eitaa logo
جوانه
2.2هزار دنبال‌کننده
654 عکس
178 ویدیو
77 فایل
تو فقط تصمیم بگیر آغاز کنی میل به جوانه زدن معجزه می کند. 🌱 جوانه 🌱 بذر آگاهی برای حفظ جوانی جمعیت تشکیلات مردمی جوانه بر اساس دیدگاه های حجت الاسلام علیرضا پناهیان ادمین کانال @admin_javane
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وقتتون بخیر من 47 سالمه و الحمدلله سه تا نوه دارم 8ساله،4ساله و یک سال و سه ماهه... ما پارسال اربعین فامیلی رفتیم سه تا نوه هام همراهمون بودن کوچیکترینشون نوه ی سه ماهم بود و حدود 13 تا بچه و نوجوان همراهمون بودن البته بخاطر گرمای هوا و چند ساعتی که تو اوج گرما تو مرز معطل شدیم خیلی اذیت شدیم اما روی هم رفته همه کاروان کمکمون بودن و نمیگذاشتن به بچه ها سخت بگذره خیلی سفر به یادماندنی بود و تو این یکسال همه همسفرا از خاطرات سفر اربعین میگن و دوست دارن دوباره باهم بریم فقط اینکه تا میتونن تو گرما حرکت نکنن و پودر بچه برای عرق سوز شدن احتمالی بچه حتما همراهشون باشه و اینکه تو طول روز مادر بچه حتما شربت عسل و آبلیمو و خاک شیر مصرف کنه چون به بچه شیر میده و تشنش میشه @javanesho_ir ╚══════ ▪️
ما سال ۹۸با دوتا دخترهام برای اولین بار رفتیم پیاده روی دختر بزرگم ۳ساله بود و کوچیکه ۸یا ۹ ماهه بود چند تا نکته بود ۱. ما با کاروان رفتیم و خب مجبور بودیم گاهی تو گرما هم حرکت داشته باشیم که خودمون رو به کاروان برسونیم اما همون سال تو موکب حضرت زهرا سلام الله نجف خانمی بود که با دخترو نوه ۵ماهه اش اومده بود و خب چون با کاروان نیومده بودن شبانه راه میرفتن که تو خنکی حرکت کنن و اتفاقا ما باهم رسیدیم کربلا ورودی کربلا همدیگه رو دیدیم ۲. حتما مادر مایعات و آب میوه فراوون مصرف کنه تا شیردهیش به مشکل نخوره ۳.با خودش حتما کالسکه ببره و یه چفیه اضافه که سایه بون کالسکه کنه و هرازگاهی آب پاشی کنه چفیه رو تا خنک بشه ۴.وسایل بچه مثل پوشک و شیر خشک و... کامل همراه داشته باشه نیازی نیست لباس زیادی ببرن سه دست تابستونی کافیه ۵. اگر پیاده میرن تو شب حرکت کنن و خانوادگی برن که بتونن راحت جا پیدا کنن تو موکب ها برای دو سه نفر جا راحت پیدا میشه ... ۶.و مهم تر از همه توکل کنن به خدا ۷.لیمو ترش تازه هم همراه داشته باشن ما اونجا هم خریدیم البته خیلی انرژی به مادر میده ما واقعا اون سال لذت بردیم از کربلا رفتن و با وجود اینکه بنده اصلا حرم نرفتم زیارت و فقط بین الحرمین زیارت عاشورا خوندم ولی واقعا از همه کربلا هایی که رفته بودم بیشتر چسبید بهم @javanesho_ir ╚══════ ▪️
سلام وقت بخیر ممنون از کانال مردمی تون بابت نظرخواهی در مورد سفر اربعین با نوزاد چهارماهه اینکه چند دستمال مرطوب را با آب بشویند و در ظرف در دار بگذارند جهت تعویض پوشک مواد نگهدارنده ی دستمال مرطوب خودش در گرما باعث عرقسوز شدن میشه مقداری روغن بادام شیرین اصل یا نارگیل با سری قطره چکان داشته باشند و برای تعویض پوشک به پای بچه بزنند تا بین پای بچه چسبندگی ایجاد نشه. مقداری گل سرشور را آب رویش بریزند و از توری رد کنند و آب گل آلود را بگذارند تا ته نشین شود و آبش را مرتب بریزند تا در نهایت آبش مثل گل بازی شود.بعد مقداری گلاب رویش بریزید و در ظرفی در دار بریزید تا موقع عرقسوز شدن به هرجای بچه مثل لای پا ، زیر بغل ، زیر گردن، پشت لاله گوش و ... از این گل با گلاب رویش رقیق کنید و مثل لوسیون بمالید. حتما نقاط ذکر شده را هر روز چک کنید و با دستمال مرطوب شسته شده ی خیس به آرامی پاک کنید تا عرق روی پوست نماند و با روغن طبیعی چرب کنید تا چسبندگی نداشته باشه. مقداری ترنجبین داشته باشید و در طول روز یک قاشق چایخوری آن را با نصف استکان آب جوش حل کنید و آب خنک شده ی ته نشین شده ی آن را به نوزاد بدهید که هم بی ضرر و هم ضد گرما است و هم مقوی نوزاد. از دادن آب جوشیده سرد شده به نوزاد غافل نشوید.