جالب است بدانید که کلمهی "هرجور راحتی" برای ۹سال پیاپی یکی از آزاردهندهترین عبارتها از نگاه مردم شناخته شده و در سال ۲۰۱۷ در صدر این لیست قرار گرفت!
#عمومی
@jpz09399909120
عکسی که دیگر تکرار نخواهد شد!
جمعی از بزرگترین دانشمندان معاصر که جهان را متحول کردند!
بسیاری معتقدند بشر چنین جمعی دیگر به خود نخواهد دید!
سالوی، 1927 بروکسل، بلژیک
#تاریخی
@jpz09399909120
جان مَلکُم از دیپلمات های انگلیسی بود كه در دهه1800 سيب زمينى را به ايران آورد و آنرا به فتحعلى شاه هديه داد! تاقبل از آن در ايران سيب زمينى وجود نداشت و مردم آنرا "آلوى سرجان ملكم" ناميدند!
#سیب_زمینی
#تاریخ_کشاورزی
@jpz09113931202
10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روستایی هجیج پلکانی تابهشت
قدمت روستای هجیج در کردستان به بیش از ۵۰۰ سال پیش باز میگردد. با وجود این که هم اکنون اسناد تاریخی و کتابهای قدیمی زیادی نیستند که روستای هجیج در آنها نامبرده شده باشد، اما وجود برخی از آثار تاریخی و مکانهایی مانند امام زاده عبیدالله نشان از این است که این روستا قدمت تاریخی بسیار کهنی دارد. خانههای سنگی و پلکانی این روستا و معماری جالب آنها هم گواه از قدیمی بودن روستای پلکانی هجیج در کردستان است. هجیج به معنای دره سبز و عمیق بوده و به دلیل این که این روستا در واقع در اعماق یک دره سرسبز ساخته شده است به آن روستای هجیج میگویند.
#گردشگری
@jpz09399909120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پل داوینچی، سادگی و پیچیدگی از طراحی تا معماری
#ایده
@jpz09399909120
دبیرستان LeRosey در سوئیس به مدرسه شاهان معروف است،چرا كه 7 پادشاه از جمله محمدرضاشاه،پادشاه موناكو،شاه مصر و بسيارى از اعضاى خانواده هاى سلطنتى و قدرتمند در اين مدرسه درس خوانده اند!
#تاریخی
@jpz09399909120
تحقیقات نشان داده است که از بین رنگ ها، رنگ سفید برای زنبور آرامش دهنده و رنگ قهوه ای ناراحت کننده است؛
و هرکس که رنگ قهوه ای پوشیده باشد به او حمله میکند !
📸پژوهشگران دریافتند که در مواجهه با گرما، توانایی شاخکهای زنبورها برای تشخیص بوی گل تا ۸۰ درصد افت میکند.
#زنبور
@jpz09399909120
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
explain
توضیح ، تشریح
#اموزش_زبان
اموزش بالا و پایین در زبان انگلیسی
@jpz09399909120
دی ماه ۱۳۵۳ استاندار وقت کرمان
در دفترش پذیرای زوجی بود، زوج
میانسال پولداری، ساکن تهران که
به تازگی از مسافرت طولانی به
دور دنیا و شهرهایِ ایران برگشته
بودند.
هیچوقت کسی ندونست چرا از
بینِ این همه شهر کرمان رو انتخاب
کردند.
مرد مهندس کشاورزی و تحصیل
کرده ی دانشگاه تهران و بعدا پاریس
بود.
خیلی پولدار بودند، پولی که حاصل
کارِ مرد از تجارت و تخصصش بود نه ارثیه ی فامیلی.
مرد به استاندار وقت گفت:
"سالهاست زندگی میکنیم و متاسفانه فرزندی نداریم و وارثی.
تصمیم گرفتیم با پولی که داریم در کرمان چیزی بسازیم.
"استاندار خیلی خوشحال شد.
فوری پیشنهاد داد: "بیمارستان
بسازین. کرمان بیمارستان کافی
نداره."
مرد گفت: "نه!"
استاندار پیشنهاد داد: "هتل! کرمان
فقط یک هتل داره."
—نه!
—مدرسه؟ مسجد؟ مرکزِ خرید؟
و جوابِ همه نه بود.
همسرِ مرد توضیح داد:
ما تصمیم گرفته ایم در کرمان دانشگاهی بسازیم. با همه ی امکانات!
و مرد کلامِ همسرش رو کامل کرد:
ما یه دانشگاه اینجا میسازیم اونوقت هتل و مسجد و بیمارستان و مرکزِ
خرید و مرکزِ جذبِ توریست هم در
کنارِ اون دانشگاه ساخته میشه.
ما دانشگاهی در کرمان میسازیم برایِ بچههایی که نداریم و میتونستیم
داشته باشیم.
