هیچ می دانی ❣
در حسرت آغوشت میسوزم ❣
کاش با جرعه ای❣
از شهد لبانت آرامم کنی 💋
شما زنها را نمیشناسيد!
زنها از همه چيز میترسند.
از تنهايی
از دلتنگی
از ديروز
از فردا
از زشت شدن
از ديده نشدن
از جايگزين شدن
از تكراری شدن
از پير شدن
از دوست داشته نشدن
و شما برای رفع اين ترسها
نه نياز به پول داريد
نه موقعيت و نه قدرت
نه زيبايی و نه زبان بازی!
كافیست فقط حريم بازوانتان راست بگويد!
كافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشيد!
#سیمین_بهبهانی
میدانی، در تنهایی نیست که دلتنگ تو میشوم. بلکه در جمع اینچنینترم.
دلتنگی محصول غیبت نیست، محصول حضور است. حضور هر کس غیر از تو. بودن با دیگران، نبودن تو را بیشتر میکند.
دیوارها و صندلیها و تختها و اتاقها و خانهها و خیابانهای خالی نیستند که جای خالی تو را باز میتابانند؛ بلکه آدمها هستند. آدمها - آخ آدمها - آخ از آدمهایی که هستند، اما «تو» نیستند!
#حسین_وحدانی
در حقیقت آدمی، در یک سکانس از زندگی اش گیر میکند
و بعد دیگر مهم نیست که تا کجا پیش می رود،
تا هر جایی که برود
تا هر جایی
بازهم با یک چشم برهم زدن برمیگردد به همان سکانس،
همان سال
همان روز
همان ساعت
همان لحظه..
و پیر شدن انسان از همین لحظه شروع می شود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
لبهاى ترت، مثل قبل نماز است
يعنى كه در آغوش، به لبهات نياز است
جايى كه خودش چشمه-شراب ست، مسلمان
پيداست، تيمّم عملى غيرمجاز است
بر عكسِ درِ مسجد و ميخانه، به رويت...
آغوشِ منِ بى سر و پا، يكسره باز است
ده فصلِ رساله شده در باب تو، از بس
موى تو براى فُـقَــها، مسأله ساز است
بايد "بِكِشم" دست به آن؟! يا كه از آن؟! چون
اندام تو گنجينه اى از گوهرِ "ناز" است
القصّه، تو مجموعه اى از قوس و هلالى
طورى كه فقط راهِ دو ابروت، تراز است
خلوت بشود جاده ى چالوس از اين پس
تا منحنىِ خنده ى تو چشم نواز است
🌹🌹🌹
براے دل بستن
باید دلت را به دلش گره بزنے
یڪے زیر، یڪے رو …
مادر بزرگم مے گفت :
قالے دستباف مرگ ندارد !
#توآرومم_ڪن
میان شکسته های دلم هنوز پیدایی
تمامِ علت ِ عاشقی و شیدایی
تو رفته ای،میان سکوت مبهم احساس
چه بغضی گرفته مرا، کنارِ تنهایی
برو که دل از من بریده ای، افسوس
گرفته نگاه مرا گریه ای تماشایی
چو دفتری شده ام، خاطرات بی رغبت
دعا کنم که دوباره مرا تو بگشایی؟؟؟
نگاهِ مرا ببین که خیره بر راحت...
به بغض تو باران گرفته است چه شبهایی
بیا دوباره مرا بگشای دلیل لبخندم
که خاطرات مبهم مرا فقط تو معنایی
#علی_جعفری
مارا چه ساده سکه ی یک پول میکنی
این روز ها که ناز تورا خوب میخرند!
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت
گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من...
#شهریار
دلتنگ توأم مجال آغوش بده
نیش از همه خوردهام، مرا نوش بده!
بعضی جملات، گفتنی نیست عزیز
گاهی به سکوتِ من بیا گوش بده...
من خمارم ساقیا! پیمانه میخواهد دلم
استکان پر کن، مِیِ جانانه میخواهد دلم
هِقهِقی امشب گلویم را نوازش میدهد
گریه دارد چشمهایم، شانه میخواهد دلم
شمعِ من! جرات بده تا لحظهای پر، وا کنم
باز بی پرواییِ پروانه میخواهد دلم
شهرزادِ قصه و لیلای مجنون، حرف بود
داستانهایی بجز افسانه میخواهد دلم
نذر نازت میشوم، آغوش وا کن زودتر
یک بغل معشوقهی فتانه میخواهد دلم
از لبانت وحی نازل میشود؛ قدری بخند
آیهای هم رنگ با حنانه میخواهد دلم
آخر فرمانبری از عقل، سرگردانی است
مثل عاکف حالتی دیوانه می خواهد دلم
#محمدعلی_عربنژاد_عاکف
بازوان یک "مــرد"
دنیای امنی است که هر زنی دوست دارد به آن تبعید شود..