هر موقع کودک هیچ جوره آروم نمیشه، حتما آب دادن به اون رو امتحان کن. البته همه جاشو ، حتی چین های ران و دستش هم ممکنه عرق سوز شده باشه شیر مادر در گرما صفرای زیادی دارد که خود باعث نیاز نوزاد به آب است. مادر سکنجبینی از مخلوط دو پیمانه شکر و یک پیمانه سرکه و دو پیمانه عرق کاسنی که به غلظت مربا رسیده درست کند و آن را با خود ببرد و هر روز پیش از اینکه گرمایش شود بخورد . میتوان آن را با خاکشیر هم مخلوط کرد و با آب خنک خورد تا از گرمازدگی جلوگیری شود. در این سفر کالسکه لازمه و حتما بهتره تشک و بالشت کودک از یک لایه پنبه طبیعی باشه تا طبع خنک داشته باشه و کودک از زیر عرق نکنه. پوشک رو زود زود عوض کنید و منتظر پر شدن اون نباشید.اگه ادرار نوزاد کم شد یا رنگش عوض شد یعنی بدن نوزاد کم آب شده.آب و شیر بهش بدید. حواستون به یبوست و اسهال باشه که همون ترنجبین خوردن نوزاد و خاکشیر سکنجبین خوردن مادر تنظیمش میکنه. غذاهای نفاخ نخور و حواستون باشه بعضی داروهای گیاهی ضد نفخ نوزادان طبع گرم دارند. لباس کودک را هرشب عوض کنه تا نمک عرق ها بر لباس اضافه نشود. یک باد بزن تاشو خیلی می‌تونه کمک باشه تا حد امکان ظهر غذای سرخ کرده و یا با ادویه و فلفل زیاد نخورند. در آخر هم بگم که هر روز صبح زود صدقه کنار بگذارند و آیت‌الکرسی و معوذتین به کودک بدمند. التماس دعا @javanesho_ir ╚══════ ▪️
سلام من سال ۹۳ برای اولین بار به سفر اربعین رفتم. اون موقع ۷ ماهه بار دار بودم از در فضل امام حسین علیه السلام چنان شوری در من ایجاد شد که نه تنها خودم را دچار مشکل نمیدیدم بلکه همش بقیه را ترغیب میکردم که حتما به سفر اربعین برن در حالی که سالهای قبلش معتقد بودم سفر اربعین برا خانمها خوب نیست اون سال اینقدر دست پدری امام حسین را رو سرم احساس کردم که گویا همش مواظب منه ولذتی وصف ناشدنی داشت پسرم اسفند همون سال به دنیا اومد واسمش را محمد حسین گذاشتیم بعد از اون غیر از دوران کرونا هر سال به سفر اربعین رفتم چیزی که میتونم به خانمهای بار دار بگم اینه که اول توکل یه خدا داشته باشن بعد چند تا نکته را رعایت کنند خواب واستراحت کافی داشته باشید در هنگام سفر حتما بالشتکی همراه داشته باشید تا بتونید راحت‌تر بشینید در طول سفر با وسایل نقلیه هر دو ساعت بلند شید وکمی راه برید اگه امکانش نبود هی جای بالشتکتون را عوض کنید سفر را طوری برنامه ریزی کنید که تو گرما حرکت نکنید برای رفت وبرگشت حتما سر مرز استراحت داشته باشید چون قبل وبعدش حرکت کردین خستگی زیاد براتون خطر ناک هست تمام توصیه های خوراکی ونوشیدنی را رعایت کنید التماس دعا @javanesho_ir ╚══════ ▪️
از تجربه های اعضای کانال 🌱 @javanesho_ir ╚══════ ▪️
یکی از خاطرات شیرین از سفر اربعین با بچه‌ها با سه تا بچه ی کوچیک پیاده تا کربلا رفته بودیم ماشین گرفتیم تا در نجف سلامی خدمت آقا عرض کنیم و بعد به سمت مرز حرکت کنیم در راه نجف به همسرم گفتم: بچه‌ها در راه خیلی اذیت شدن برای اینکه خاطره‌ی خوبی از این سفر در ذهن‌شون ثبت بشه، براشون از نجف اسباب بازی بگیریم همسرم موافق‌ات کردن، بعد از زیارت به سمت بازار حرکت کردیم اما متأسفانه به دلیل قیمت بالای اسباب بازی‌ها منصرف شدیم و بچه‌ها را با وعده‌ی خرید اسباب بازی در ایران راضی کردیم همسرم برای رفتن به سمت مرز یک ون گرفتن اما باید منتظر می‌موندیم تا تمام صندلی‌ها پر بشه همسرم پیاده شدن تا به راننده در پیدا کردن مسافر کمک کنن من و خاله‌ام هم مشغول صحبت شدیم که ناگهان با صدای شادی بچه‌ها به عقب نگاه کردیم یک سبد پر از اسباب بازی در دست بچه‌ها بود با تعجب پرسیدیم این سبد رو از کجا آوردین بچه‌ها گفتن: یک خانمی از پنجره دست‌اش را داخل ماشین کرد و این سبد را به ما داد😭 جالب اینجاست که دقیقا در آن سبد اسباب بازی‌هایی بود که بچه‌ها دوست داشتن بدون اینکه دعوایی بشه، اسباب بازی‌ها رو بین خودشون تقسیم کردن مگر پدر میذاره بچه‌ها ش دست خالی شهرش را ترک کنن😭 @javanesho_ir ╚══════ ▪️
