و گاهــی
لبخندی ازسر عشــق میتواند
درمان تمام دردهای دلت شـود
همان لبخند آرام
همــان لبخند عــاشــق!
همان لبخندتوعشقم...
#امیر
هـم من ، هـم تـو
هـر دو خـوب مے دانیـــــم
ایـن راه نہ پایانے دارد , نہ وصـالے...
اما هـنوز دوش به دوش هـم مے رانیـم!!!
قانـون خـط هاے مـوازے یـادت هســـــت!؟
دو خـط مـوازے هیچـــــوقت بـهم نمےرسـند!
و سـڪوت مے ڪنیم
هـم من ، هـم تـو !!!!
اصلا بـیا .....
یڪ خـط زیـر قانـون خـط هاے موازے بنویسـیم...
دو خـط موازے هیـچوقت بـهم نمے رسـند
اما ایـن دلیـل نمے شـود
هـمدیگر را دوسـ❤ـت نداشتہ باشـــــند...
ومن تا ابد دوستت خواهم داشت عشق من❤️
نفسم تنگِ تو و تو نفست تنگ کسی
کاش می شد که در این غصّه به دادم برسی
قسمتم بوده اگر بال و پری عشق تو داد
تا که در عرصه ی سیمرغ بپرّد مگسی
تا زلیخا بشود ملعبه ی دست و ترنج
یوسفی بوده ته چاهی و بانگ جرسی
می رسم یک شب باران زده آخر به خدا
بکند بین دل و دشنه ی تو دادرسی
در خودم حبسم و افسوس خدا می داند
بدتر از یک دل وامانده نمانده قفسی
همه پی در پی پیدا شدن هم نفسی
نفسم تنگ تو و تو نفست تنگ کسی
برمزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد
ناله هایت بوی عشق و بوی باران میدهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست هایت دردهایم را تسلا میدهد
با من درمانده و شیدا سخن را تازه کن
حرف هایت طعم شیرین بهاران میدهد
وقت رفتن لحظه ای برگرد قبرم را ببین
این نگاه اخرت امید ماندن میدهد
رفتی و چشمم به دنبال قدم هایت گریست
زخم های مرده ام را رفتنت جان میدهد
نیست از من قدرت بوسیدن چشمان تو
باد میبوسد به جایم قلب ایمان میدهد
هوای یکدیگر را داشته باشید...
دل نشکنید!
قضاوت نکنید!
هنجارهای زندگی کسی را مسخره نکنید!
به غم کسی نخندید!
به راحتی از یکدیگر گذر نکنید!
به سادگی آب خوردن بر دیگری تهمت ناروا نبندید!
و به حریم آبروی دیگری بدون اجازه وارد نشوید...
آدمها، دنیا دو روز است!
هوای دل یکدیگر را بیشتر داشته باشیم...!
آدمها،
آدمی کنید..
با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم
از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم
من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل
چشم زیبای تو را پشت قفس می بوسم
دل من را ندهی وعده به وصلت پس از این
طرح لب های تو را هم به عبس می بوسم
نه که پنهانی و با ترس و نه در خوف و رجا
در همین کوچه و نزد همه می بوسم
هم به هنگام اذان و دم محراب نماز
هم کلیسای مسیح وقت جرس می بوسم
ابتدا نقش دو چشمان تو را می کشم و
روی این دفتر زیبا و سپس می بوسم
وقت این قافیه تنگ است و غزل مست توشد
شکوه داری که چرا روی تو بس می بوسم
🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️
لبان تو مرا محتاج گندم می کند امشب
نگاهم رد پايت را تيمم می کند امشب
زبانم گر چه بسته حرفها در سينه می جوشد
همه ذرات جان من تکلم می کند امشب
دلم دريای طوفانی ولی در خويش می نالد
تو را چون ساحلی سنگی تجسم می کند امشب
من و تو آنچنان دوريم از رويای يکديگر
که بيچاره دلم گاهی مرا گم می کند امشب
دراز گيسوانت چون شبی از شانه می ريزد
دلم را پيچ و تابش پر تلاطم می کند امشب
بر اوج برفگير شانه هايت خيره می مانم
تنت ما را اسير خان چندم می کند امشب؟
ﮐﻤﯽ...
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﻢ ﺑﮕﯿﺮ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﺳﯿﺮ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻦ
ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺑﻬﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﻢ
ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﮐﻢ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺱ
ﻣﻦ ....!!!
باید امشب لبِ من با لبِ تو جور شود
تا خدا نیز به فکر افتد و مجبور شود
آیه ای تازه بیارد که مجوّز بدهد
آخرین سوره یِ او ، سوره یِ انگور شود !
