eitaa logo
🌹یا علی...‌‌
10 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
296 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه جای خلوت و دنجی! چه جای آرامی! کمی هوای تو با شعر داغ می چسبد 🍃 دو پلک خویش ببند و کمی #بداهه بنوش که #عاشقانه ی تو بی چراغ می چسبد 🍃 نماز صبح پی قامت نسیم صبا کنار سجده ی گلهای باڠ می چسبد 🍃 #ر_عمران🌷
109.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه دوستت دارم به ضرب چماق
220.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه این دل عاشق من در تپش و تاب و تب است تا که لبخند پر از عشق،تو را روی لب است بعد تاریکی مفرط و صبوری و سکوت خوب گفتند سحر! لحظه ی پایان شب است 💕
? 💍💞 خنده های تو همان روزِ مباداست که من تمام جانم را برایش کنار گذاشته ام 😍 🍁🍂
مهربانیِ یک نفر؛عاشقم کرد آن هم در حدِ معجزه از باقیِ دوست داشتن ها فقط یاد گرفتم که "معجزه کردن کارِ هرکسی نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌
اندوه من اینست که در دفتر شعرم یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم
💞💍⭐️ 💍⭐️ ⭐️ قدم زدن با تو حرف زدن با تو نگاه كردن به تو قشنگيه دنياي من همش خلاصه ميشه به تو! ای برای 🌸🍃 💓 💓 ⭐️ 💍⭐️ 💞💍⭐️
به طبیب ام برسانید سلامی از ما دادِ ما هم برسد باز کمی بیمارم بجز از عشق متاعی نخریدم، افسوس بخت برگشته ترین کاسب این بازارم
باسمه تعالی روی ماهت که سراسر همه زیبایی بود پشتِ آن پنجره هرصبح،تماشایی بود آرزو، گاه محال است عزیزم امّا در دل از شوقِ رسیدن به تو غوغایی بود وای از آن چشمِ سیاهِ تو که بی رحم تر از چشمِ صیّاد کُشِ آهوی صحرایی بود گرچه از دیدنِ روی تو پشیمان نشدم حاصلِ عشق،پریشانی و تنهایی بود لحظه هایی که دلم تنگِ تو میشد هرشب کارِ این خسته فقط صبر و شکیبایی بود طرحِ لبخند تو در جامِ دلم ریخت غزل غنچهٔ سرخِ تو در اوجِ شکوفایی بود تا به خود آمدم عاشق شده بودم آری یادِ آن لحظه بخیر آه...چه رویایی بود امشب از فکرِ تو بدجور بهم ریخته ام بی تو ای کاش،نه امروز و نه فردایی بود در دوراهیِ دل و عقل گرفتار شدم ماجرای من و تو سخت معمّایی بود
وقتی «ما» می شوید کوه شوید پشت ِ هم پا به پای هم و نگذارید هر بی سر و پایی خاطرِ، خاطرخواهیتان را در هم بریزد.
طولش نمیدهم چرا که عشق روشن و مختصر است مَن هلاک کسی چون توام که روزی از راه برسد
خیالم یک دمَی غفلت ز تو با من نمی دارد از این سودای مهشیدی چه سر دارم تو می دانی تحمل را ز نو باید شنید از مرد تنهایی که یادت می فِکند این مرد؛ ویرانم تو می دانی بسی هر روز خود را جمع ؛ پیمان تازه می کردم دوامی نیست این من را که می پاشم تو می دانی چه می سوزم که آتش از تو گویا ارغوان دارم بر این سودای ناممکن چو می بالم تو می دانی چو در محراب با یادت تضرع بر خدا بردم به تقدیر ازل بر خود چه می سازم تو می دانی اگر از تو به جز یادت نباشد سهمَم از جانت به ذکر نام تو شاکر ؛ پر ایمانم تو می دانی قمارت می زند بر جان خمار از تو خیال از من ز یادت در قمار خویش می بازم تو می دانی زیادت چون کنی دردم که حال از من نمی پرسی چه حاصل از زیادت ها خیالاتم تو می دانی به امید آن که عزراییل جانم را چو بستاند ببینم روی ماه از تو چه بی تابم تو می دانی شاعرانه های شیخ شوخ شهرآشوب شاعر، قاضی و نویسنده @shookhe_shahrashoob