شرکت کننده شماره:7⃣2⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱
🥀🥀
یڪ وصیتنامہ توےِ ڪمدش پیدا ڪردیم
خیلے تعجب ڪردیم !
گفتیم یعنے هادے قبل از نجف رفتنش میدونستہ قرارہ چہ بشہ ؟
یڪ وصیتنامه با یڪ دست خط ڪاملاً معمولے
ڪہ پاڪنویس هم نشدہ بود.
در آن نوشتہ بود :
- راهپیمایے 9 دے یادتان نرود.
- حجابهاے امروزے بوے حضرت زهرا(س) نمیدهد
#حجابتانرازهــرائـےڪنید
- پیرو خط ولایت فقیہ باشید.
اگر دنبالِ این مسیر باشید ، بہ آن چیزے ڪہ میخواهید میرسید همانطور ڪہ من رسیدم :))
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🍃🍃🍃
@kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
●➼┅═❧═┅┅───┄ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت 💢 قسمت هفدهم (آزار مومن)👇 🌷در دوران جوانی در پايگاه بسي
●➼┅═❧═┅┅───┄
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت 💢
قسمت هجدهم👇
🌷از طرفی در اين مواقع، باد سوزان از سمت چپ وزيدن می گرفت، طوری كه نيمی از بدنم از حرارت آن داغ ميشد! وقتی چنين اعمالی را مشاهده می کردم، به گونه ای آتش را در نزديكی خودم می ديدم كه چشمانم ديگر تحمل نداشت.
🍁همان موقع ديدم كه آن پيرمرد سيد، كه چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد و كنار جوان پشت ميز قرار گرفت.
سيد به آن جوان گفت: من از اين مرد نمی گذرم. او مرا اذيت كرد. او مرا ترساند. من هم گفتم: به خدا من نمی دانستم كه سيد داخل قبر عبادت ميكند.
🌷جوان رو به من گفت: اما وقتی نزديك شدی فهميدی كه مشغول قرآن خواندن است. چرا همان موقع برنگشتی؟ ديگه حرفی برای گفتن نداشتم. خلاصه پس از التماس های من، ثواب دو سال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل او قرار دادند تا راضی شود.
🍁دو سال نمازی كه بيشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذيت و آزار يك مؤمن!
در لا به لای صفحات اعمال خودم به يك ماجرای ديگر از آزار مؤمنين برخوردم. شخصی از دوستانم بود كه خيلی با هم شوخی می كرديم و همديگر را سركار می گذاشتيم.
يكبار در يك جمع رسمی با او شوخی كردم و خيلی بد او را ضايع كردم.
🌷خودم هم فهميدم كار بدی كردم، برای همين سريع از او معذرت خواهی كردم. او هم چيزی نگفت. گذشت تا روز آخر كه می خواستم برای عمل جراحی به بيمارستان بروم.
دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم و گفتم: فلانی من خيلی به تو بد كردم.
🍁يكبار جلوی جمع، تو را ضايع كردم. خواهش ميكنم مرا حلال كن. من شايد از اين بيمارستان برنگردم.
بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره به او التماس كردم تا اينكه گفت: حلالت كردم، انشاءالله كه سالم و خوب برگردی.
🌷آن روز در نامه عملم، همان ماجرا را ديدم. جوان پشت ميز گفت: اين دوست شما همين ديشب از شما راضی شد. اگر رضايت او را نمی گرفتی بايد تمام اعمال خوب خودت را ميدادی تا رضايتش را كسب كنی، مگر شوخی است آبروی يك انسان مؤمن را بردی.
التماس دعای فرج 🍃🌹
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
●➼┅═❧═┅┅───┄ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت 💢 قسمت هجدهم👇 🌷از طرفی در اين مواقع، باد سوزا
مگࢪشوخیاستآبروۍیکانسانرابردن....🍃
🚶♀
🥀🥀
#خاطرات_شهید
●براي او نيازهاي جسمي اش مهم نبود. آنچه برايش مهم بود تلاش و خدمت بود. برخوردش با همه طوري بود كه از دستش رنجيده نمي شدند. در سخت ترين شرايط اقتصادي تلاش مي كرد كه نيازهاي رزمندگان را برطرف سازد.
●هر وقت پشتيباني عملياتي را بر عهده مي گرفت، رزمندگان با مشكلات مواجه نمي شدند، چون در كارهايش برنامه ريزي داشت. تمام مناطق غرب و جنوب و صحنههاي نبرد حسن را ميشناختند، چون تمام شب و روز او در جبهه ها ميگذشت.
●اكثراً روزه بود، مخصوصاً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه . در دماي 47 درجه اهواز جهت خودسازي روزه مي گرفت. با اين حال براي رزمنده هاصبحانه درست میکرد و میگفت :ثوابش بر اين است كه خودم صبحانه را درست کنم ، او با كمترين غذا افطار مي كرد.
●حسن اعتقاد به تجملات نداشت و دنيا طلب نبود . هميشه منزل او مهمان بود. او به حلال و حرام توجه داشت.
