eitaa logo
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
989 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
66 فایل
کانال #ایتایی#جوشیروانگرام بنام جوشیروان ؛مهدفرهنگ و ادب تقدیم می کند راه ارتباطی با ما (در صورت لزوم ؛ #پیام #آگهی_ها #انتقادات #پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید)👇👇👇 @Iran_Ali2408 لینک کانال پرمخاطب ما ✦࿐❀°❤°❀࿐✦ @jhoshirvan
مشاهده در ایتا
دانلود
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 از افراد مختلف میپرسه زیباترین آهنگ و آرامش بخش ترین صدا مال کدوم خواننده هست،،، هرکس جوابی میده آخرش همگی شوکه میشن،، ببینید و لذت ببرید از آهنگ لذت بخشی که فراموش شده 🍃🌹🍃 ✅ پنجشنبه آخر سال هست، یاد آن فرشته های آسمانی سفر کرده گرامی باد و آنهایی که هستند سایه شان مستدام باد. 💚🤍❤ |
776.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ ✅ پنجشنبه آخر سال هست، یادی کنیم از آن دستان پینه بسته و رنجور سفر کرده، یادشان گرامی و روحشان شاد، و آنهایی که هستند سایه شان مستدام باد. 💚🤍❤ |
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🖼 دعای روز چهارم | خدایا به من قوّت بده تا فرمان‌تو اجرا کنم 🍃🌹🍃 | https://eitaa.com/syasi_khondab313
🔴 دعای روز هفتم 🔹 اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ‏ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِيقِكَ يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ‏. 🔺 خدایا ! مرا در اين روز بر روزه و اقامه نماز يارى كن و از لغزشها و گناهان دور ساز و ذكر دايم نصيبم فرما به حق توفيق بخشى خود اى رهنماى گمراهان عالم. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
عمل شريفى كه سيد قدّس سرّه آن را در «اقبال» از «جعفر بن محمد الدوريستى» از كتاب «حسنى» از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمودند: «كسى كه در شب آخر ماه رمضان ده ركعت نماز بجا آورد، در هر ركعت يك بار فاتحة الكتاب و ده بارقل هو اللّه احدبخواند و در سجده و ركوع خود ده بار بگويد:سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلا اللّه و اللّه أكبر و در هر دو ركعت يك بار تشهد خوانده و سپس سلام بدهد، و در پايان ده ركعت نماز بعد از سلام دادن صد بار «استغفر اللّه» بگويد و هنگامى كه از استغفار فارغ شد سجده كند و در سجده بگويد:«يا حيّ يا قيّوم يا ذا الجلال و الإكرام يا رحمن الدّنيا و الآخرة و رحيمهما، يا اله الأوّلين و الآخرين اغفر لنا ذنوبنا، و تقبّل منّا صلواتنا، و صيامنا و قيامنا» - قسم به كسى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت، جبرئيل بنقل از اسرافيل و او از پروردگار متعال به من خبر داد كه: - او سرش را از سجده برنمى‌دارد مگر اين كه خداوند او را آمرزيده، ماه رمضان را از او قبول نموده و از گناهانش مى‌گذرد، گرچه هفتاد گناه انجام داده باشد كه هر كدام از آنان بزرگتر از گناهان بندگان باشد، و از تمام اهالى منطقه‌اى كه در آن است قبول مى‌كند تا اين كه فرمود: اين هديه، مخصوص من و مردان و زنان امتم مى‌باشد و خداوند متعال آن را به هيچكدام از پيامبران و مردم قبل از من نداده است».
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم میخواد سرمو بزارم رو شونه هات زار بزنم ماه رمضون تموم شد 🎙حاج‌حیدر‌خمسه
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهاردهم 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنا
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده: 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
دعای ماه مبارک رمضان🌙 🌙 💐
🌹دردفتر خاطرات ما بنویسید: ما هر چه داریم ازشـ🌹ــهدا داریم آیا مے دانید حدود پانزده هزار شهید در ماه مبارڪ رمضان شربت شهادت نوشیده اند ❤️سلام و صلوات برشهداے لب تشنه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ "کوچه شهدا"💫
🌙 دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان 🤲 خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان؛ و نادرستی‌ها و نافرمانی‌ها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاری‌ات، ای فریادرس دادخواهان.
. 🍂برگرد! ای که لحظه ی افطار، عاقبت یک روز دست های تو نان می دهد به ما 🍂روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست حسی که بی تو وقت اذان می دهد به ما.... «» «
آخر که می‌شود، فقط یک حسـرت عجیب دلـم را می‌سوزاند؛ کاش برای ظهور شمـا بیشتر دعا می‌ڪردم...