eitaa logo
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
504 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن موقعی که مجروح شیمیایی شده بود به ما خبر داده بودند که پدرمان می‌آید ولی از مجروحیت ایشان خبر نداشتیم منتظر بابا بودیم. وقتی صدای زنگ منزل به صدا درآمد، انگار کسی به من گفت که بابا دارد زنگ می‌زند، دوان دوان خود را به درب رساندم گفتم:«کی هستی⁉️» گفت:« باز کن.» یکدفعه به خود آمدم که انگار صدای بابا نیست، به هر حال در باز کردم دیدم که یک رزمنده جلو در است، شروع کردم به عقب رفتن چون چهره او سوخته شده بود و چشمانی قرمز داشت، کمی که دقیق شدم دیدم انگار بابا است. بی اختیار در آغوش او رفتم و بسیار خوشحال شدم. 🕊سردار ✍راوی: دخترشهید ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh