eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇮🇷
7.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
241 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://daigo.ir/secret/2956196564 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاشادی‌روح‌شہدا تبادل👇 @all_hail تبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀 دخترم: با عفت و حجاب چادر خود دل حضرت زهرا سلام الله علیها را شاد میکنی. دخترم بدان که برای این چادر که هدیه حضرت زهرا سلام الله عليهاست، خون دلها خورده شده و برای حفظ آن خونهای بسیاری بر زمین ریخته شده است. ڪانال‌خٌذْنیِ مَعَكْ 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/kafoshohada
🥀🥀 🌱 «از امام خامنه‌ای فاصله و زاویه نگیرید و همواره گوش به فرمان ایشان باشید تا ان‌شاءالله رستگار شوید. حفاظت از حضرت آقا که محافظ اصلی دین و حرم اهل بیت هستند، از اوجب واجبات است و حفاظت از ایشان حفاظت از همه حرم‌هاست . مراقب مراوده با دشمنان دین خدا باشید که ایشان هیچ‌گاه شما را به چشم یک دوست نخواهند دید و تا مانند ایشان نشوید شما را نخواهند پذیرفت که این وعده خداوند متعال است و اگر بخواهند خلاف جهت مصالح اسلام حرکت کنند، قطعاً مورد غضب خداوند متعال و انتقام امت حزب‌الله قرار خواهند گرفت». شهید مصطفی نبی لو 🍃🍃🍃 @kafoshohada
🥀🖤 وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سر وقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع در نماز طلب کنید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قرآن را بیشتر بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. 📕🖤 سيد وقتی مداحی می کرد يک سنگينی و وقار خاصی داشت و در ازای مداحی، پول هم نگرفت می گفت: اگر در ازای مداحی کردنم پول بگيرم، چطوری فردای قيامت می توانم بگويم براي شما خواندم ؟!می گويند : خواندی پا داشش را گرفتی من اصلا ائمه را با پول مقايسه نمی کنم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شيوه خاصی هم در جذب جوانان داشت برنامه هيأت او، اول با سه چهار نفر شروع شد، اما بعد رسيده بود به سيصد، چهارصد جوان عاشق اهل بيت، که همه اينها نتيجه تواضع، فروتنی و اخلاص سيد بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با زیارت عاشورا خیلی عجین بود و اونو با سوز دل خاصی می خوند ، نماز هم که می خواست بخونه ، انگار در برابر کسی ایستاده که احساس حقارت می کند . @kafoshohada
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🇮🇷
♥ دل از این دنیا بر کنید تا هم صبحت خدا شوید، حُبّ دنیا را از دلتان بیرون کنید تا شوق به لقای خدا قلبتان را پر کند. از ظلمتگاه بیرون روید تا نور تقوی وجود تان را نورانی کند اگر معنویت میخواهید دست بدامن امام حسین (ع) بشوید، نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید. 📕♥ یک دست علی آقا ماهانی در جبهه مجروح و از کار افتاده و پاشنه پای او روی مین رفته بود تخته‌ای چوبی را کف پایش گذاشته بود که لنگ نزند. مادرش بیان نموده با همین وضعیت اگر بیست بار می رفتم حیاط و بر می گشتم جلوی پای من بلند می شد و می گفت : احترام به والدین دستور خداست... ــــــــــــــــــــــــــــــ علی آقا معروف بود به انیس قرآن، همیشه ایشان قرآن کوچکی داشتند و تلاوت می کردند، تلاوت قرآن وی با صدای خاصی نبود اما خلوص ایشان انسان را وادار به گوش کردن می کرد. ــــــــــــــــــــــــــــــ مادر شهید میگه: رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم. وقتی برگشتم دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها هم روی طناب پهن شده. رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟ گفت: مادر جون اگه دو دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی. ـــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از دوستان شهید میگه: کنار کارون بود ، بچه ها مشغول شستن پتو بودند ، علی آقا لب کارون نشسته بود و بچه ها پتوهای مخابرات را می شستند و علی حاجبی هم کنارش نشسته بود . علی آقا همین که بچه ها مشغول بودند و هوا هم گرم بود گفت اگر هندوانه خنکی بود خیلی می چسبید به خدا قسم به اندازه یک نگاه برداشتن از علی ، یک هندوانه بزرگ را آب می آورد و شاید به خنکی و شیرینی آن هندوانه هیچکس نخورده بود 🌱 @kafoshohada
