220.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه
این دل عاشق من در تپش و تاب و تب است
تا که لبخند پر از عشق،تو را روی لب است
بعد تاریکی مفرط و صبوری و سکوت
خوب گفتند سحر! لحظه ی پایان شب است
💕
?
#عاشقانه💍💞
خنده های تو همان روزِ مباداست
که من تمام جانم را برایش
کنار گذاشته ام 😍
#زهرا_اسلامی
🍁🍂
#عاشقانه
مهربانیِ یک نفر؛عاشقم کرد
آن هم در حدِ معجزه
از باقیِ دوست داشتن ها
فقط یاد گرفتم که
"معجزه کردن کارِ هرکسی نیست
به طبیب ام برسانید سلامی از ما
دادِ ما هم برسد باز کمی بیمارم
بجز از عشق متاعی نخریدم، افسوس
بخت برگشته ترین کاسب این بازارم
#اکبــر_حیدری
#عاشقانه
باسمه تعالی
روی ماهت که سراسر همه زیبایی بود
پشتِ آن پنجره هرصبح،تماشایی بود
آرزو، گاه محال است عزیزم امّا
در دل از شوقِ رسیدن به تو غوغایی بود
وای از آن چشمِ سیاهِ تو که بی رحم تر از
چشمِ صیّاد کُشِ آهوی صحرایی بود
گرچه از دیدنِ روی تو پشیمان نشدم
حاصلِ عشق،پریشانی و تنهایی بود
لحظه هایی که دلم تنگِ تو میشد هرشب
کارِ این خسته فقط صبر و شکیبایی بود
طرحِ لبخند تو در جامِ دلم ریخت غزل
غنچهٔ سرخِ تو در اوجِ شکوفایی بود
تا به خود آمدم عاشق شده بودم آری
یادِ آن لحظه بخیر آه...چه رویایی بود
امشب از فکرِ تو بدجور بهم ریخته ام
بی تو ای کاش،نه امروز و نه فردایی بود
در دوراهیِ دل و عقل گرفتار شدم
ماجرای من و تو سخت معمّایی بود
#نوید_نیّری
#عاشقانه
#عاشقانه
وقتی «ما» می شوید
کوه شوید پشت ِ هم
پا به پای هم
و نگذارید هر بی سر و پایی
خاطرِ، خاطرخواهیتان را
در هم بریزد.
#عادل_دانتیسم
#عاشقانه
طولش نمیدهم
چرا که عشق
روشن و مختصر است
مَن هلاک کسی چون توام
که روزی از راه برسد
#نزار_قبانی
#ادامه
خیالم یک دمَی غفلت ز تو با من نمی دارد
از این سودای مهشیدی چه سر دارم تو می دانی
تحمل را ز نو باید شنید از مرد تنهایی
که یادت می فِکند این مرد؛ ویرانم تو می دانی
بسی هر روز خود را جمع ؛ پیمان تازه می کردم
دوامی نیست این من را که می پاشم تو می دانی
چه می سوزم که آتش از تو گویا ارغوان دارم
بر این سودای ناممکن چو می بالم تو می دانی
چو در محراب با یادت تضرع بر خدا بردم
به تقدیر ازل بر خود چه می سازم تو می دانی
اگر از تو به جز یادت نباشد سهمَم از جانت
به ذکر نام تو شاکر ؛ پر ایمانم تو می دانی
قمارت می زند بر جان خمار از تو خیال از من
ز یادت در قمار خویش می بازم تو می دانی
زیادت چون کنی دردم که حال از من نمی پرسی
چه حاصل از زیادت ها خیالاتم تو می دانی
به امید آن که عزراییل جانم را چو بستاند
ببینم روی ماه از تو چه بی تابم تو می دانی
#شیخ_شوخ_شهرآشوب
#عاشقانه
#قسمت_دوم
شاعرانه های شیخ شوخ شهرآشوب
شاعر، قاضی و نویسنده
@shookhe_shahrashoob