💕 پنج شنبه های شهدایی💕
💌 دخترها هم شهید میشوند 1⃣
پنج خواهر و دو برادر بودیم 😍
والدین ما برای امرار معاش خیاطی میکردند.
پدر با پدربزرگم خیاطی میکرد.
کار پر زحمتی بود. کت و شلوار میدوختند.
اما کارهایشان و تولیداتشان عالی بود 👌
پدر روی رزق حلال تأکید داشت. همین مغازه کوچک سه خانواده را اداره میکرد. فقط خانه ی ما هفت سر عائله داشت. روزیشان از همین مغازه بود.
#الگوی_شهیدم
#الگوی_آسمانیم
🌹◾️🌹◾️🌹◾️🌹
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ #دختران_مشکات
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
💕 پنج شنبه های شهدایی 💕
💌 دخترها هم شهید میشوند 2⃣
آن زمان (پنجاه سال قبل) کمتر کسی لباس آماده میخرید. بنابراین مادر هم خیاطی میکرد و کمک حال بابا بود 😍
مادر یکی از اتاقهای خانه را که نزدیک در حیاط بود برای کار خیاطی اختصاص داده بود.
در همین اتاق کوچک شاگرد هم داشت هم با چرخ خیاطی و هم چرخ صنعتی کار میکرد 😊
همین که از خواب بیدار میشد، میرفت لباس برش میزد و بعد میآمد صبحانه بچهها را مهیا میکرد 🍞🧀🥒
و ما تابستان ها میتوانستیم کمک حالش باشیم و در کارِ خانه یا آشپزی کمکش کنیم.
غیر از آن همه زحمتهای خانه و امور خانهداری به عهده مادر بود♥️
مادر میگفت شب غذای فردا را آماده میکردم تا بتوانم به کارهای خیاطیام برسم.
زندگی مرتب و روی اصولی داشتیم. بچههای قانعی هم بودیم 😁
نزدیک عید که کارشان زیاد بود، مادرم شلوارها را به خانه میآورد و ما دخترها پایین شلوارها را پسدوزی میکردیم. خودش هم تا صبح در کارگاه خیاطی میماند تا سفارشات مردم را سر زمان تعیین شده به دستشان برساند.
در قبال کارهایی که انجام میدادیم هم به ما دستمزد میداد تا دسترنج زحماتمان را ببینیم😍💰
با این همه مشغله همه مشغله های پدر و مادرم، آنها را از تربیت و پرورش فکری و معنوی ما غافل نبودند 👌
آنها قبل از انقلاب هم روی رفتار و حجاب ما دخترها تأکید داشتند.
مادر برای ما چادر رنگی دوخته بود. ما زیاد بیرون از خانه نمیرفتیم. مدرسه هم با چادر میرفتیم ☺️
#الگوی_شهیدم
#الگوی_آسمانیم
🌹◾️🌹◾️🌹◾️🌹
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ #دختران_مشکات
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
💕 پنج شنبه های شهدایی 💕
💌 دخترها هم شهید میشوند 3⃣
خواهرم عصمت متولد سال ۱۳۴۱ و سومین فرزند خانواده بود.
ما در شهر دزفول زندگی میکردیم ☺️
آن زمان کلاسهای قرآنی یا مؤسسات فرهنگی وجود نداشت. ما پنج خواهر در تابستان برای آموزش و یادگیری قرآن پیش خانم کاظمینی میرفتیم که اهل عراق بود 👌
همگی روی بالکن حیاط خانهشان مینشستیم و گرمای آفتاب باعث میشد ما به کنج بالکن که سایه بود و هوای خنکتری داشت، پناه ببریم و قرآن بخوانیم 😁
بسیار به فراگیری علوم دینی و معارف اسلامی علاقهمند و اهل عمل بود.
خودش عربی نیز میخواند تا بهتر بتواند قرآن رو درک کند💗
در جلسات قبل از انقلاب شرکت میکرد. همه اینها روی شخصیت عصمت تأثیر گذاشته بود ☘
از عمهام تکه پارچهای گرفت و با آن روسری درست کرد. تنها دانشآموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد 🌺
#الگوی_شهیدم
#الگوی_آسمانیم
🌹◾️🌹◾️🌹◾️🌹
#سی_و_نهمین_پاتوق_مجازی_دختران_مشکات
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ #دختران_مشکات
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
💕پنج شنبه های شهدایی💕
💌 دخترها هم شهید میشوند 4⃣
🌸 منیژه ای که عصمت شد 🌸
عصمت بعد از اخذ دیپلم و همزمان با انقلاب برای تدریس در آموزش و پرورش پذیرفته شد، اما گفت من برای تدریس به روستاها میروم. زیرا علاقه زیادی به اجرای فرمان امام در امر مقدس سوادآموزی داشت 😍
در ادامه فعالیتهایش، همراه بچههای جهاد سازندگی به روستاها میرفت و در امور جهادی هم سهیم بود.
قبل از انقلاب نامش را تغییر داد. نامش منیژه بود، اما این نام را دوست نداشت و نام «عصمت» را برای خودش انتخاب کرد. میگفت پاکی این نام را دوست دارم.
سال ۱۳۶۰ با یک پاسدار ازدواج کرد 😊 آنقدر خواستگار داشت که دیگر خسته شده بودیم 🤪 میگفت با کسی که به لحاظ اعتقادی بالاست، ازدواج میکنم.
مراسم ازدواجش خیلی سادهای برگزار شد.
لباس عروسیاش مانتو و شلوار بود و یک چادر گلــ🌺ـــدار
شلواری را که همیشه استفاده میکرد شست و اتو کرد و همان را پوشید.
به مادرم گفته بود من لباسهای مجلسی بیرون را نمیخواهم. همین لباس ساده را برای روز عروسیام میپوشم. برای عروسیاش آرایشگاه هم نرفت.
حتی شب عروسیاش همراه همسرش رفت و در مراسم دعای کمیل شرکت کرد. زندگیاش را اینگونه آغاز کرد.
آن زمان ۱۹ ساله و تنها ۶۶ روز بعد از ازدواجش در بمباران شهر دزفول
به شهــــ♥️ــــادت رسید.
#الگوی_شهیدم
#الگوی_آسمانیم
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🌹◾️🌹◾️🌹◾️🌹
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ #دختران_مشکات
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16