در مسیر باد باش و بوسه هایم را بگیر
تو همیشه شاد باش و غصه هایم را بگیر
مستم از جام لبت، ای جانِ من هر روز و شب
جانِ من ارزانیت اما تو جامم را نگیر
چشمهایت مجمر و برق نگاهت آتش است
فرصت رقصیدنِ با شعله هایم را نگیر
بوسه های ماهی تُنگِ بلورین را ببین
من مثال ماهیم، راهِ هوایم را نگیر
بین تو یا زندگی، البته ترجیحم به توست
وقت مردن ، خود بیا، با بوسه جانم را بگیر…!!!
Fereydoun Asraei - Shabe Roshan (128).mp3
2.73M
🍃❤️🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷❤️🍃
آوای شبِ روشن
🍃🌸از فریدون آسرایی
رابطه مثل یه بافتنی می مونه...
دوتا رو
دوتا زیر...
دوتا بوسه
دوتا قهر...
رابطه مثل یه بافتنی می مونه
هرچی بلندتر باشه
روحتُ،زندگی و دلتُ گرمتر میکنه...
باید کلی حواستُ جمعش کنی
که یهو یدونه در نره از دستت
یه جا گند نزنی به کل روزای قشنگتون...
با یه حواس پرتی
با یه خیانت یه دروغ یه دل شکوندن...
باید حواست حسابی جمعش باشه
فوقش یه دونه هم اگه در رفت سریع درستش کنی
مبادا بذاری واسه فردا و پس فردا
نذاری دونه به دونه باز بشه گره های رابطه
گره دست ها
چشم ها
دل ها...
به قول یه عزیزی مواظب خوبیاتون باشید.
#امیر
تقدیم به تو..
چشم ها ولبهایت آتش جهنمی است که مرا در خود میسوزاند
درون تو چیزی پنهان است که مرا به دیوانگی و ویرانگی میکشاند...
توای زیباترین بهانه برای زنده ماندن...
درکنارم بمان تا عاشقانه برایت جان بسپارم..
#امیر
و گاهــی
لبخندی ازسر عشــق میتواند
درمان تمام دردهای دلت شـود
همان لبخند آرام
همــان لبخند عــاشــق!
همان لبخندتوعشقم...
#امیر
هـم من ، هـم تـو
هـر دو خـوب مے دانیـــــم
ایـن راه نہ پایانے دارد , نہ وصـالے...
اما هـنوز دوش به دوش هـم مے رانیـم!!!
قانـون خـط هاے مـوازے یـادت هســـــت!؟
دو خـط مـوازے هیچـــــوقت بـهم نمےرسـند!
و سـڪوت مے ڪنیم
هـم من ، هـم تـو !!!!
اصلا بـیا .....
یڪ خـط زیـر قانـون خـط هاے موازے بنویسـیم...
دو خـط موازے هیـچوقت بـهم نمے رسـند
اما ایـن دلیـل نمے شـود
هـمدیگر را دوسـ❤ـت نداشتہ باشـــــند...
ومن تا ابد دوستت خواهم داشت عشق من❤️
نفسم تنگِ تو و تو نفست تنگ کسی
کاش می شد که در این غصّه به دادم برسی
قسمتم بوده اگر بال و پری عشق تو داد
تا که در عرصه ی سیمرغ بپرّد مگسی
تا زلیخا بشود ملعبه ی دست و ترنج
یوسفی بوده ته چاهی و بانگ جرسی
می رسم یک شب باران زده آخر به خدا
بکند بین دل و دشنه ی تو دادرسی
در خودم حبسم و افسوس خدا می داند
بدتر از یک دل وامانده نمانده قفسی
همه پی در پی پیدا شدن هم نفسی
نفسم تنگ تو و تو نفست تنگ کسی
برمزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد
ناله هایت بوی عشق و بوی باران میدهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست هایت دردهایم را تسلا میدهد
با من درمانده و شیدا سخن را تازه کن
حرف هایت طعم شیرین بهاران میدهد
وقت رفتن لحظه ای برگرد قبرم را ببین
این نگاه اخرت امید ماندن میدهد
رفتی و چشمم به دنبال قدم هایت گریست
زخم های مرده ام را رفتنت جان میدهد
نیست از من قدرت بوسیدن چشمان تو
باد میبوسد به جایم قلب ایمان میدهد
هوای یکدیگر را داشته باشید...
دل نشکنید!
قضاوت نکنید!
هنجارهای زندگی کسی را مسخره نکنید!
به غم کسی نخندید!
به راحتی از یکدیگر گذر نکنید!
به سادگی آب خوردن بر دیگری تهمت ناروا نبندید!
و به حریم آبروی دیگری بدون اجازه وارد نشوید...
آدمها، دنیا دو روز است!
هوای دل یکدیگر را بیشتر داشته باشیم...!
آدمها،
آدمی کنید..
با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم
من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم
دل من را ندهی وعده به وصلت پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس می بوسم
نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه می بوسم
هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم
ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم
وقت این قافیه تنگ است و غزل مست توشد
شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم
🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️
لبان تو مرا محتاج گندم می کند امشب
نگاهم رد پايت را تيمم می کند امشب
زبانم گر چه بسته حرفها در سينه می جوشد
همه ذرات جان من تکلم می کند امشب
دلم دريای طوفانی ولی در خويش می نالد
تو را چون ساحلی سنگی تجسم می کند امشب
من و تو آنچنان دوريم از رويای يکديگر
که بيچاره دلم گاهی مرا گم می کند امشب
دراز گيسوانت چون شبی از شانه می ريزد
دلم را پيچ و تابش پر تلاطم می کند امشب
بر اوج برفگير شانه هايت خيره می مانم
تنت ما را اسير خان چندم می کند امشب؟
ﮐﻤﯽ...
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺑﮕﯿﺮ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﺳﯿﺮ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻦ
ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺑﻬﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﻢ
ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﮐﻢ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺱ
ﻣﻦ ....!!!
باید امشب لبِ من با لبِ تو جور شود
تا خدا نیز به فکر افتد و مجبور شود
آیه ای تازه بیارد که مجوّز بدهد
آخرین سوره یِ او ، سوره یِ انگور شود !
نامِ من را بگذارند پیام آورِ مست
جبرئیلِ تو کجا هست که مامور شود
هر که شیطان شود و دینِ مرا انگ زند
یا رب از ساحتِ درگاهِ تو ، او دور شود !
من پیمبر شده ام ، دینِ جدیدی دارم
کاش این دینِ ز گهواره یِ تا گور شود !
اُطلِبُ العشق مِنَ المهدِ الی تا به ابد !
باید این جمله برایِ همه دستور شود ....
دیشب از قهوه چشمان تو بیخواب شدم
نیمه شب مست لبت بودم و بیتاب شدم
تشنه مهر تو بودم به دلم عشق تو بود
تا سحر چشم ترا دیدم و سیراب شدم
لب من روی لبت بود و بغل در بغلت
شاعر تب زده یک غزل ناب شدم
سجده برچشم توکردم سرسجاده شکست
واله و دلشده در گوشه محراب شدم
وقت رفتن دل بیچاره من خون شده بود
عابر غمزده در کوچه مهتاب شدم
همه شهر به سرگشتگی ام خندیدند
چنگ بر دل زدم و صاحب مضراب شدم
00 : 00
در زیباتـــرین
هماغوشیِ عقـربـه ها ؛
بیا مـــا هـــم
از صفــر شروع کنیم
عــاشقــی را
🌾🌹🌾🌹🌾