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 حدادهستم خانم آقای وافی. (خانواده پرجمعیت☺️) هرسال وقتی حاج آقا و پسرا باهم میرفتن کربلا ومن نمیتونستم کلی غصه میخوردم و شکایت که آقاجان لایق نمیدونی بطلبی😔 تا اینکه خداروشکر سال گذشته قسمت شد و آقا طلبیدن. قرار بود با ماشین شخصی بریم تامرز ولی خوب تعدادمون زیاد بود و گفتیم پسرا رو با اتوبوس بفرستیم. فردا قرار بود حرکت کنیم که پدرشوهرم تماس گرفتن و گفتن اتوبوسی یکی از دوستان بانی شده کریه اش رو حساب کنه ولی گفته حتما باید 40 نفر باشین. شماها بیاید باهم بریم. منم بد اتوبوس🙈اول گفتم نه. بعد دیدم همه باهم هستیم گفتیم یاعلی انشالله که خیره. مرز مهران خبرها می‌رسید که دیگه بخاطر شلوغی اجازه تردد نمیدن تصمیم گرفتیم از مرزباشماق بریم. جاده حسابی خطرناک بود ولی هوا عالییی 👌خنک. هیچی گرما متوجه نشدیم الحمدالله. خیلی هم راحت از مرز رد شدیم. اونطرف مرز ون گرفتیم و بطرف سلیمانیه. تو راه یکی از بچه ها دستشویی داشت نگه داشتن همان و گم شدن گذرنامه ها هم همان 😁شهر سلیمانیه مهمان یکی از کردهای عراق شدیم. و فردا عازم کاظمین. بعداز زیارت حرمین شریفین به دعوت یک عراقی می‌خواستیم بریم یک حسینیه که متوجه شدیم ای داد بیداد هرچی پول داشتیم هم گم شده😔 خیلی دنبال گشتیم دیگه ناامید شدیم اینم بگم که یکی از دوستان حاج آقا هم همراه ما بود. و پول هارو پسرم گم کرد. جلو در حرم‌ گفتم آقاجان اون از گذرنامه ها این از پولا. حالا چیکار کنیم با این همه بچه. اون بنده خدایی که قرار بود مارو ببره حسینیه فهمید داریم دنبال چیزی میگردیم و فهمید پول گم کردیم. گفت نگران نباشین خانم بچه ها رو. بفرستین باهم دنبال میگردیم. ما با دوست حاج آقا و. پدرشوهرم و. بقیه همراه ها رفتیم حسینیه. بعداز دوسه ساعتی آقایون اومدن و پسرم خوشحال. پرسیدم پولا پیدا شد. گفتن اتفاقی افتاد که معجزه است. گفتن هرچی گشتیم پولی پیدانشد. اون بنده خدا عراقی گفته بود من دوبرابر پولی که گم کردین رو گذاشته بودم تو همین اربعین خرج کنم. همش مال شما. 😭 وقتی اومده بودن حسینیه دوست حاج آقا پرسیده بود دنیال چی می‌گشتین؟ پسرم گفته بود پول گم کردیم. اونم گفته بود مهدی مگه یادت نیست جلو حرم کیف پولا رو دادی به من!!مهدی گفته بود پس چرا هیچی نگفتی این همه دنبال گشتیم؟ کار خدا اصلا متوجه نشده بود ما چی گم کردیم. فکر کرده بوده ساک گم کردیم.. حاج آقا و مهدی رفتن پول رو به اون خیر عراقی پس بدن ولی ایشون گفته بود چیزی که در راه حسین دادم دیگه پس نمیگیرم 😭😭😭😭😭 چقدر خجالت کشیدم از شکایت کردن خودم 😭هم پولمون برگشت هم دوبرابر برگشت. ماهم نذر کردیم همون پول رو به طلبه هایی که اونجا هستن و پول کم آوردن. بدیم. چقدر برکت داشت. چقدر نورانی بود این سفر. سخت بود با بچه. ولی عجب مهمان‌نوازی. عجب میزبانی..جز خیرو برکت تو این سفرچیزی نیست. 😭 السلام علیک یا اباعبدالله @javanesho_ir ╚══════ ▪️
