زنانه دوستت دارم
و مَردانه می مانم پایت ...
و این زیباترین تناقضی ست
که با عشق باورش کردم...
تو را عاشقانه دوست دارم
و در عاشقی نقش بازی نمیکنم
با تو دعوا نمیکنم
همچون کودکانی که بر سر ماهی دریا
با یکدیگر دعوا کنند:
«ماهی قرمز از آن تو
و ماهی سیاه از آن من ...»
همهٔ ماهیهای سیاه و قرمز از آن تو
دریا و کشتیها و همهٔ مسافران از آن تو
اما ...
محبوب من باش
همه داراییام را به تو میبخشم !
#نزار_قبانی
در زمان بیماری استاد شهریار و پس از درگذشت "نیما یوشیج" ، هوشنگ ابتهاج(سایه) به دیدن او می رود و غزل معروف "شهریارا تو بمان" را با مضمون زیر برای شهریار می سراید:
با منِ بیکسِ تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان
منِ بیبرگِ خزاندیده، دگر رفتنیام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش بفریبیست، غبارا تو بمان
هر دم از حلقۀ عشّاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا ... تو بمان
"سایه"در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سرِ سبز تو خوش باد، کنارا تو بمان
#هوشنگ_ابتهاج
🍃🌹🍃
شهریار نیز پاسخ غزل او را اینگونه می دهد: 👇
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالۀ شاهینِ اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتیای را که پیِ غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمۀ نتْوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهاییست برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لُجّه رهانیم که چه؟
ما که در خانۀ ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
#شهریار
در این عصر
آرامــش دل
تـقدیـربـلنـد
لبخندقشنڪَ
و هر چہ لطف خداست
همہ را براتوڹ آرزومندم
#عصرتون_عاشقانه❤️✨❤️
ﺭﻭﯼ ﻭﯾﺘﺮﯾﻦ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ…
ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ …
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ "ﮐﻼﻡ" ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ،
ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻼﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ!
ﻭﻟﯽ
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ …
ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ "ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ" ﺭﺍ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ.
غرور باید مچاله شود، بمیرد اصلاً
پای دلدادگی که در میان باشد، باید سراپا تمنا شوی، عاشق شوی
دیر می شود گاهی، دیر
به خود می آیی که دو زانو نشسته ای، رفتنش را تماشا می کنی
و به زمین و زمان ناسزا می گویی
نه جانم!
نه خدا کاره ای بوده، نه زمین و نه روزگار؛
همه کاره داستان تو بودی که "من" بودنت را زمین نگذاشتی
که نخواستی ما شوی
عشق اگر عشق باشد، پایش برسد جان هم باید در راهش داد؛ چه برسد غرور که مفت هم نمی ارزد..
:
در این عمری که میدانی
فقط چندی تو مهمانی...
به جان و دل
تو عاشق باش...
رفیقان را
مراقب باش...
مراقب باش ﺗﻮ به آنی
دله موری نرنجانی...
که در آخر تو میمانی
و مشتی خاک که از آنی...
چشمم از نم نم ِ بارانِ خیالِ تو تر است
دوستت دارم و اندازه اش از حد به در است
با سرانگشت غزل، تیشه به دستم دادی
باز از دستِ تو فرهادسری در خطر است
شکر آب است اگر رابطه ی من با تو -
- هوسِ بوسه ی شیرین تو، عینِ شکر است
زیرِ تبدارترین بارش هر کوچه، فقط -
- شوق دیدار تو، آواره ترین رهگذر است
گذر از دامنه ی عشق تو سخت است ولی
بازگشت از شبِ چشمت، به خدا سخت تر است
شبِ باران، لب دریای سراسر آتش
بوسه بارانِ تماشای تو، مشق هنر است.
شهریور؟؟
حالا که داری
میروی...
قلمم را هم باخودت ببر!
آخرهنوز پاییز ندیده است..!
میترسم
میترسم نتواند با سمفونی خزان برقصد
و
بیت, بیت
پای دلش بکشند...
♦️♦️♦️
روسری قرمز و لب💋 قرمز و لُپ هایش سرخ
بیخودی نیست که من پرس پولیسی شده ام😂😍😉
😍😍😋😋
غیر من که غزلم یک به یک ارزانی توست....
جگرش پاره شود هـــرکه بخواهد لب تو....
