eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#معرفی_شهید 💙🥀 ▪️نام : قاسم ▫️نام خانوادگی: سجادیان ▪️ولادت: ۱۳۵۲ ▫️محل ولادت: استان فارس / شهرس
🌹 💙 شهر سیدان «در هفتاد کیلومتری شمال شیراز و از توابع شهرستان مرودشت » که به دیار سادات و مومنین شهره است، زادگاه قاسم بود و قاسم ها،✊🏻 به یمن وجود شیر زنان🍃 و دلاور مردانی از این دست، سیدان سد نفوذ ناپذیری بودند🗻 در برابر فساد نظام ستم شاهی و پیشتاز منطقه در پیروزی انقلاب اسلامی و حماسه به طوری که اولین شهید انقلاب اسلامی شهرستان (شهید عبدالعلی حسن پور) و از جمله نخستین شهدای دفاع مقدس (شهید امراله پور هاشم) را در سطح شهرستان مرودشت را مردم متدین سیدان تقدیم اسلام و میهن اسلامی نمودند.🌱🌷 در چنین فضای مذهبی و محیط بالنده ای بود که قاسم سال‌های تحصیل خود را می گذرند و روز به روز فضائل انسانی او بارزتر می‌شد که گوشه ای از آن طی سالهای تحصیل در دبیرستان شهدای سیدان متجلی شد.💫
💙 ما برای استفاده از طبیعت حومه سیدان به آنجا رفته بودیم🌳 و ناهار که خوردیم راه افتادیم تا به شیراز برگردیم، در کوچه باغ‌های مسیر، یک پیکان قهوه‌ای چند بار از ما سبقت گرفته و ما را خاک دادند و نهایتا در آن گرمای هوا و خلوتی مسیر کمی جلوتر راه را بر ما بستند😢 یکی از آنها با چاقو زیر گلوی شوهرم گذاشت🔪 و نفر دوم از شیشه عقب تا کمر وارد ماشین شد🚙 و ما را اذیت می‌کرد، هر چه ما التماس می‌کردیم🙏🏻، تمسخر می‌کردند😏، در حال استغاثه بودیم و در اوج ناامیدی یک مرتبه متوسل به آقا ابوالفضل(ع) شدم🤲🏻 که بی‌درنگ جوان رشیدی که محاسن زیبایی داشت🧔🏻، با خودرو از راه رسید و پیاده شد، ابتدا آنها را به اسم صدا زد و گفت با اینها چه کار دارید؟ این ها میهمان ما هستند؟ گناه دارند…‼️ و آن دو گفتند: قاسم راهت را بگیر و برو، در کار ما دخالت نکن😠 با کلمات متین چند دقیقه با آنها صحبت می‌کرد اما نهی لسانی بی‌تاثیر بود آنها با درگیر شدند⚔ اما قاسم عزیز، بسیار رشید بود هر دوی آ‌ن ها را گوش مالی داد و درمقابل تهدید آنها خم به ابرو نمی‌آورد.😌 قاسم ما را سوار ماشین کرد🚙 و گفت تا من هستم بروید، ناگهان یکی از آن دو خبیث از داخل حنماشین دشنه بزرگی آورد و در یک آن، در سینه فرو کرد😱 و هر دو پا به فرار گذاشتند.🏃🏻‍♂ فریاد یا حسین یا حسین ما بلند شد،😰 دست بر شکم، ما را دلداری می‌داد تا این که وسیله‌ای از راه رسید و آن عزیز را به درمانگاه محل برد🏩 ما خودمان را به آنجا رساندیم روی تخت خوابیده بود، در حالی که ما گریه و زاری می‌کردیم به من گفت : خواهر! ناراحت نباش😊 من که چیزیم نیست، به خدا اگر در این راه کشته هم شوم، وجدانم راحت است🍃 و سرانجام پس از انتقال آن دلاور مرد، به بیمارستان شهید مطهری🏨 مرودشت روح پاکش در ساعت شش عصر جمعه هجدهم تیر ماه سال هفتاد و هشت در جوار حق مأوا گرفت…🥀🍂