شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#معرفی_شهید 💙🥀 ▪️نام : قاسم ▫️نام خانوادگی: سجادیان ▪️ولادت: ۱۳۵۲ ▫️محل ولادت: استان فارس / شهرس
#معرفی_شهید🌹
#شهید_قاسم_سجادیان💙
شهر سیدان «در هفتاد کیلومتری شمال شیراز و از توابع شهرستان مرودشت » که به دیار سادات و مومنین شهره است، زادگاه قاسم بود و قاسم ها،✊🏻
به یمن وجود شیر زنان🍃 و دلاور مردانی از این دست، سیدان سد نفوذ ناپذیری بودند🗻 در برابر فساد نظام ستم شاهی و پیشتاز منطقه در پیروزی انقلاب اسلامی و حماسه #دفاع_مقدس به طوری که اولین شهید انقلاب اسلامی شهرستان (شهید عبدالعلی حسن پور) و از جمله نخستین شهدای دفاع مقدس (شهید امراله پور هاشم) را در سطح شهرستان مرودشت را مردم متدین سیدان تقدیم اسلام و میهن اسلامی نمودند.🌱🌷
در چنین فضای مذهبی و محیط بالنده ای بود که قاسم سالهای تحصیل خود را می گذرند و روز به روز فضائل انسانی او بارزتر میشد که گوشه ای از آن طی سالهای تحصیل در دبیرستان شهدای سیدان متجلی شد.💫
#شهید_قاسم_سجادیان💙
ما برای استفاده از طبیعت حومه سیدان به آنجا رفته بودیم🌳 و ناهار که خوردیم راه افتادیم تا به شیراز برگردیم، در کوچه باغهای مسیر، یک پیکان قهوهای چند بار از ما سبقت گرفته و ما را خاک دادند و نهایتا در آن گرمای هوا و خلوتی مسیر کمی جلوتر راه را بر ما بستند😢 یکی از آنها با چاقو زیر گلوی شوهرم گذاشت🔪 و نفر دوم از شیشه عقب تا کمر وارد ماشین شد🚙 و ما را اذیت میکرد، هر چه ما التماس میکردیم🙏🏻، تمسخر میکردند😏، در حال استغاثه بودیم و در اوج ناامیدی یک مرتبه متوسل به آقا ابوالفضل(ع) شدم🤲🏻
که بیدرنگ جوان رشیدی که محاسن زیبایی داشت🧔🏻، با خودرو از راه رسید و پیاده شد، ابتدا آنها را به اسم صدا زد و گفت با اینها چه کار دارید؟ این ها میهمان ما هستند؟ گناه دارند…‼️
و آن دو گفتند: قاسم راهت را بگیر و برو، در کار ما دخالت نکن😠
#شهید با کلمات متین چند دقیقه با آنها صحبت میکرد اما نهی لسانی بیتاثیر بود آنها با #شهید درگیر شدند⚔ اما قاسم عزیز، بسیار رشید بود هر دوی آن ها را گوش مالی داد و درمقابل تهدید آنها خم به ابرو نمیآورد.😌
قاسم ما را سوار ماشین کرد🚙 و
گفت تا من هستم بروید،
ناگهان یکی از آن دو خبیث از داخل حنماشین دشنه بزرگی آورد و در یک آن، در سینه #شهید فرو کرد😱 و هر دو پا به فرار گذاشتند.🏃🏻♂
فریاد یا حسین یا حسین ما بلند شد،😰 #شهید دست بر شکم، ما را دلداری میداد تا این که وسیلهای از راه رسید و آن عزیز را به درمانگاه محل برد🏩
ما خودمان را به آنجا رساندیم #شهید روی تخت خوابیده بود، در حالی که ما گریه و زاری میکردیم به من گفت :
خواهر! ناراحت نباش😊 من که چیزیم نیست،
به خدا اگر در این راه کشته هم شوم، وجدانم راحت است🍃
و سرانجام پس از انتقال آن دلاور مرد، به بیمارستان شهید مطهری🏨 مرودشت روح پاکش در ساعت شش عصر جمعه هجدهم تیر ماه سال هفتاد و هشت در جوار حق مأوا گرفت…🥀🍂