سلام زندگیتون و دلهاتون حسینی سال ۹۵ بود ، و من برای چهارمین فرزندم باردار بودم، ۵ ماهه یه شور عجیبی در من ایجاد شده بود و با اینکه حال خوبی نداشتم راهی شدم خیلی ها می گفتن نرو ، شوهرت بیچاره با تو چیکار کنه و چه جور برات وسایل راحتی تو فراهم کنه، در اون شلوغی خیلی سخته و من از همینجا خودمو به آقا امام حسین سپردم و گفتم آقاجان من از شوهرم هیچ توقعی ندارم و خودت برام درست کن... عازم شدیم و البته پیاده روی نرفتیم، چون توانشو نداشتم و ریسک بالایی بود صبح روز اربعین سامرا بودیم و همسرم گفتن حیفه نریم کربلا و راهی کربلا شدیم، تا عصر و نزدیک غروب توی ماشین بودیم و چون خیابانهای نزدیک شهر کربلا شلوغ بود، ۴، ۵ ساعت تو ترافیک بودیم و ماشین هم ون بود و نتوانستیم پیاده بشیم تا من چند قدمی راه برم نزدیک شهر کربلا یه جایی دیگه مسیر قفل شده بود و دیگه مجبور شدیم پیاده بشیم، موکبها همه جمع شده بود و فقط بیابان بود.... و من به شدت تمام بدنم و کمر و...درد گرفته بود، به سختی خودمون رو به یه مغازه رساندیم و همسرم ازشون خواست یه جایی برامون معرفی کنن تا بتونم کمی دراز بکشم ولی اونها گفتن هیچ جا سراغ نداریم همسرم از شون خواست یه ماشینی برامون جور کنن تا بریم ولی باز هم گفتن شرمنده ایم ولی نداریم حال من بد شده بود، البته نه دیگه حالم خراب بود، حتی لحظاتی فکر کردم اگه الان خونریزی می کنم و... هوا رو به غروب بود نگرانی و ترس رو در چهره همسرم می دیدم و بچها با ترس و اضطراب به من نگاه میکردن، بنده خدا همسرم به هرکس رو می زد.... متوسل شدم به حضرت عباس ، گفتم آقا خیلی ها گفتن نرو ، حاشا به لطفت اگه سرم بلایی بیاد و بگن رفتی بچه ت از دست رفت، من چه جوابی بدم ، من به امید شما اومدم، یا اگه من خونریزی کنم ، در این بیابون، آقا شما غیورین....😭😭 شاید چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که یک ماشین پلیس برامون بوق زد، همسرم جلو رفت گفتن کجا میرین و ما رو سوار کردن و خودشون راهو بلد بودن از جاده های خاکی و فرعی ما رو به کربلا رسوندن و معرفی کردن به یک مینی بوس داخل شهری،من که دیگه حالم کمی بهتر بود سوار مینی بوس شدیم و یک مقداری با اون رفتیم،دیگه اذان مغرب هم گفته بودن که ایستگاه آخر مینی بوس شد و پیاده شدیم بچه های نوجوان گاری به دست به سمتمان آمدند که حرم بریم و همسرم تاکید کرد تا دم درب حرم بریم و من در دلم می گفتم در این شلوغی اربعین ، دم در حرم.... سوار شدم و شاید حدود ۱۵ ،۲۰ دقیقه رفتیم و ناگهان دیدم روبروی درب حرم هستم ، پیاده شدم ، روبروی پرده قسمت بازرسی زنانه، شاید ۱۰ قدم تا پرده فاصله بود که پیاده شدم، پرده رو بالا زدم و وقتی وارد شدم متوجه شدم حرم آقا ابوالفضل العباس هست.😭❤️ بعد از بازرسی وقتی وارد شدم دیدم خانمی ایرانی اونجا هست ، گفتم جایی برای استراحت میخوام، و اشاره کرد به کنار خودش ، گفت سرداب خلوت هست و من از همونجا رفتم تو سرداب که پله های کمی داشت، سرداب تقریبا خالی بود، و من دراز کشیدم و استراحت کردم و حالم کاملا خوب شد. و چند ساعت بعد برای زیارت بالا رفتم و زیارت اربعین رو از همونجا خوندم و نزدیک اذان صبح پا برهنه خودم رو روبروی حرم منور ارباب اباعبدالله الحسین دیدم که با ناباوری داشتم گریه می کردم بعد از اون سال ۳ بار دیگه هم این سفر نوراني رو تجربه کردم و هر بار کرامت های متفاوتی... الان پسرم سید عبدالله ۶ ساله هست و میگه مامان امسال پیاده بریم،میگم مامان پاهات درد میگیره ، میگه باشه قبول ❤️💓💓💓 @javanesho_ir ╚══════ ▪️
سلام یه سریا از زایمان طبیعی میترسن و انگار همین ترس هم باعث میشه روند بارداری و زایمان طوری پیش بره که کار به سزارین بکشه . دوست خودم چون مامانشون زایمانهای سختی داشتند و همیشه تعریف کرده بود باعث شده بود از زایمان بترسه . از اتفاق ۳۵ هفته اوراژانسی شد و سزارین . من خودم دو تا زایمان طبیعی داشتم و به قدرت خداوند و مدد حضرت زهرا ،خوب بود و خوشحالم که خداوند چنین قدرتی رو به زن داده ،هیچ مردی نمیتونه یک دهم اون درد رو تحمل کنه ، ولی یک زن با تمام وجودت و مادرانه هاش اونو میپذیره و خدا هم واقعا کمک میکنه من همیشه به همه میگم دنبال معجزه اگر هستید همین زایمان‌طبیعی خودش معجزه ست وای که چه لحظات ملکوتی ... چقدر قشنگ منتها از بس تکرار میشه کسی انگار این معجزه رو نمیبینه یا عادی تلقی میشه . اما اگر لطفو عنایت خداوند نبود ،لحظه ای ای نوزاد از جای خودش تکون نمیخورد . خیلی قشنگه. واسم دعا کنید خداوند بهم کمک کنه که بازم نی نی فرمانده لشکر صاحب الزمان بیاریم و البته به مدد حضرت حق و فاطمه زهرا و عنایت امام زمان زایمان طبیعی داشته باشم . چون نمود عینی قدرت لایزال الهی هست @javanesho_ir ╚══════ ▪️
