12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 از افراد مختلف میپرسه زیباترین آهنگ و آرامش بخش ترین صدا مال کدوم خواننده هست،،، هرکس جوابی میده آخرش همگی شوکه میشن،، ببینید و لذت ببرید از آهنگ لذت بخشی که فراموش شده
🍃🌹🍃
✅ پنجشنبه آخر سال هست، یاد آن فرشته های آسمانی سفر کرده گرامی باد و آنهایی که هستند سایه شان مستدام باد.
💚🤍❤
#رمضان | #ماه_رمضان
776.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
✅ پنجشنبه آخر سال هست، یادی کنیم از آن دستان پینه بسته و رنجور سفر کرده، یادشان گرامی و روحشان شاد، و آنهایی که هستند سایه شان مستدام باد.
💚🤍❤
#رمضان | #ماه_رمضان
🇮🇷🇵🇸
﷽
🖼 دعای روز چهارم #ماه_رمضان | خدایا به من قوّت بده تا فرمانتو اجرا کنم
🍃🌹🍃
#ماه_بندگی | #ماه_خدا
https://eitaa.com/syasi_khondab313
🔴 دعای روز هفتم #ماه_رمضان
🔹 اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِيقِكَ يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ.
🔺 خدایا ! مرا در اين روز بر روزه و اقامه نماز يارى كن و از لغزشها و گناهان دور ساز و ذكر دايم نصيبم فرما به حق توفيق بخشى خود اى رهنماى گمراهان عالم.
#دعا_روز_هفتم
#رمضان
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
عمل شريفى كه سيد قدّس سرّه آن را در «اقبال» از «جعفر بن محمد الدوريستى» از كتاب «حسنى» از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمودند:
«كسى كه در شب آخر ماه رمضان ده ركعت نماز بجا آورد، در هر ركعت يك بار فاتحة الكتاب و ده بارقل هو اللّه احدبخواند و در سجده و ركوع خود ده بار بگويد:سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلا اللّه و اللّه أكبر و در هر دو ركعت يك بار تشهد خوانده و سپس سلام بدهد، و در پايان ده ركعت نماز بعد از سلام دادن صد بار «استغفر اللّه» بگويد و هنگامى كه از استغفار فارغ شد سجده كند و در سجده بگويد:«يا حيّ يا قيّوم يا ذا الجلال و الإكرام يا رحمن الدّنيا و الآخرة و رحيمهما، يا اله الأوّلين و الآخرين اغفر لنا ذنوبنا، و تقبّل منّا صلواتنا، و صيامنا و قيامنا» - قسم به كسى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت، جبرئيل بنقل از اسرافيل و او از پروردگار متعال به من خبر داد كه: - او سرش را از سجده برنمىدارد مگر اين كه خداوند او را آمرزيده، ماه رمضان را از او قبول نموده و از گناهانش مىگذرد، گرچه هفتاد گناه انجام داده باشد كه هر كدام از آنان بزرگتر از گناهان بندگان باشد، و از تمام اهالى منطقهاى كه در آن است قبول مىكند تا اين كه فرمود: اين هديه، مخصوص من و مردان و زنان امتم مىباشد و خداوند متعال آن را به هيچكدام از پيامبران و مردم قبل از من نداده است».
#ماه_رمضان
#میرزا_جواد_آقا_ملکی_تبریزی
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم میخواد سرمو بزارم رو شونه هات زار بزنم ماه رمضون تموم شد
🎙حاجحیدرخمسه
#ماه_رمضان
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهاردهم 💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنا
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پانزدهم
💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
💠 تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
💠 شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
💠 زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💠 یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
💠 زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
💠 در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
💠 ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
🌹دردفتر خاطرات ما بنویسید:
ما هر چه داریم ازشـ🌹ــهدا داریم
آیا مے دانید حدود پانزده هزار شهید در ماه مبارڪ رمضان شربت شهادت نوشیده اند
❤️سلام و صلوات برشهداے لب تشنه
#شهدا
#ماه_رمضان
"کوچه شهدا"💫
🌙 دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان
🤲 خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان؛ و نادرستیها و نافرمانیها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاریات، ای فریادرس دادخواهان.
#ماه_رمضان
#ضیافت_الهی
.#افطارهای_مهدوی
#دمافطاری
🍂برگرد! ای که لحظه ی افطار، عاقبت
یک روز دست های تو نان می دهد به ما
🍂روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست
حسی که بی تو وقت اذان می دهد به ما....
#امام_زمان
#ماه_رمضان
«#یاصَاحِبَ_الزَّمان_اَدْرِکنی»
«#یاصَاحِبَ_الزَّمان_أغِثنی
#امام_زمان
آخر #ماه_رمضان که میشود،
فقط یک حسـرت عجیب
دلـم را میسوزاند؛
کاش برای ظهور شمـا
بیشتر دعا میڪردم...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