چون سایه در سفرها پابند دیگرانیم
هر کس به راه افتاد، با خویش برد ما را
#محمد_قهرمان
#اربعین
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از علی مقدم
نصرالله می ماند
#شهید_حسن_نصرالله
#راه_نصرالله
عنایاتِ خدا تا آخر این راه می ماند
اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می ماند
برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت
چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می ماند
نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش
یقینا برکت این سیّد آگاه، می ماند
شعار لشکر حق تا ندای "حسبُنا الله" است
همیشه دست حق با مومنین همراه می ماند
به حقّ وعده صادق، به "اِنَّ الباطل زاهِق"
که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می ماند
یقینا آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند
یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می ماند
به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر
که اسرائیل گردد محو و #حزب_الله می ماند
#علی_مقدم
@sheikh_ali_moghaddam
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
دریغ… سرخترین اتفاق سال شدی
همین که از شبِ آوارها سوال شدی
چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟
ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟
غمت چه آتش گستردهایست در عالم
چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟
به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی
و خواهش همهٔ سیبهای کال شدی
شکافتی افق شرق و غرب را با خون
ادامهدارتر از جبههٔ شمال شدی
زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند
تو تا قیام قیامت زمان حال شدی
#فاطمه_عارفنژاد
#لبنان | #فلسطین | #مقاومت
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از صبح تازه دم
( عاطفه جوشقانیان)
«والله عزیز ذوانتقام»
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را
همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنهی دیدار دلداریم
که با این تشنه کامیها گرفتیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است
ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری
تو که کر میکنی با ادعایت گوش عالم را
چه شب ها که غذای غزه رگبار مسلسل بود
تو حالا نوش جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن
چه ایامی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟
#عاطفه_جوشقانیان
#وعده_صادق
#فلسطین
@sobhetazedam
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
تا نلرزد بیش از این از درد غربت شانهها
نورباران شد شب تنهایی پروانهها
پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر!
صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانهها
گوش کن! الله اکبر میوزد در شهر و ده
گوش کن! فریاد شادی میرسد از خانهها
بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصلخیز بود
معجزه گل داد جای هر کدام از دانهها
مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان
مضطرب، در وحشت از فردایشان: بیگانهها
با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟
در قیاس قصهٔ ما کوچکاند افسانهها
#فاطمه_عارفنژاد
#وعده_صادق
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از پیشانینوشت
وعده صادق:
دعای ملت غمدیده کی محتاج آمین است؟
گریبان گیر سقفِ آهنین، آه فلسطین است
اگر چه کاممان را تلخ کرده داغ نصرالله
خبرها حاکی از خوشحالی غزهست، شیرین است
خبر پیچیده در هر کوی و برزن، باز هم دشمن
شمار کشته ها را میکند پنهان، شکست این است
چنان خالی شده دیوار ندبه، جشن سال نو
که باید گفت نامش بعد از این دیوار نفرین است
اگر دنیا دمادم جنگ اگر دنیا سراسر سنگ
همیشه یاری مظلوم ما را راه و آئین است
#عاطفه_جعفری
https://eitaa.com/joinchat/959971746Cec7af54c26
بعد از پنجاه روز خانه نشینی قرار بود آخر هفتهی خاطره انگیزی برای بچهها داشته باشیم .
طبق معمول قول چیز خاصی ندادیم که ببینیم چه پیش میآید .
از اداره که آمد چند تا برنامه برای فردا پیشنهاد دادم خوب که گوش داد گفت : اجازه میدی برم تهران ؟
فکر کردم طبق معمول ماموریت دارد. گفتم حالا تا شنبه فرصت هست بگو فردا رو چه کنیم ؟
گفت : میخوام اگه ناراحت نمیشی برم نماز جمعه .
پنجاه روز سختی که بعد از تولد محمدحسن پشت سر گذاشته بودیم جلوی چشمهایم رژه رفت بعد ذوق بچهها برای جمعه ، جوابم قاطع بود ، نه!
بلند شدم که رضایت گرفتن ادامه دار نباشد آمد پیام که : خیلی فردا مهمه مثل راهپیمایی اربعین باید باشیم بذار برم .