از تجربه های یه مامانِ با تجربه 😍😍 @javanesho_ir ╚══════ ▪️
سلام.از نامه شما استفاده کردیم همراه با حدیث پیامبر،به عزاداران ایام آخر صفر تقدیم شد 💌 یک نامه... 📝 روزای آخر صفر که همه مزد دو ماه عزاداری شون رو از ولی نعمتمون،امام زمان عج میگیریم،گفتم خوبه که یه قول و قراری هم با آقا بزاریم.یه کاری برا دولت ظهور آقا انجام بدیم.و مهمترین و فوری ترین کاری که اتفاقا یه کار زنانه هم هست،آوردن یار برا حضرته... این نامه همون قرار مادرانه هست،که برای قوی‌تر شدن دولت حضرت،به دست مامانا رسید. 📍با این توضیح کوچولو : *وقت تنگه و اگه تو پنج سال آینده دو تا بچه بیاریم این بحران تموم میشه. نرخ جایگزین ۲.۱هست ولی نرخ فرزنداوری ما ۱.۶ هست یعنی مامان باباها الان حتی دو تا بچه که جای خودشون باشه هم ندارن* 😰 @javanesho_ir ╚══════ 🌱
سلام خواستم یه کوچولو از تجربه ی خودم که در رابطه با بچه های عزیزتر از جانم دارم براتون بگم شاید تجربه ی خیلیا باشه و شاید هم خیلیا تفکرات من رو داشته باشن من بعد از ازدواجم‌بلافاصله بچه دار شدم و دقیقا سالگرد عروسی مون پسر اولم به دنیا اومد راستش خیلی خیلی اذیت شدم چون بعد عروسی اومده بودم تهران و خانواده ام ساکن شهرستان بودن که ۱۰۰۰کیلومتر با تهران فاصله داشت ضمن اینکه تک دختر و عزیزدردانه ی خونه بودم😅و ناز نازی تمااااام یک ماه بعد زایمان که مادرم رفتن شهرستان و من موندم با ۱۹ سال سن و بچه ی کوچیک و هیچ تجربه ای همون یک ماه هرچی یاد گرفته بودم بود وبس همسرم هم دانشگاه درس میخوند هم‌سرکار میرفت خلاصه اینکه صبح ساعت۵ میرفت تا شب ساعت۸و۹ برمیگشت خونه البته من‌تهران خیلی تنها نبودم ۳ تا برادر داشتم که باخانواده زندگی میکردن و خیلی حمایتم میکردن خیلی تنها نبودم ولی تو بچه داری عملا تنها بودم بقیه در حد مهمان بودن و خودم هم‌میرفتم مهمان بودم. خیلی مطالعه میکردم کتابهای مختلف برای فرزندپروری میخوندم آموزش حموم کردن بچه و غذا دادن و شیر دادن و....کم کم کتابهای تربیتی بسته به سن پسرم سعی میکردم خیلی براش وقت بذارم و هزینه کنم تا بچه آسیبی نبینه و من کم نگذاشته باشم همیشه گرانترین اسباب بازی و لباس و امکانات البته گرانترین در حد درآمد همسرم یعنی سعی میکردم بهترین و باکیفیت ترین وسیله ای که اون احتیاج داره رو براش تهیه کنم ولی برای خودمون خیلی هزینه نمی کردم ایدئولوژی من این‌بود که این یک بچه هست و من هرچی دارم برای این هست باید همیشه جلوی دیگران بهترین باشه انواع و اقسام کلاسهای آموزشی گران که بابت شهریه هاشون واقعا بعضا به سختی میفتادیم در حالی که مستاجر بودیم و همسرم هم کارمند بودن و خودمم که خانه دار بودم علاوه بر هزینه ی کلاسها خودم چقدر اذیت میشدم برای بردن و برگردوندن بچه به کلاس و ساعتها تو سرمای زمستون و گرمای تابستون منتظر ماندن پشت در کلاسها و اجبار پسرم به رفتن کلاسها که از اون ممانعت و از من اجبار 😣 خلاصه که اینقدر بچه داری رو به خودم و پسر طفل معصوم سخت گرفته بودم و فکر میکردم بهترین کار رو میکنم که خیلی اذیت میشدم و اگه کسی ایم بچه دوم جلوم میاورد وحشت میکردم و میگفتم امکان نداره من همین یک بچه رو خوب تربیت کنم و تحویل جامعه بدم هنر کردم به هیچ عنوان به بچه دوم فکر نمیکردم اصلا یک فکر احمقانه داشتم