#تجربه
#مسابقه
نمیدونم چرا فراموش کردم : لذت خاله بازی، اسم فامیل، مار و پله و... بازی کردن با خواهرمو،
فراموش کردم اون روزایی که مدرسم دیر شده بود و داداشم منو با دوچرخه اش به مدرسه میرسوند و عجب هیجانی داشت.
فراموش کردم وقتی بابا و مامان بیرون میرفتن، توی خونه تنها نبودیم خواهر برادرا بودن.
حتی وقتی مامان و بابا از مکه اومدن، خواهر برادرا دست به دست هم دادیم و چه استقبالی ازشون کردیم و چه پذیرایی ای...
پشت مون به هم گرم بود و هست.
ولی نمیدونم چرا این لذت ها و نعمت ها را فراموش کردم و این نعمت را از یه دونه دخترم دریغ کردم.
فکر میکردم یه دونه بچه داشتن با کلاسیه... ولی وقتی دخترم ۹ سالش شد و یه روز دیدم سر سجاده نشسته و آروم داره به خدا میگه: "خدایا میشه یه دونه ، فقط یه دونه بچه به ما بدی ، که دوقلو باشه یا سه قلو" 😅😔😔
تنهاییش را با تمام وجود حس کردم.
و این تلخ ترین طنزی بود که توی عمرم شنیدم و فهمیدم چقدر خودخواهم
و بنا بردلایلی دیگه ام بچه دار نشدم
شایدم جریمه خودخواهی...
طنزش به این دلیل بود که داشت سر خدا کلاه میذاشت، 😄 یه دونه فقط میخواست دو قلو یا سه قلو
در اصل چندتا خواهر برادر میخواست😔
#تجربههای_شما
#از_ارسالی_های_مسابقه
#جوانه
@javanesho_ir
╚══════ 🌱