نامِ من را بگذارند پیام آورِ مست
جبرئیلِ تو کجا هست که مامور شود
هر که شیطان شود و دینِ مرا انگ زند
یا رب از ساحتِ درگاهِ تو ، او دور شود !
من پیمبر شده ام ، دینِ جدیدی دارم
کاش این دینِ ز گهواره یِ تا گور شود !
اُطلِبُ العشق مِنَ المهدِ الی تا به ابد !
باید این جمله برایِ همه دستور شود ....
دیشب از قهوه چشمان تو بیخواب شدم
نیمه شب مست لبت بودم و بیتاب شدم
تشنه مهر تو بودم به دلم عشق تو بود
تا سحر چشم ترا دیدم و سیراب شدم
لب من روی لبت بود و بغل در بغلت
شاعر تب زده یک غزل ناب شدم
سجده برچشم توکردم سرسجاده شکست
واله و دلشده در گوشه محراب شدم
وقت رفتن دل بیچاره من خون شده بود
عابر غمزده در کوچه مهتاب شدم
همه شهر به سرگشتگی ام خندیدند
چنگ بر دل زدم و صاحب مضراب شدم
00 : 00
در زیباتـــرین
هماغوشیِ عقـربـه ها ؛
بیا مـــا هـــم
از صفــر شروع کنیم
عــاشقــی را
🌾🌹🌾🌹🌾
در این صبح زیبای پاییزی
سرای قلب خود را پاک کن
سینه از بهر محبت چاک کن
شادباش و دیگران را شادکن
باغ دل با نام حق آباد کن
سلام دوستان خوبم
قلبتون مملو از عشق
صبحتوون به خیر و شادی 🌸
#سلام_امام_مهربان_زمانم🌹
ایکاشکهمنیارشوم،خوارنباشم
جز بر در اینخانه گرفتارنباشم
افسوسبرانعمرگرانمایهکهیکدم
بهر تـو شَــهـا لایـق دیـدار نباشم
درفاصله غیبت تا صبح ظهورت
حقاستکهیکثانیه بیکارنباشم
ایکاشکه دروسعت عشاق تومولا
سـرباز شوم عاشـق سـربار نباشم...
#اللهمعجللولیکالفرج
#التماس_دعا
سلام🌷🌷
آن سلامی كه به سین
نقش"سلامت "دارد
لام آن "لطف و لطافت"دارد
الفش الفت بي پایانیست
میم آن"عطر محبت"دارد
🌸صبحتون بخیر🌸
سنتورها، عودها، ویلن ها، عودها
در دلشان ساز می زنند
تا به محض رسیدنت
خود به صدا درآیند.
ای بهار
سرمنشأ بی پایانت کجاست
تا نوشان نوشان بیایم
و در منزلت آرام گیرم
پل هایت کجاست
تا از تلاطم این برف بگذرم.
جاده ها
به نیت دیدنت
راهی شهرها می شوند
نمی یابندت، دور می شوند.
کندویت کجاست
تا زنبورانم
از شکوفه گیلاست پر کنند.
سوزن بارانت کجاست
تا زخم زمستانم را بدوزم.
👤 شمس لنگرودی
🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃
تلخ است روزگار، مگر با بهانهای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانهای
ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه
روید ز سنگفرش خیابان جوانهای
گر چشم دوختم به تماشای این و آن
میخواستم که از تو بیابم نشانهای
هرجا که خیره میشوم انگار عکس توست
ما را کشاندهای به چه تاریکخانهای
از جور روزگار کسی بینصیب نیست
دیوانهای گرفته به کف تازیانهای
🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃
فاضل نظری
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا
استاد شهریار
💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐؟
شیعیان را شیوه های گونه گون رقصیدن است
یا ابوذر وار در دشت جنون رقصیدن است
یا چو مسلم از بلندا سر نگون رقصیدن است
یا چونان عباس در غرقاب خون رقصیدن است
رقص میثم مینوازد ریسمان دار را....
شروع قصه از آنجا که عشق پیدا شد
برای من که ندانستمش معما شد
نخواستم به کسی مبتلا شوم که شدم
نخواستم بشود قلب عاشق اما، شد
به شکل مُردهٔ در نقش زنده ها بودم
شبیه معجزه وقتی مرا مسیحا شد
جهان خالی از احساس و پوچِ بی مفهوم
چه عاشقانه وُ رویایی و چه زیبا شد
شبیه پنجره ای رو به ساحلی زیبا
همین که چشم من آرام سوی او، وا شد
برای سینهٔ حسرت به دوشِ پر تَرکِ
کویر تشنهٔ باران ندیده دریا شد
رسید آخر این ماجرا به آنجا که
چقدر ساده برایم تمام دنیا شد
#حامد_طیرانیان_کریمیان