که با خودم میگفتم من هیچ بچه ای رو به اندازه ی این پسرم نمیتونم دوست داشته باشم همه دوستان و فامیلم نمیتونستن متقاعدم کنن که دومی رو بیارم،تا تقریبا از ۸سالگی شروع کرد به بهانه گیری فراوان که من خواهر یا برادر میخوام این خواسته ش به حدی رسیده بود که دیگه داشت افسرده میشد و شده بود بزرگترین آرزو براش توی مدرسه و امامزاده و هیئتی نبود که بره و به همه نگه دعا کنین خدا به من خواهر و برادر بده ، که دیگه با وساطت دیگران و حال زار بچه تصمیم گرفتیم دومی رو بیارم که پسردومی زمانی که به دنیا اومد پسر بزرگم اول ۱۱سالگیش بود، این که به دنیا اومد بلافاصله بعد از چند ماه دیدم حالتهای خوبی ندارم و تهوع و...که رفتم آزمایش دیدم سومی رو باردارم وقتی شنیدم شوکه و ناراحت و افسرده شدم و بیشتر از همه دلم برای وسطی می‌سوخت که نمی شد بهش رسیدگی کنم خلاصه خدا اینقدر به من لطف داشت که دومی فوق العاده مهربون و صبور بود و وابستگی عجیبی به پدرش داشت که همین باعث شد من اصلا اذیت نشدم دوران بارداری رو بعد زایمان هم دوسالی خستگی جسمی داشتم ولی کنارش لذت هایی داشتم که اصلا قابل وصف نیست شاید باورتون نشه اینقدر این دوتا به من انرژی و شادی میدادن و خودشون کارهای همو انجام میدادن حتی شیشه ی شیر که به جفت شون میدادم بزرگه شیشه ی کوچیکه رو هم برای اون میگرفت 😂خلاصه الان بزرگه ۱۰ سال و کوچیکه تقریبا ۸ سالشه هر سه هم پسر هستن اینقدری که من برای بزرگه که ۱۱ سال تنها بود وقت و انرژی و هزینه گذاشتم شاید باورتون نشه ۱ هزارم برای این دوتا نکردم در صورتی که اون همچنان یه بچه ی متوقع و شاکی ولی این دو فوق العاده مهربون و با گذشت و سازگار هستن ومسبب همه این رفتارها خودم بودم والان که یاد اون روزهای سختی که خودم برای خودم ساخته بودم میفتم اعصابم خورد میشه و توبه استغفار میکنم که چرا مادر خوبی نبودم جالبه که تو هیچ کدوم از اون کتابهایی که من میخوندم چیزی از لذت بردن واقعی گفته نشده بود و این تجربه رو من بعد از سالها سختی به دست آوردم متاسفانه محتوای همه ی اون نکات تربیتی که مطالعه داشتم ترویج تک فرزندی و توجه بیش ازحد پرتوقع کردن بچه ها بود که الان پسرم ۲۱ سالشه تاوان خیلی زیادی بابت اون اشتباهاتم دادم
و همش با خودم میگم خدا رو شکر که خدا سومی رو خواست و بهم داد و برای دومی اون اشتباهات تکرار نشدن و چون بارداری دوم وسومم خیلی سخت بود و مشکلات زیادی داشتم پزشکم تشخیص داد که دیگه باردار نشم جز بارداری های پرخطر بودم ولی الان با این که ۴۰ سالمه و این تجربه ی شیرین رو دارم میگم‌کاش ۸سال پیش اون‌تفکر رو نداشتم و به دستور پزشکم عمل نمیکردم الان دوتا بچه ی دیگه با جون و دل میاوردم. ضمن اینکه پسر بزرگم زود ازدواج کرد الان چند ماهی میشه ازدواج کرده و همش بهش سفارش میکنم تو روخدا زود بچه بیارین چند تا پشت سرهم هم بیارین من با امید خدا با توکل به خدا از جون ودل کمک شون میکنم😅ببخشید خیلی طولانی شد ولی دوست داشتم تجربه خودم رو برای دیگران به اشتراک بذارم چون میدونم خیلیا مثل من از ترس هزینه ها و مشکلات اجتماعی و تربیتی جرات نمیکنن بچه دار بشن ولی من نمونه ی یک مادر هستم که هم تجربه تک فرزند رو دارم و هم چند فرزند رو که با تمام وجودم درک کردم‌تک فرزندی اشتباه وجنایت و خیانت بزرگ هم به خودمون هم به بچه هم به جامعه هست😔😔😔😔😔 🌱جوانه🌱 @javanesho_ir ╚══════ 🌱
