دل در خور صحبت دلافروز نبود
زان بر من دلسوخته، دلسوز نبود
زان #شب که برفت و گفت: خوش باد شبت
هرگز #شب محنت مرا روز نبود
#انوری_ابیوردی
💕
#مردی👨 میگفت: خانمم همیشه #میگفت دوستت دارم. من هم گذرا میگفتم منم #همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند. همیشه #شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من #علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند.
میدانید همیشه به #قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم #برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا #اذیت نمیشدی ... این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا #صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست... بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ... نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آن #شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم... از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب #خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ... گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در #عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که #قلبش❤️ بایستد ؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار #ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی👗 میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه... شاید هم زمانی که انتظار داشت #صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم .. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما...آرزویم این است که زمان به #عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت... بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار #تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم #جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،... خانواده اش 👩👩👦👦خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ... آنشب #میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر #پدر شدنم را بدهد... حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر #دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد... حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که #قلبی❤️ از تپش می ایستد. بايد بیشتر #مواظب حرفها بود. که گاهی چقدر زود دیر میشود...😔
❌ یه لحظه حواستو بده به من میگمااااا فکر نمیکنی داره زمانت میگذره... فکر نمیکنی داره دیر میشه واسه خیلی حرفا... واسه وقت گذاشتنت برای آدمای مهم زندگیت... اصلا واسه اینکه علاقتو بگی به ← کسی که دوسش داری😕 فقط خواستم یادآوری کنم دیر نشه یه وقت💔
🍃🌺🌺🍃
شب ها نور ماه
در چشم تو می درخشد
شب بخیرهایت
ماه آسمان را برای من
روی زمین میآورد
#شب بخیر♥️
💌
#شــب
معجــزه عشـــق است ...
برای منـی
ڪه تــو را
عاشــقانه می نویســم ...
عاشــقانه میســـرایم ...
و عاشــقانه می نوازم ...
جــــانم ...
هنـــوز بیــدارے؟ ...
#یاسمن_ایرانی
#شب_بخیــر_جانااا
آرزو میکنم
همه خوبی های دنیا
مالِ شما بـاشه
دلتـون شـاد باشه
غمی توی دلتون نشینـه
لبخند از شما دورنشه
و دنیـا به کامتون بـاشه
#شب تون_عاشقانه❤️✨❤️
هوا آرام
#شب خاموش
راه ِآسمان ها باز
خيالم
چون کبوترهاي وحشي مي کند پرواز
رَوَد آنجا
که مي بافند کولي هاي جادو، #گيسوي شب را
تنم را
از شراب شعر #چشمان_تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهي خواند
تبسم هاي شيرين تورا با بوسه خواهم چيد
وگر بختم کند #ياري
در آغوش تو
اي افسوس
سياهي تار مي بندد
#چراغ ِماه
لرزان از نسيم سرد #پاييز است
هوا آرام
شب خاموش
راه آسمان ها باز
زمان
در بستر شب #خواب و #بيدار است
#فريدون_مشيري
💞
جنگ تو را به من نزدیکتر کرد..
#شب ها ..
با هر #منوری که رد می شد..
برایت آروزویی می کردم..
و روزها..
پشت #دوستت_دارم هایت ..
سنگر می گرفتم..
جنگ ..
تو را به من نزدیکتر کرد..
آنقدر که..
برایت #کشته شدم!!
👤محسن حسینخانی
#شب
هیچوقت با اعتماد آدما بازی نکنین
اونا تا آخر عمرشون
درگیر دروغای شما میشن . .
🐬 @animation11 🐬
#شب
تو کنارم باشی ...
حال من خوب است ...
خیالت راحت
من به جز آغوش تو ...
حتی به دیوار هم تکیه نمیکنم
شبتون خوش
🐬 @animation11 🐬