هدایت شده از باران شهادت ♥🖇
🪴🎙 بیدار باشید که دنیا محل گذر است و محل عمل بلا حساب، ولی آخرت محل ثبات و حساب رسی است، بترسید از اعمال خویش. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست از امام بر ندارید، امام را گرامی بدارید و به دستورات گهربارش گوش دل فرا دهید. رزمندگان را فراموش نفرمایید و دعاهایتان را با سوز دل بکنید تا إنشاءالله مؤثر واقع گردد. 🪴📜 پدر شهید میگه: چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم که مرا به فرزند پسر مژده داد و نام "رضا" را برای او انتخاب کرد . دو ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا.ع. به مشهد رفتیم. اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودم که یکدفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است. با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا بقدری محکم گرفته بود که جدا کردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند و دست خودشان نبود، کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کنیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود. متولی حرم کمک کرد تا او را از ضریح جدا کنیم و از میان مردم بیرون بیاوریم. همین که به خانه رسیدیم، با مادرش لباس او را عوض کردیم. با کمال تعجب جای پنج انگشت سبز را روی کمر او دیدیم .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همسر شهید می‌گوید: رضا آن‌قدر به حضرت آیت‌اللّه دستغیب علاقه داشت که همراهی به‌جز طلّاب و دوستان ایشان نداشت و هر وقت شیراز بود با هم به مسجد قبا می‌رفتیم. شب‌های درس اخلاق، خود را به جلسات آقا می‌رساند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب‌های جمعه در شیراز فقط در مسجد فتح، در دعای کمیل آقا شرکت می‌کرد. حتّی یک شب‌ جمعه گفتم: آقا رضا من امشب می‌خواهم دعای کمیل به مسجد جامع عتیق بروم؛ با هم به مسجد جامع رفتیم. دعا که تمام شد دیدم از سمت شاهچراغ برمی‌گردد؛ گفتم: چرا از این طرف؟ گفت: من رفتم مسجد فتح دعای کمیل آقا. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رضا همیشه عاشق شهادت بود و برای رسیدن به آن لحظه‌شماری می‌کرد. عملیات «قدس ۳» و شهادت مظلومانۀ سه یار و همراه رضا در مقابل چشمانش، عطشِ چندین سالۀ درون او را به آتشی مبدّل ساخت که هر روز او را می‌سوزاند. خاطره‌ای سوزناک که از آن روز تا لحظۀ عروج برای آن اشک ریخت.می‌گفت: «لطف خدا شامل حال من نشد که شهید شوم.» و در عین حال می‌گفت: «من طعم شیرین مرگ را در قدس ۳ چشیدم و از آن لحظه عاشق رفتن به آن‌سو گشته‌ام.» که چه شیرین است با خدا بودن، با خدا رفتن و به راه انبیا رفتن. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همسر شهید میگه: «این اواخر، رضا در سکوتی پرمعنا فرو رفته بود. چهره‌اش بسیار نورانی شده بود و شبِ آخر حال عجیبی داشت. به پدر گفته بود بابا من این‌بار از امام ‌رضا علیه‌السلام اجازه گرفته‌ام! پدر گفت اجازۀ چه؟ با شرم گفت: شهادت». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کم‌کم فجر صبح طالع شد و رضا پورخسروانی، همانند اولین اعزامش به جبهه که آرپی‌جی‌زن بود؛ آرپی‌جی به دوش گرفته، حرکت کرد و با سلاح خود لرزه بر دل دشمنان می‌انداخت؛ اما وقتی‌که دید دشمن زمین‌گیر شده و باید او را از پای درآورد با فریاد اللّه اکبر بلند شد و بدون سلاح بسیجی‌ها را تشویق به حرکت کرد و مثل پروانه‌ای در جمع عشّاق پرکشید و رفت و غزلی را که همیشه بر زبان داشت در عمل فریاد زد:مستانه حرکت می‌کرد تا او را به رگبار تیر بستند. با جسمی زخمی خود را جمع کرد و باز دوستان را تشویق به حرکت کرد؛ اما لحظۀ وصال نزیک شده بود، توان از جسمش رفته بود. کم‌کم بر روی خاک افتاد. آرام دستراستش را به حالت ادب روی سینه گذاشت و سر را به سوی قبله چرخاند؛ شاید این همان لحظه‌ای بود که در وصیت‌نامه‌اش آروزی آن را کرده بود.«چه شیرین است لقای دوست به هنگام گذشتن از تن ناقابل خویش؛ سرم در دامن مولا و بی‌ریا رفتن.»رضا، با ادب و احترام به محضر حضرت ‌حق شرفیاب شد. حتّی هنگامی‌که جنازۀ او را در قبر گذاشتند دست راست به‌روی سینه داشت و این مزد یک عمر ادب کردن بود که هر شب دست به سینه به مولای بی‌سر سلام می‌داد. @baran_shahadat1