تو جمع فامیل نشسته بودیم که سر صحبت رو با دخترخاله ام که یه تک پسر داشت باز کردم. ازش پرسیدم شما چرا برای بعدی اقدام نمکینی،داری فاصله سنی مناسب رو از دست میدی! باید الان دومی رو باردار باشی. دخترخاله ام در جواب سوالم،نگرانی از آینده فرزندشو مطرح کرد... من که فکر کرده بودم منظورش مسائله اقتصادیه گفتم،مگه فکر می کنی تا کی باید پسرت رو از جهت مالی ساپورت کنی که نگرانی؟ اون گفت،نه من اصلا منظورم مسئله مالی نیست،من نگرانم که در آینده پسرم با چه کسی خانواده تشکیل میده و اون نسلی که بناست با نسل ما گره بخوره کی می تونه باشه؟! درواقع دخترخاله ام نگران بعد معنوی و فکری آینده فرزندش بود.اون می گفت که این موضوع خیلی دغدغه اش شده و با اینکه پسرش هنوز مدرسه ای هست،به این مسئله فکر می کنه. داخل پرانتز بگم که قبل از صحبت ما،تو جمع اقوام،یکی از خانوما داشت می گفت که چند وقت قبل با خانواده در سفر بودن که میرسن به عوارضی قم-کاشان،همسر این خانوم میگه بریم زیارت،خانم میگه نه دیگه از همینجا سلام بدیم و بریم سمت کاشان،همینم زیارت دیگه. بعد این صحبت دخترخاله ام به اون خانم گفت که شما طلبیده نشده بودید که نرفتید حرم. او بخاطر این حرف مورد تمسخر قرار گرفت که این چه جور افکاریه و ما اگر می خواستیم می تونستیم بریم حرم و... با توجه به این بحث که پیش از صحبت من و دخترخاله ام پیش اومده بود،در جواب نگرانی ای که از آینده زندگی پسرش مطرح کرده بود،گفتم،تو به خدا اعتماد داری که چنین حرفی زدی(منظورم بحث طلبیده شدن و اینا بود)؟ گفت اره.گفتم خب خدا هم در مورد آینده بچه هامون بهمون اطمینان داده.حتی در قرآن هم آیه ای اومده که میگه خدا برای هر فرد پاکی،شخص پاک و خوبی را برای زندگی قرار میده.😍❤️ بعد مهمونی،وقتی برگشتیم خونه،من گشتم و اون آیه رو پیدا کردم و متن عربی و فارسی اش رو همراه آدرسش برای دخترخاله ام فرستادم. 📬الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ زنان پليد، سزاوار مردان پليدند ومردان پليد، سزاوار زنان پليد. زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك. آنان از آنچه درباره ايشان مى‌گويند منزّهند و براى آنان مغفرت و روزى نيكويى است. وقتی پیامم رو دید،کلی تشکر کرد و گفت که تو به یکی از مهم ترین دغدغه های من جواب دادی.💞💓 (نکته❗️:گاهی فقط یک تصور اشتباه ،تصمیمات آینده ما یا اطرافیان مون رو عوض میکنه و گاهی چند دقیقه صحبت کوتاه، اون تصورات رو از بین می بره و آینده دیگه ای برامون رقم می زنه💖.) 🌱جوانه🌱 @javanesho_ir ╚══════ 🌱
سلام بزرگوار خیلی دوست داشتم جواب این دوست بزرگوارمون رو بدم درباره نگرانیشون برای جنسیت فرزند بعدی در حالی خدمتتون هستم که مادر سه پسر هستم و خداوند چهارمین فرشتم رو هم یکسالی میشه بهم هدیه داده وقتی نیت کردم برای چهارمین بار به فرمان رهبرم لبیک بگم و وارد یک جهاد جدید بشم اون هم با همه ی مشغله هام و تحصیل و خونه داری و در حالی که سومین فرزندم هنوز حوالی و دو سال و چند ماه بیشتر نداشت شاید اولین دغدغه ای که به ذهنم رسید همین بود که اگر بازم پسر شد چی🙄 اخه من ۳ تا پسر داشتم و کم کم زمزمه ها آغاز شده بود که دختر نداری بدونی چیه.. عصای پیری نداری و... من همیشه به این فکر میکردم و میکنم که دارم سه تا سرباز برای امام زمانم بزرگ میکنم و فقط و فقط همین.همیشه به خودم تلنگر زدم که اگر من این لیاقت رو پیدا کردم که سرباز برای اقام بزرگ کنم لابد اقا در من تواناییشو دیدن تو روضه های اقام امام حسین ازشون خواستم که خداوندا به من اولاد بسباری عطا فرما که در راه حسینت لشگری از خون من باشد و نیت کردم فقط به عشق امام زمانم چهارمین فرزندم رو بیارم درست مثل سه تای قبلی ولی ازونجایی که دلم لک میزد برای یه تجربه جدید ازشون خواستم اینبار کنیز حضرت زهرا رو بهم هدیه کنند از صمیم دل گفتم که راضیم به تقدیرتون و بودم اماده حتی برای چهارمین پسرم اسمشم معلوم بود اخه من حسین ندارم تو خونم که هربار صداش کنم اشکم بیاد رو گونه هام😞 و گذشت و گذشت تا نیمه های بارداریم روزی که قرار بود برم برای سونو دلم تاب نداشت همه بهم میگفتن برو دعا کن اینبار دختر باشه نمیدونی چیه و..