eitaa logo
سعیده کرمانی
557 دنبال‌کننده
113 عکس
56 ویدیو
7 فایل
آرشیو اشعار و نوشته های من دل من راهی امام رضا ست کفتر چاهی امام رضا ست 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊 درصورت باز نشدن صوت‌ها کانال دیگری با همین آدرس در پیام‌رسان تلگرام دایر است مسیر ارتباط با من 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @saeedekermani
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘تقدیم به همسر شهید سید محمدجواد حسن‌زاده⚘ دوتا تنگ آوردی توی این خونه دوتا ماهی داشتیم یه روز، یادته؟ تو ‌گلدونا رو آب می‌دادی و من  قناریا رو دون؛ هنوز یادته؟ یه روز گفتی: "تنهات می‌ذارم ببخش! دیگه دنیا واسم همیشه شبه  باید شاه‌رگم رو بذارم وسط  آخه صحبت حرمت زینبه" بهت گفتم: "اون پرچمی هستی که  پیِ بادای بی‌هدف نیستی  جلو زورگویی و گردن‌کشی  قسم می‌خورم بی‌طرف نیستی" حالا چند ماهه واسه دیدنت  باید هر دفه دق کنم جاده رو  برا تنها بودن با تو، خوب من! نمیشه قرق کرد امامزاده رو همه‌ش فاطمه خوابتو می بینه به قرآن دیگه دوری واسش بسه بیا یک دفه دیکته واسه‌ش بگو  یه بارم تو باهاش برو مدرسه هنوز خنده‌تو یادمه وقتی که  بهت گفته بودم مسافر داریم  چجوری واسش از تو باید بگم  تو جاده حالا سه تا زائر داریم الان دوست دارم بشینم برات دوباره ببافم عرق‌چینتو  الان دوست دارم بکوبی درو  منم وا کنم بند پوتینتو هنوزم کلیدامو گم می‌کنم  هنوزم غذاها می‌سوزه عزیز  بیا وقتی خسته‌م کنارم بشین  بیا پاتو اصلا بذار روی میز دو تا تنگ اینجاس، یه ماهی! می‌رم  یه تنگو با ماهی عوض می‌کنم  واسه اینکه تو خواب ببینم تو رو  متکامو گاهی عوض می‌کنم 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
4_5998921615646131488.mp3
2.39M
🍃به نام نور 🍃 💚نذر مادرعالم ۱💚 خفه می‌شد درون حنجره ها هر صدایی که داشت شر می‌شد  لقمه‌ی گرم عافیت طلبی  رونق سفره‌ی بشر می‌شد  جز صدای چکاچک بیلی  موقع صاف کردن یک قبر  هیچ حرفی سکوت را نشکست  هیچ راهی نبود غیر از صبر  نردبان های آسمان می‌سوخت حبس می‌شد دعای اهل زمین  زیر خاکستری شک آلوده دفن می‌شد گدازه های یقین  روزنی را ولی نشان می‌داد  آیه ی روشن قنوت کسی  گریه هایش بلند شد شاید بزند بر دل سکوت کسی بر سرش می‌کشید چادر را  کوچه های غبار را می‌شست  شعله های نحیف ایمان را  شب به شب بین خانه ها می‌جست گوش شهر سیاه را هر روز  با صدایی سپید کر می‌کرد نور را ذره ذره می‌تاباند سایه‌ را رو سیاه تر می‌کرد  از میان مسیر با دستش خار هارا دوباره بر می‌داشت در دل سرد سیر آدم ها  چشمه چشمه بهار را می‌کاشت  سیلی سرد سایه ها اما خیمه زد بر تلالو خورشید ابرها پرده ی عزا شده بود خون رگهای آسمان جوشید آب خوش بر گلویمان سد شد استخوان را به بغضمان بستند پیش چشمان روشن خورشید آسمان را به ریسمان بستند 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