ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست
ذرههای خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذرههای تیره را در نور او روشن کنیم
چشمهای خیره را در روی او تابان کنیم
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
گر عجبهای جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
نیمهای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم
#مولانا
حوالی چشمانت
خیمه ی عشق را برپا میکنم
و خودم را
بهترین جای دلت جا میکنم!
شیشه ی عمر خودم را
با نفس های گرم تو،
ها میکنم!
هر کجا باشم نگاهم سوی توست
رو به دریا یا که صحرا،
عشق را با تو معنا میکنم...
# امیر
سلام دوست گرامی
شمارو به یکی از جذاب ترین کانالهای شعر وموسیقی دعوت میکنم..
کانال شعر ومطالب ادبی سامیر..
@k05sh02n98
:
باید که تو باشی و تو باشی و تو باشی
تا در دل تاریک شبم نور بپاشی
باید که تو باشی و بمانی به کنارم
چشمان تو مانند گل و ترمه و کاشی
باید که تو باشی که من آرام بگیرم
اینجا چه غریبم تو اگر یار نباشی
باید که تو باشی و تمام غزلم را
تا قاب بگیری بگذاری لب کاشی
باید که تو باشی تو ای عشق همیشه
در خانه ی تنگ دل من بلکه تو جا شی
تا مرغ دلم بر لب بام تو نشیند
باید که تو باشی و تو باشی و تو باشی.....
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم
گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم ...
هی بگویم که توو را دوست ندارم اما
یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم ...
بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی
مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم ...
بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی ..
رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم ...
بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم
دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ...
غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر
دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم ...
مهم ترين اتفاقاتِ زندگى هم
به وقتش اگر اتفاق نيفتد
مزه اش را از دست ميدهد!
مثلاً همين من
"تو" را
درست در همين لحظه
در همين حال
در همين فصل
كنارِ همين روزهاى كسل كننده ام ميخواهم
مى دانى؛
آمدنت
سالها بعد هم اگر برايم رخ دهد،
نه اينكه آن روزها دوستت نداشته باشم ، نه
ولى قبول كن،
انتظار زيادش آدم را خسته ميكند...
من از احساسى كه حيف ميشود اين روز ها حرف ميزنم
از دوست داشتنى كه بايد كنارِ گوشَت زمزمه كنم و كيفى كه از ديدن صورتت وقتى با شنيدنش سرخ ميشود
من نبودنت را هر روز
مثل يك بغض مى خورم و
ميترسم از هضم نبودنت
گلايه اى نيست،
اما بايد بدانى،
اينقدر دست نيافتنى بودنت
دارد مجابم ميكند به دست كشيدن از
دوست داشتنى كه پر است از نداشتنت!
#امیر
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به پاییزی که رفت ،
زمستانی که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی.
هر جور که باشی می گذرد،
روزها را دریاب...
#امیر
.
شنیدن عبارت #دوستت_دارم :
▫️برای یک مرد…
او را برای مصاف با سخت ترین ها ی زندگی زره پوش می کند ...و آماده می شود …. توان می گیرد… برای آنکه بیشتر بکوشد …مرد احساس می کند حتی قدش بلند تر شده است …. چون به مرد بودنش افتخار می کند ….
شنیدن عبارت #دوستت_دارم :
▫️برای زن
آنچنان انرژی و توان مضاعفی برایش ایجاد می کند که آمادگی این را می یابد که لحظه ای پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل به راه بیاندازد …
و همه جای زندگی را با عشق… از نو بیاراید ..
شنیدن عبارت #دوستت_دارم :
▫️برای فرزندت
خصوصا وقتی روی دو زانو می نشینی و خودت را هم قد فرزندت می کنی و چشم در چشمش می گویی یعنی من هستم ..خیالت راحت … و یادت باشد آن شب فرزندت دیرتر ولی آرامتر و آسوده تر می خوابد پس از شنیدن این جمله از والدینش …
◼️فرقی نمی کند معشوق باشی یا عاشق …پدر یا مادر … فرزند یا همسر
عبارت دوستت دارم را جدی بگیریم
این عبارت غوغایی به پا می کند.
نگذارید محبت و عشقتان در دنیای درونتان حبس شود.