📎جانشین لجستیک سپاه
#شهید_حسن_شوکتپور🌷
🍃🍃🍃
@kafoshohada
شرکت کننده شماره:8⃣2⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱
شرکت کننده شماره:9⃣2⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱
🥀🥀
🔵📝 #وصیت_شهدا_درباره_ی_حجاب:
🌷" #شهید_سیدمحمد_خاکساری_مقدم "🌷:
خواهرم زینب زمان باش،
تو رسالت عمیقی به دوش داری و آن حفظ حجاب است، تو باید فرزندانی همچون علی اکبر و علی اصغر تربیت کنی.
🌷" #شهیدحمیدرضانظام "🌷:
خواهرم، از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.
🌷" #شهیدمحمدرضادهقان "🌷:
یک چادر از حضرت زهرا(س) به خانم ها ارث رسیده است؛
بعضی زن ها لیاقت داشتن تنها ارثیه از دختر پیامبر(ص) را هم ندارند.
🌷" #شهیدمحسن_حججی"🌷:
از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید،
مبادا تارمویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند،
مبادا رنگ ولعابی برصورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا چادر را کنار بگذارید،
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بیت(ع) قرار دهید...
🍃🍃🍃
@kafoshohada
شرکت کننده شماره:0⃣3⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوࢪےشہدایۍ🌱🥀
توصیہاینڪہ: ....
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
همیشہ آیـھ یِ [ وَجـَعلنـا ] را زمزمہ مےکرد ؛
یکبار بھـش گفتم :
آقـا ابراهیم این آیہ برایِ محافظت در مقابل دشمنہ اینجـٰا کـھ دشمن نیست🚶🏿♂. .
نگاھ معنـا دارۍ کرد و گفـت :
دشمنے بزرگتـر از شیطـان هم وجود دارھ ؟!
#شھیدابراهیمهادۍ
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🌱🌱
خانومهاۍچادرۍقدرخودتونوبدونید:)👌
خاطره ای از آیت الله صافی:
با تعدادي از خانمها به محضرشون مشرف شديم، ايشون فرمودن: خانمی اجازه خواست عبای منو ببوسه من به ایشون گفتم این عبای من هیچ قداستی نداره،
قداست چادرهای شما خیلی بیشتر از عبای من است، چون بود و نبود عبای من خيلي فرقی نمیکنه ولی
بود و نبود چادرهای شما خیلی فرق میکنه،
هر قدمی که شما با چادر برمیدارید
برای شما فضیلت نوشته می شود.🌹
روحشان شاد🖤
فرمايش اين مرجع عاليقدر براي
خانمهاي چادری قوت قلبی است.
🍃🍃🍃
@kafoshohada
شرکت کننده شماره:1⃣3⃣
بنر را پخش کنید،
به امید اینکه برنده چالش شهدایی ما شما باشید...🌺
ڪهف الشہدا💙
https://eitaa.com/kafoshohada
بہڪانالشہداییمابپیوندین🌱
🌱🌱
#تلنگر
سر نماز اول وقت حاضر شو؛
شاید ⇦ ✺ آخرین دیدار دنیاییات باخدا باشد
کسی را تحقیر مکن؛
شاید ⇦ ✺ محبوب خدا باشد
از هیچ غمی ناله نکن؛
شاید ⇦ ✺ امتحانی از سوی خدا باشد
دلی را نشکن؛
شاید ⇦ ✺ خانه خدا باشد
از هيچ عبادتی دریغ مکن؛
شاید ⇦ ✺ کلید رضايت خدا باشد
هيچ گناهي را كوچك ندان؛
شايد ⇦ ✺ دوری از خدا در آن باشد
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.
#شهید_خلیل_مطهرنیا🕊
#شهداي_فارس
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
🍃🍃🍃
@kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀
🔰🌿°| لحظه خداحافظے شهید حججۍ با خانواده 💔
مدافعحریمعقیلهبنیهاشمحضرتزینب🕌
#شهیدمحسنحججی🕊🌹🍃•••
#یادشھداباذڪرصلوات
🍃🍃🍃
@kafoshohada
#تلنگر
یک وقت هایی؛
بعد از دو شب نماز شب!
بعد از چند روز روزه مستحبی!
بعد از چند روز تسبیح چرخاندن!
بعد از یک کار فرهنگی در فضای مجازی و حقیقی!
و ...
کُلی سر و صدا راه می اندازیم که آقا چرا ما امام زمان(عج) رو نمی بینیم؟
کُلی هم خودمون رو تحویل میگیریم!
شاید جلو آیینه هم بریم و ببینیم که #به_به!!
چقدر نورانی شدیم
اونی که دونه درشت بشه!
مخلص بشه!
خالص بشه!
برای امام زمان عج سر و صدا راه نمیندازه
به قول حاج حسین یکتا:
اون پولِ خوردِ که سر و صدا داره!
اسکناس صدایی ازش در نمیاد...
دونه درشت بشیم!
خالص بشیم!
که امام زمان(عج) ماموریت هاشو به ما بسپاره!
🍃🍃🍃
@kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
🥀🥀
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد*
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی منمعرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن (شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات)
شهادت تنها مسیر دست یابی ساده و آسان به قله اوج معنویت الهی است که خداوند برای مومنین قرار داده است
🍃🍃🍃
@kafoshohada