اون روز و تمامِ هفته ی بعد اون زوجِ میانسال در ماشین استانداری تمامِ
کرمان رو برایِ پیدا کردنِ زمین مناسب
برایِ ساختن اون دانشگاه زیر و رو کردند. هر جا بردنشون، چیزی پسند نکردند.
روزِ آخر در حومه ی کرمان در بیابونِ برهوتِ کویری کرمان، راننده کلافه
دمی ایستاد تا خستگی در کنند و
آبی بنوشند.
راننده بعدها تعریف کرد که:
" تا مرد پیاده شد که قدمی بزند، زیر پاش یک سکه ی یک ریالی پیدا کرد. برش داشت و به من گفت همین زمین
رو میخوام. برکت داره.
پیدا کردنِ این سکه نشونه ی خوبیست.
اینجا دانشگاه رو میسازم.
" راننده می گفت بهشون گفتم:
"اینجا؟؟ اینجا بیابونه. بیرونِ کرمانه،
نه آب داره و نه برق. خیلی فاصله
داره تا شهر." ولی مرد سکه ی یک
ریالی رو گذاشته بود جیبش و اصرار کرده بود که نه فقط همین زمین رو میخوام.
همه ی زمینِ این منطقه رو برام
بخرین. دانشگاه رو اینجا میسازم.
"اون زمین خریده شد، و احداثِ
دانشگاهِ کرمان از همون ماه با
هزینه و نظارتِ مستقیم اون مرد
شروع شد.
اتاق کوچکی در اون زمین ساخته شد
و تصویرِ کوچکی از اون مرد رویِ
یکی از دیوارها بود.
کسی تو کرمان اصلا اونو نمیشناختش. سالها گذشت، خیلی اتفاقها افتاد.
انقلاب شد، جنگ شد. ولی هیچ چیز و
هیچ کس نتونست، مشکلات شخصی، بیماری، و حتی در اوج جنگ هرگز اجازه نداد ساختنِ اون دانشگاه متوقف شه.
و در تمام این مراحل همسرش در کنارش بود و لحظهای ترکش نکرد. اون دانشگاه ساخته شد. یکی از زیباترین، مجهزترین دانشگاههای ایران.
شامل دانشکدههای مختلف تقریبا در تمامی رشته ها. سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ در حضور خودش و همسرش ، اون دانشگاه افتتاح شد. دانشگاهِ شهید باهنرِ کرمان! نامی از او بر هیچ جا نبود غیرِ از همون عکسِ کوچیکِ قدیمی تو اون اتاق کوچیک.
وقتِ سخنرانی افتتاحیه گفته بود که چقدر خوشحاله که اون دانشگاه رو ساخته و حس میکنه که این فرزندانِ خودش هستند که به اون دانشگاه میان. و آرزو کرده بود که اتاقِ کوچکی در ورودی اون دانشگاه داشت که با همسرش اونجا زندگی میکرد و میتونست آمد و رفتِ هر روزه ی فرزندانش رو ببینه.
اتاقی به اون داده نشد. ولی او ادامه برایِ اتمامِ اون دانشگاه رو هرگز متوقف نکرد. دانشکدههای مختلف یکی بعد از دیگری شروع به کار کردند.
آخرین دانشکده ، دانشکدهِ پزشکی بود.
در کنارِ این دانشکده او و همسرش یک بیمارستانِ ۳۵۰ تخت خوابی هم ساخته بودند.
روز افتتاحِ اون دانشکده دقیقا با فارغ التحصیلی من
افتتاحیه رفتم، همه ی دانشجوها از رشتههای مختلف اومده بودند.
جا برایِ سوزن انداختن نبود. کسی حتی نمیدونست که اونا اومدن یا نه. بیشترِ ماها هیچ تصویری از اونا ندیده بودیم.وقتی رئیس دانشگاه کرمان سخنرانی کرد و گفت به پاسِ تمامِ تلاشها و کاری که کرده اند دانشکده و بیمارستانِ دانشگاهِ کرمان به نام او نامگذاری شده، و با اصرار از او و همسرش خواست که پشت تریبون بیان و شروع به کارِ اونجا رو رسما اعلام کنند، اون وقت ما زوجِ پیر و کوچیک و لاغر اندامی رو دیدیم که از پلهها بالا رفتند. هیچ سخنرانی نکردند و هیچ نگفتند. فقط اونجا ایستادند و دانشجوها همه بدونِ هیچ هماهنگی قبلی همه با هم به احترامشون بلند شدند و برایِ بیشتر از ۲۰ دقیقه فقط دست زدند. و اونا فقط نگاه کردند و گریه کردند. زنده یادان فاخره صبا و علیرضا افضلی پور.هم اکنون هر دو در کنار هم و در قبرستان ظهیرالدوله آرمیده اند.
#برداشت_ازاد
#داستانک
#تلنگر
@jpz09399909120
زنده یادان فاخره صبا و علیرضا افضلی پور.هم اکنون هر دو در کنار هم و در قبرستان ظهیرالدوله آرمیده اند.
#برداشت_ازاد
@jpz09399909120