#کوفتش_بشه
🙈🙈😂😂😂
🚶🚶🚶🚶🚶
دیدنت بی روسری مارا روانی میکند
خنده هایت بنده راحالی به حالی میکند☺️
یک کمی سرگیجه میگیرم ولی..
دلبرم حالِ مرابا بوسه عالی می کند😘
"مــــاندن" را اي كاش مثل الفبای اول دبستان
برايمان ديكته مي كردند
كلمه به كلمه يادمان مي دادند
سخت مي گرفتند
تنبيه مي شديم
بارها و بارها از رويش مي نوشتيم
صدآفرين مي گرفتيم
و تشويق مي شديم
ميدانی
اگر از همان اول ماندن را ياد مي گرفتيم
الان اوضاع اين نبود و اينقدر رفتن ها و نماندن های بی حساب و کتاب نداشتيم !
اينقدر ماندن برايمان سخت و عجيب و حتی نشدنی نبود !
ما آدم هایی هستيم كه
خيلي چيزها را نه يادمان دادند
و نه خودمان سعي كرديم كه ياد بگيريم
ما نسلِ لقمه های آماده هستيم
و متاسفانه هیچکس
مــاندن را به ما نیاموخته بود...!
♥️🌹♥️
چقدر صدای آمدن پاییز
شبیه صدای قدم های تو بود
ملتهب ، مرموز ، دوست داشتنی
چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم ، نه سرد ، همیشه بلاتکلیف
چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست ، افتاد ، شکست
چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است
نارنجیِ یکدست ، پُر از آدم های دست در دست ، مست
چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست
شبیه کسی که بود ، رفت
کسی که دیگر نیست
راستی پاییز هم میرود..
مثل اونی که رفت...
وشاید دیگر برنگردد..
شاید مانباشیم که ببینیم..
وتمام شویم مثل اونی که سالهاست تمام شده...
پاییز..
خزان زیبایت را دوست دارم..
مرا تنهای تنها به زمستان سرد تنهایی نسپار...
مرا در آغوش پرخزان خود بگیر..
تا منم تمام شوم...
#امیر
توی زندگی هرکسی، فقط یکبار پیش میاد که یکی، به اسم کوچیک صدات کنه و تو دلت بخواد هزاربار اسمت رو با صدای اون بشنوی،
دلبستگی، پدرِ آدم رو درمیاره:)
هیچوقت منتظر شنیدن «دوستت دارم» از یه دختر نباشین،
همین که حرص میده خودش نوعی دوست داشتنه:)
این "بی تو میمیرم" ها،
"همیشه عاشقت میمانم" ها،
همه تمام میشوند روزی!
من هم روزی خسته میشوم،
مینشینم روی ریل ها،
گوش به زنگ یک سوت،
چشم به راه یک نور،
سنگ ریزه ها را میشمارم!
جانا:)
نگذار کارم به آنجا بکشد!
نگذار تمام شوم!
اگه موندنی نیستین تنهاییه کسی رو خراب نکنین سخته یکی دوباره به تنهاییش عادت کنه
آدم های صبور یک باره ترکتان میکنند !
آن هم وقتی که سخت مشغول اولويت های
غير از آن ها هستيد ؛ با یک لبخند سرد برای همیشه
میروند و جای خالیشان برای همیشه یخ
می بندد ، آدم هایی که صبور هستند شاید بودنشان خیلی
معلوم نشود اما نبودنشان زجر آور است ...
~ نیلوفر رضایی
گاهى فكر ميكنم
مگر ميشود آدم ها اينقدر راحت و
هر چند وقت يكبار كنار معشوقه اى جديد
بايستند و دو نفره هايشان را به معرض نمايش بگذراند؟
انگار خودشان ثابت اند و آدمِ كنار دستى شان
فقط عوض ميشود !
در همان مكان ها ، با همان خنده ها
با همان ژست هاى مضحك كه مثلاً من خيلی
خوشبختم و افسوس به حال آنهايى كه فقط مى آيند
تا جاى خالى نفر قبل را پر كنند ...
~ علی قاضی نظام
وقتی گلی را دوست دارید آن را میچینید !
اما وقتی عاشق گلی هستید آن را
هر روز آبیاری میکنید ، فرق بین عشق
و دوست داشتن این است ...
مهم نیست انسان،
برای کسی که دوستش دارد ،
غرورش را از دست بدهد ....
اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور،
کسی را که دوست دارد از دست بدهد...
~ شكسپير