🍃🌸
((مجنون بَرِ لیلا بنشیند خوشش آید
از لعل لبش بوسه بچیند خوشش آید))
چون مُهر نماز تو مَجاز از لب حق است
پیداست حق از سجده چه بیحد خوشش آید
❤️🌹
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰﺍنی ﻛﻪ میخوان نامزد انتخابات مجلس شن ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ.
ﻗﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺪونن !
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻧﺎﻣﺰﺩی خیلی ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻴﺮﻳﻨﻴﻪ
همش دورغ میگی، با دروغاتم خیلی حال میکنن ملت😂
.
❤️دارد عبـــــایی قــهوه ای بر روی دوشش
محجوب و ساکت گوشه ی سالن نشسته😍
دارد کــــــتابی را قرائتــــــ می کــند باز
این دلبر روحــــــانی منـــ، چشم بسته!!!😇
شرم و حیای چشم هایش...سر بزیری ش😌
او يكـــ فرشته،پیش من،روی زمين استــ👼
روي ســرش عمامه ی مشكی ست، يعنی
ذریّهــی نسل امــــــير المؤمـــــنين است😍🔫
احساس من از شوق عشقی آسمانی ست😍
جای بــــــرادر!!! چـــهره ای معصوم دارد😌
هرچنــــد می خندد ولی طبق روایاتــــــ
ته چــــــهره ی او حالــــــتی مغموم دارد😔
من در خیالم پیش او خوشبخت هستم🙇♀
یک زندگیه ساده ی پاکــــــ و صمیـــمی👫
در یک محله پشتــــــ حوزه خانه داریم
یک خـــــانه بامعماری خوبــــــ و قدیمی😋
دنیای پاک زندگی در حجــــــــــره ها را
من چند وقتی می شود که دوست دارم😉
ليستــــــ خريد خانه را هــــــم در خيالم
لاي كتــــــاب المكاسبــــــ ميگــــذارم...📖
هرکــــــس برای عشق خود دارد دلـــیلی
درگیر حوزه قصــــــه ی من گشته اینبار🙆🏻
یعنی خدا را پیش او حس می کنم خوب
یاربـــــ خودتــــــ در هرکجا او را نگه دار🙏🏻
اي كاشــــ ميشد زندگي همراه سيــــــد
از اول اين ماه در جريان بيــــــــــفتد...☹️
یا لااقل او بيــــــشتر در طول هـــــفته
دنــــبال کار دکتــــــر و دنــــدان بيفتد!!😬
مادر صــــــدایم میزند: برخــــــیز دختر
اصلا حواستــــــ نیست انگاری؛کجایی؟🤔
می پرسم:آن آقا،همان گوشه،کجا رفت؟!
لعنتــــــ به من با این خیالاتــــــ کذایی!😭🔫
آخر روزی
دل به جاده ای می زنم
که مقصدش توباشی
به یک جاده ی پُر از"تو"
تا جاده راه دارد و پاهایم جان،
از حرکت باز نمی ایستم
نگران ضعف من نباش
من کوله ام را پر از عشق تو
کرده ام؛
و جیب هایم را
پر از بوسه هایت...
در این راه،
کم نمی آورم
یا به تو می رسم یا می میرم
که هر دو رسیدن است!
و مرگ تدریجی همین
انتظار کُشنده ی توست...
#امیر
لب های تورا می چشم و می روم از حال
ای یاد تو در لوح دل من همه احوال
در خواب به آغوش خودم می کشمت باز
هرچند که دوری زمن و این دل بدحال
جایی مرو بی من که شوم نا خوش از این کار
در مهر و محبت به دل من مکن اهمال
دلگیر نباش ای دل و جانم به فدایت
شب ها به صبوری گذران می رسد اقبال
روزی تو بیا با من و مهمان دلم باش
محتاج لبان توام از ره برس امسال...
