرزا قاسمی و فسنجون ترش و کاله کباب و ماهی شکم پر کجا؟
ولی قدرتِ خدا رو ببین!..
تو با چه لذتی ماهی شکم پر و هشو می خوری
و من میرزا قاسمی و فسنجون ترش!
این نشونه ی این نیست روحِ ما به قواره یِ جسم همدیگه س؟
نشونه ی این نیست که از روزِ اول نافِ ما رو به نامِ هم بریدن؟
#کتابِ_اسمِ_تو_مصطفاست..
#خاطراتِ_شهید
#به_روایتِ_همسرِ_شهید
#تیکه_کتاب
(:
@raieheh