#دررفتنجانازپیسرها
#شب_سوم
#واحد_سنگین
#سعیده_کرمانی
بند اول
در رفتن جان از پیِ سرها
گویند هر نوعی سخن اما
منزل به منزل همسفر بودن
با قاتلت شد قاتلم بابا
رفتی و پس از تو روسریهایم سوخت
در طول مسیر تاول پایم سوخت
هربار سر تو را به نیزه دیدم
گفتم که چگونه موی بابایم سوخت
ای پدر جان نبود نیزه جای سرت
تا که هست دامن دخترت
ایپدر ایپدر ایپدر
بند دوم
دل را برایت خانه خواهم کرد
موی سرت را شانه خواهم کرد
برگرد بابا قول خواهم داد
این شهر را ویرانه خواهم کرد
در راه تو جان برون کنم از پیکر
از شوق تو پا نمیشناسم از سر
شمشیر بُرَندهی من اشک است امشب
میدان شهادت من اینجاست پدر
جانفدایت شدن افتخار من است
اشک من ذوالفقار من است
ایپدر ایپدر ایپدر
🕊@kaftarchahiemamreza🕊