دو قدم مانده که من غرق گناهت بشوم
یا که دلباخته ی صورت ماهت بشوم
دو قدم مانده که سرباز تو کیشم بکند
دو قدم مانده که من مات نگاهت بشوم
آمدی باز در این معرکه غوغا کردی
فقط این بار نگو پشت و پناهت بشوم
آس دل را که زدی خوب زمین گیر شدم
حکم دل بود و دلم خواست سیاهت بشوم
تو زلیخای منی،حضرت معشوقه ولی
دیگر اصرار نکن یوسف چاهت بشوم
باز هم عطر تو را باد به سوغات آورد
وای بر من که اگر باز تباهت بشوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عاشقانه
ای کاش که عاشقی کمی حرمت داشت
بوسیدن و آغوش ؛ فقط در خلوت
💓 💓
🌺💎🌺💎🌺
شعرهایم ادامه ات بودند
مطلع هر نقیضه ای شده ای
پیشگفتار فصلهایی از
داستان زندگی شده ای
من چه گویم خودت ببین آخر
که سرآغاز عاشقی شده ای
چشم تو پر ز صنعت ایهام
خود تو عین مثنوی شده ای
گونه هایت مشبه به شد
مثل اشعار مولوی شده ای
تیغ ابروت؛ تیغ ماه هلال
چون سپهدار لشکری شده ای !
فارغ از شعر و صنعت شعری
دلبر من ! چه دلبری شده ای.....
💞 💞
💎🌺💎🌺💎
✨💞✨💞✨
نشستهام به تماشای چشم چون پریات
که سهم من بشود یک نگاه سرسریات
که سهم من بشود سرزمین موهایت
اگر اجازه دهد مرزهای روسریات
زمان عرضهی لبخندها حواست نیست
که کشته میدهد این خندههای دلبریات
نگاه کن که دوباره به خود بگویم کاش
که این نگاه نباشد نگاه آخریات
مگر چه کرده دلِ بیگناه من خانم!
که دل نمیکَنی از شیوهی ستمگریات
چقدر مثل تو باشم، تو هم کمی من باش
که در معامله ثابت شود برادریات!
❣ #مصطفی_الوندی ❣
💞✨💞✨💞
⭐️💖⭐️💖⭐️
[من ابرت میشوم باران من باش ]
در این آوارگی!سامان من باش
چو از بغض فروخفته بگویم
بیا بنشین ز غمخواران من باش
نقاب از چهره ام افتاده امروز
پری روی ام تو هم جانان من باش
بهاخمت تیره روزم همچو اسفند
به شادابی دمی هم؛جان من! باش
ز عالی تا تعالی راه دارم
در این وادی؛ شکوهستان من باش
به قفل قلب من زنگار بسته
تو با یک ضربه؛ چون سندان من باش
ز پاییزم فقط آذر بماند و
تو ماه مهر؛ تو آبان من باش
به زندان قدر یوسف را شناسند
از این روگویمت زندان من باش
فقیه و عالم وزاهد به یک سو
به سویی عشق من ایمان من باش
شب پاییزی و ساعات وحشت
شبی در این سرا مهمان من باش
💖⭐️💖⭐️💖
صبح آمد دفتراين زندگى رابازکن
زيستن راباسلام تازه اى آغازکن..
روشن وشفاف باش وبى تخلف همچوروز,
با نواى مهربانى عاشقى راسازکن..
بامحبت آشتى کن همزبانى پيشه ساز,
قلب خودراباصفاى همدلى دمسازکن..
گل بخندوگل شنودرگلشن اين بوستان،
غنچه هاي لحظه هارابانوازش نازکن...
روزتازه،، فکرتازه،، راه تازه پيش گير،،
عاشقى راباکلام تازه اى آوازکن...
بگذرازامواج منفى همچوطوفان خزر،،
سمت وسوى ساحل آرام دل پروازکن...
سلام وصد درود...
صبحتون به نیکی وعافیت
عشق و زيبايى طبيعت گواراى وجودتان
@k05sh02n98
کانال شعر ومطالب ادبی سامیر
صداهايي مي شنوم
خوانندگاني كه،
هر صبح آواز آغاز سر مي دهند...
گنجشكان و جيك جيك مستانشان
هنوز تاريكي سلطه اش را
بر روز اصرار مي كند...
و خورشيد اما مانند ملكه اي
قدرتمند روشنايي را ثابت مي كند
خواب غرغر كنان،
به بيداري سلام مي گويد...
من به دنبال چشمان تو مي گردم
بهانه ي شروعي دوباره....
زنی که با یک کتاب...
شعر...
آهنگ ...
یا حتی یک فنجان قهوه ...
حالش خوب میشود..
هیچ کس در برابر او ..
پیروز نمیشود...
حتی زندگی ..
در مقابلش شکست میخورد.
🌹 #جبران_خلیل_جبران 🌹