🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
💠💠💠 اعمال روز چهارشنبه 💠💠💠
#چهارشنبه
🔹خواندن اعمال هنگام #طلوع فجر
🔹خواندن نافله. نماز #صبح و #تعقیبات و سلام دادن به #چهارده معصوم علیهم السلام
🔹ذکر یا متعال (۵۴۱ مرتبه، در دنیا و آخرت عزت می یابید) بعد از نماز صبح
🔹خواندن ادعیه #بین الطلوعین
🔹سلام #صبحگاهی به امام زمان(عج)
🔹خواندن دعا #عهد(صبح خوانده شود)
🔹خواندن #آیت الکرسی( برای جلوگیری از حوادث، انشاءالله) و پرداخت صدقه
🔹خواندن آیه وان یکاد و سایر ادعیه(برای #چشم زخم)
🔹خواندن ادعیه هنگام #خارج شدن از منزل
🔹خواندن ادعیه سوار شدن بر #وسائل نقلیه
🔹خواندن دعای #روز چهار شنبه و ذکرهای روز
🔹یا متعال ۵۴۱ مرتبه بعد از نماز صبح
🔹یا حی یا قیوم ۱۰۰ مرتبه
🔹یا حنان یا منان ۱۰۰ مرتبه
🔹خواندن #زیارت معصومین در روزهای هفته، چهار شنبه زیارت چهار امام موسی کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام محمد تقی (ع) و امام علی النقی(ع) و صلوات خاصه ایشان
🔹خواندن سوره #جن
🔹خواندن یک یا چند صفحه از قرآن کریم
🔹خواندن نافله ها، نماز #ظهر و #عصر، تعقیبات و سلام به چهارده معصوم علیهم السلام
🔹خواندن دعای #فرج و #سلامتی امام زمان(عج)
🔹خواندن دعای #اعددت(ده مرتبه)
🔹خواندن ادعیه افزایش #رزق، نمازهای افزایش #روزی و ادعیه ادای #قرض
🔹خواندن زیارت #امین الله و ۲ رکعت نماز
🔹خواندن ادعیه هنگام #غروب آفتاب
🔹خواندن نماز #مغرب، نماز #غفیله و #عشاء، نافله ها، تعقیبات و سلام به چهارده معصوم علیهم السلام
🔹خواندن اعمال هنگام #خواب
🔹خواندن نماز #شب
بالطبع انجام تمام اعمال مستحبی در توان و وقت همه نمی باشد، بعد از انجام واجبات، در حد توان، حوصله و وقت هر چند مورد که توانستید انجام دهید، همچنین می توانید مطالب را تقسیم و در طول روز به مرور بخوانید.
💠التماس دعا ✋
╭❣
╰┈➤💻@jebhe_islamic
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°
°💚°
#ࢪمآن↯
﴿**عشقبہیڪشࢪط**﴾
#به_قلم_بانو 📕⃟?
#قسمت87
#راوی
طاهر که چشم باز می کند زینب می خندد.
با شوق می خندد و می گوید:
- اقا باید مشتلق بدهی تا بگویم چه شده! تا ندهی نمی گویم.
طاهر جانی می گیرد و سریع دست می کند توی جیب ش هر چه هست و نیست درمیاورد و تقدیم زینب می کند و می گوید:
- تو رو به حضرت زینب خبری رو بده که منتظرشم تو بشو کبوتر خوش خبر زندگی من!
زینب می خندد و مشتلق را می گیرد اشک هایش را پاک می کند و می گوید:
- خواهرت به هوش اماده باورت نمی شد حالش خوب است سطح هوشیاری اش برگشته است به حالت اول از کما درامده اقا توی بخش مراقبت های ویژه پیش همسرش خوابیده است .
طاهر از شوق نمی داند چه کند!
حس می کند خواب می بیند.
اشک هایش جای می شود و محکم زینب را در اغوش می گیرد!
هر دو از خوشحالی گریه می کنند!
تا پرستار سرم را دراورد بی معطلی هر دو سمت اتاق مهدی و ترانه رفتند.
در را باز می کنند هر دوشان ارام خوابیده اند.
طاهر خیالش راحت می شود و همان جا نماز شکر می خواند.
صورت خواهرش را می بوسد و صورت مهدی که خواهرش را برگردانده بود بوسه باران می کند.
شیرینی می خرد و کل بیمارستان را شیرینی می دهد.
وقت ملاقات که شد اتاق پر شده بود.
زینب خبر خوش را به همه داده بود.
حالا همه با لبخند و اشک های شوق به این دو عاشق که حالا خیال شان از حالشان راحت شده بود چشم دوخته بودند.
#شب
#ترانه
با صدای نماز خوندن کسی هوشیار شدم.
با شنیدن صدا هم فهمیدم مهدی یه
چشم هامو رو از هم باز کردم.
نور اتاق کم بود و اذیت نشدم.
به مهدی نگاه کردم که با اشک نماز داشت نماز می خوند و تشکر می کرد از خدا.
چرا گریه می کنه؟ برای چی اینطور اشک می ریزه؟
صحنه های تصادف توی ذهنم مرور کردم!
حالا یادم اومد اینجا چیکار می کنیم!
حس می کنم همه بدن م خشکه و درد می کنه.
با حس سنگینی پام بهش نگاه کردم که دیدم گچ ش گرفتن.
چند جای بدنمم می سوخت و سرمم تیر می کشید.
باز نگاهم رو چرخوندم سمت مهدی.
دستش گچ گرفته شده بود و سرش پانسمان بود.
چند خراش روی صورت ش مونده بود و چشم هاش به سرخی خون بود.
دراز کشیده نماز می خوند یعنی نمی تونست بلند بشه؟ هر چی نگاهش کردم اثار زخمی رو روی پاها و شکم و کمرش ندیدم ولی خوب شاید هم باشه و زیر لباس ش باشه .
صبر کردم تا نماز شو بخونه.
وقتی تمام شد خواستم صداش کنم که خودش با درد چرخید اینو از گاز گرفتن لب ش و درهم درفتن صورت ش فهمیدم و نگاهمون توی هم گره خورد.
اون خیره خیره نگام می کرد و من گفتم:
- سلام.
باز هیچی نگفت.
یهو اشک از چشم هاش ریخت و چشم هاشو از درد بست و گفت:
- باهات قهرم ترانه باهات قهرم.
چشام گرد شد و بغض گلو مو اسیر کرد.
باهام قهره؟
به قلم بانو