آغوش یک "مـرد"
تنها حصار دلچسبیست که یک زن، هیچگاه آن را نخواهد شکست..
گرمای آغوش یک مرد؛
شبیه کرسیِ خانه ی مادربزرگ، آرامترین نقطه برای خوابیدن است...
اصلا آدم غمهایش را فراموش میکند
وقتی به امنیتِ یک "مــرد" پناه میبرد..!!
زمختیِ چهره و دستانِ "مــردان"
احساس لطافت و زنانگی "زنان" را دوچندان میکند...
و صدای بم و خش دارِ مـردانه؛
تنها خشونتِ دوست داشتنیِ دنیاست..
اصلاً خدا مردها را آفرید
تا زن ها ... باخیالِ راحت؛
پروانگی کنند...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
ﭼﻪ ﺩﻭﺭﻡ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺖ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﺩﻭﺭﯼ
ﭼﻪ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﯼ ِ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﯿﺎﻥ ﻋﻄﺮ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯽ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﺑﯽ ﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﺭﯼ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺣﺎﻟﻢ
ﺷﻤﺎﻝ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻣﻦ ! ﻋﺠﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻐﺮﻭﺭﯼ
ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯽ
ﭼﻪ ﺭﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﭼﻪ ﺯﺧﻢ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻧﺎجوری،،،
حال و هوای دلت گرم بماند که شهریور پایان گرمای تابستانی ماست نه آغاز دلتنگی های سرد پاییزی.
نکند با هر باد و بارانی بلرزد بخشکد زیر انبوهی از برگ ها.
باران اگر بارید، سیل اگر جاری شد
و جاده ها خیس از نبودن،
تو اما حال و هوای دلت گرم بماند.
دلبسته ی واژه ها، نگاه ها و دست ها
نباید بود که با تکان خوردن هر شاخه
بی درنگ، دلی یخ بزند. .!
حال و هوای دلت گرم بماند که پاییز،
فصل دل سپردن و ورق زدن
خاطرات کهنه ی دل نیست.
هرشب بهانه ای جور می شود
تا چند خطی برایت بمیرم
به یاد چشمهایت
یک غزل جان میدهم
لبهایت چون قطعه ای شورانگیز
راه نفسم را می بندند
ودستهایت
صدرباعی به هم بافته ،به دارم میکشند
با یاد پوست روشنت
شعری سپید به مرگم میرساند
وموهایت
یک مثنوی به آتشم میکشد
سالها در مزار سینه ام
نقش عشقت را کشیده ام
این همیشه مردن ها آخر مرا می کشد اما
عجب که نمیخواهم زندگی را باتو
چرا که خیالت
عاشقانه می کشد ولی
حقیقتت در جنگی نابرابر
به جنونم می کشاند
گاهی مرگ در خیالی عاشقانه
بهترست از جنونی جاودانه....
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف، هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این مسئله حاشا بکند می میرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم
رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
غیر من در دل خود جا بکند می میرم
دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
"كفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم...
کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم ..
#مصطفی_متولی
😭
امشب اندوه تو؛
بیش از همه شب شد یـارم
وای از این حال پریشان که
من امشب دارم..
:
دلا امشب هواي شب نشيني با قلم دارم
هواي جرعه اي از شعرهاي تازه دم دارم
من امشب از رديف و وزن و از مصراع بيزارم
ميان دفتر شعرم، فقط يک عـشق کم دارم
سکوت خفته ي شب را به آه سينه بشکستم
که اندر سينه ي مجروح ، دردي صد رقم دارم
ندانستم که دل بندم بچشمان تو محکومم
به خود تا آمديم ديدم قلبي متهم دارم
محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم
من اندر کار و زار عشق هم ، خيل وحشم دارم
امانم ده شبي ديگر ، اي فرشته ی مرگ
که در سر آرزوي وصل ياري محترم دارم
گره خوردست جان من به شهد خنده ليلا
من امشب حال روحاني به سان محتشم دارم
ز غیرت می شود عاشق به مرگ خویشتن راضی
وگرنه دوری از معشوق دشوار است،می دانم
#عالیجناب_صائب
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
اینجا هزار فاصله اشک است تا خدا
صدها هزار فاصله اشک است تا خدا
هی گریه گریه در غزلم غرق می شود
گویا هزار فاصله اشک است تا خدا
معلول گریه های شب آویز.چشم توست
آیا هزار فاصله اشک است تا خدا؟
بی فایده ترین غم دنیا غم من است !!!
اما هزار فاصله اشک است تا خدا
فردا اگر که مرگ بی خبر آید سراغ من
دل با هزار فاصله اشک است تا خدا
می بینم آن شبی که تو را سیر دیده ام
تنها هزار فاصله اشک است تا خدا ...
محسن صدری نیا
.
عاشق به خواب تن ندهد, جز به خواب مرگ!
وآن هم بدین امید,
که بیند جمال دوست...
#طالب_آملی