گفتم: میام همه بریم یا همه یا هیشکی .
چشمهای سرماخوردهی محمدحسن برگ گلم با اولین نسیم پاییزی جلوی چشمم آمد . مدرسهی صبح شنبهی بقیهی بچهها، رفتن ممکن نبود .
گفتم: برو ولی راضی نیستم.
گفت بدون رضایتت نه .
استخارهی پنهانیام که عالی آمد ساکش را بستم و از قرآن ردش کردم .
من مانده بودم و بچهها و قول جمعهی خاطره انگیز.
صبح زودتر از همه حسین بیدار شده بود و نشسته بود به تماشای مصلی از قاب تلویزیون .
کم کم دخترها اضافه شدند شرایط را به زبان خودشان برای دخترها شرح داد بعد که نگران شدند آرامشان کرد نفهمیدم این بچه کی اینقدر بزرگ شده .
کسی حرفی از جمعهی خاطره انگیز نزد همگی چشم شدهبودند به دهان رهبر ...
تمام که شد نفس راحتی کشیدند و چند تا رجز آبدار حوالهی اسرائیل کردند.
محمدحسن که بین بغل خواهرها و برادرش دست به دست میشد بعد از مدتها بوی غذای مامانپز در خانه پیچید و وقتی تهچین را مثل مقلوبه برگرداندم و قصهی زنان فلسطین و مقلوبه را گفتم رقیهزهرا با هیجان گفت : میدونستم جمعهی خاطره انگیزی میشه .
خودم را از تک و تا نینداختم که نفهمند من هیچ برنامهای نداشتم و همهچیز اتفاقی خوب بود هنوز در گیر و دار این افکار بودم که حسنیه گفت مامان همیشه خلاقه میدونه چکار کنه خوش بگذره .
کاش میشد برایشان بهتر توضیح بدهم که زندگی در مدار ولایت اینطوری است .
نمیدانی چرا ولی همهچیز شیرین و جفت و جور و به قاعده میشود .
الحمدلله
#سعیده_کرمانی
#جمعه_نصر
🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از ماه در دست(فائزه امجدیان)
﷽
تقدیم به داغهای بر دل نشسته💔
داغدار کدامتان باشم؟ بر کدامین ستاره گریه کنم؟
ابرم و آسمان به من گفتهست، با دلی پاره پاره گریه کنم
آه ای اشکهای پی در پی! فصل لبخند میرسد؟ پس کی؟
تا دمی گریه بند میآید، باز باید دوباره گریه کنم
خون امواج آمدهست به جوش، ابرها میرسند مشکی پوش
بحر تا نهر سیل اندوه است، در کدامین کناره گریه کنم؟
سوگ بغداد، ورزقان، بیروت، شده جغرافیایمان مبهوت
داغ تاریخ دیدهام، باید، یک سده، یک هزاره گریه کنم
آه این پارههای جان من است؟ یا تن سرخ قهرمان من است؟
غزلم تکه تکه شد بغداد! خواستی چارپاره گریه کنم؟
ماه من در میان مه گم شد، کوه یک شب کنار ده گم شد
میروم سر به شانهی تهران، روی شمس العماره گریه کنم
سیب لبنانیام شدهست انار، زیر هشتاد و چند تن آوار
غم خود را چگونه شرح دهم؟ با کدام استعاره گریه کنم؟
خواست دنیا که پر ملال شوم، خواست از حجم غصه لال شوم
من پر از حرفم و نمیخواهم با زبان اشاره گریه کنم
اشک ما ابتدای طوفان است، سیل مدیون لطف باران است
وای اگر داغدارتر باشم، وای اگر بیشماره گریه کنم
ندبه روزی قیام خواهد کرد، کار غم را تمام خواهد کرد
باید آن روزاشک شوق شوم، هر اذان، هر مناره گریه کنم
فائزه امجدیان
@Amjadiyan_Faezeh
هدایت شده از فریضه
38.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ تیزر اولین نشست «فریضه»
• گردهمایی شاعران انقلابی مشهد
• مورخ دهم آبانماه ۱۴۰۳
📌#فریضه
نشست شاعران انقلاب مشهد
@farizeh_ir