‌‌ کلی ازین حرفای خاله زنکی ولی من مطمئن بودم راضیم به اونچه که داده ولی دلم تاب نداشت برا دونستنش بعد کلی انتظار اونم دم دمای افطار رفتم داخل اتاق و خانم دکتر بعد کلی زیر و رو کردن دستگاه و رمزی حرف زدن با منشیش گفت پاشو گفتم خانم جنسیتش گفت میگم بهت فعلا برو بیرون دوباره بیا بعد یکی دو ساعت سخت دوباره رفتن تو اطاقش ، اینبار نی نی تنبل ما یه تکونی به خودش داد و خانم دکتر گفت دختره😳😄😄وای میخواستم جیغ بکشم کلی شاباش بدم به همه مژده بدم هیچ وقت شعف اون روزها یادم نمیره و حتی الان که چند روزی از تولد یکسالگی گلدختر نازنینم میگذره و فقط و فقط دخترم رو و حتی سه پسرم رو خواست خدا میدونم و هدیه پروردگار مهربونم و نتیجه ایمان ورضایتم از مهربونی و لطف خدا دوست بزرگوارم همیشه خواست خداوند بهترین هست برامون باید ایمان داشته باشیم بهش. شاید این سومین پسرمه که قراره به درد امام زمانم بخوره یا حتی اگر دختر باشند فرقی نمیکنه شاید اونها قراره نسل سربازان اقارو زیاد کنند شاید اونها قراره نسل شیعه رو افزایش بدند و به درد اقامون بخورنداگر برای خدا کار کنیم نتیجه هم با خود خداونده و هیچ وقت حرف مردم رومون تاثیری نخواهد داشت. @javanesho_ir ╚══════ 🌱
نمیدونم چرا فراموش کردم : لذت خاله بازی، اسم فامیل، مار و پله و... بازی کردن با خواهرمو، فراموش کردم اون روزایی که مدرسم دیر شده بود و داداشم منو با دوچرخه اش به مدرسه‌ میرسوند و عجب هیجانی داشت. فراموش کردم وقتی بابا و مامان بیرون میرفتن، توی خونه تنها نبودیم خواهر برادرا بودن. حتی وقتی مامان و بابا از مکه اومدن، خواهر برادرا دست به دست هم دادیم و چه استقبالی ازشون کردیم و چه پذیرایی ای... پشت مون به هم گرم بود و هست. ولی نمیدونم چرا این لذت ها و نعمت ها را فراموش کردم و این نعمت را از یه دونه دخترم دریغ کردم. فکر میکردم یه دونه بچه داشتن با کلاسیه... ولی وقتی دخترم ۹ سالش شد و یه روز دیدم سر سجاده نشسته و آروم داره به خدا میگه: "خدایا میشه یه دونه ، فقط یه دونه بچه به ما بدی ، که دوقلو باشه یا سه قلو" 😅😔😔 تنهاییش را با تمام وجود حس کردم. و این تلخ ترین طنزی بود که توی عمرم شنیدم و فهمیدم چقدر خودخواهم و بنا بردلایلی دیگه ام بچه دار نشدم شایدم جریمه خودخواهی... طنزش به این دلیل بود که داشت سر خدا کلاه میذاشت، 😄 یه دونه فقط میخواست دو قلو یا سه قلو در اصل چندتا خواهر برادر میخواست😔 @javanesho_ir ╚══════ 🌱
یکی از جوانه ای ها این پیام امیدبخش رو برامون فرستادن🌱 برای سلامتی این نوزاد شیعه آقا امیرالمومنین و مادرش تو این روزِ مبارک دعا کنید🙏 @javanesho_ir ╚══════ 🌱
سلام و خداقوت پیروزیمون بر اسرائیل رو تبریک میگم 😍 در مورد بحث اخیر کانال: چند روز پیش داشتم با خواهر شوهرم حرف میزدم اتفاقا جواب همین شبهه رو داد: گفت من اتفاقا اعتقاد به فرزند خیلی زیاد ندارم اما میدونم که احساس رفاه خیلی وقتا مخصوصا بین ماها خیلی به پول ربطی نداره مشکل اصلی از تربیته میگفت اگر پدر و مادر بتونن طوری بچه رو بار بیارن که اهل مقایسه ی خودش با بقیه، و حسادت های بیخودی نباشه بچه از داشته هاش لذت میبره و واقعا در رفاهه اما حالا خیلی هارو میبینیم از بیرون که نگاه میکنی همه چی داره اما دائما افسرده و غبطه خورده ی دیگرانه باید یکاری کنیم این نشه👆🏻 و الّا بالاخره یه سری از افراد همیشه از ما بالاترن یه سری هم پایین تر و یه جمله ی خیلی خوبی هم گفت 👇🏻 که انسان باید به بالاتر از خودش نگاه کنه تلاش کنه به پایین تر از خودش نگاه کنه شکر کنه حالا نمیدونم چقد حرف هاش دقیق باشه اما واقعا باید افتخار کنیم که یه خانوم دهه هشتادی اینجوری مسائل رو تحلیل میکنه 😍😍 یه دختر خوشگل هم داره در فکر دومیه @javanesho_ir ╚══════ 🌱