eitaa logo
سعیده کرمانی
556 دنبال‌کننده
113 عکس
56 ویدیو
7 فایل
آرشیو اشعار و نوشته های من دل من راهی امام رضا ست کفتر چاهی امام رضا ست 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊 درصورت باز نشدن صوت‌ها کانال دیگری با همین آدرس در پیام‌رسان تلگرام دایر است مسیر ارتباط با من 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 @saeedekermani
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃واکحل ناظری بنظرة منی الیه🍃 میراث سبز مادرم جاری‌ست  از بطن قلبم تا سر انگشتم  گندم به گندم پیش کفترها  هرصبح‌دم وامی‌شود مشتم خورشید را می‌آورم بیرون  از پشت پلک پردهٔ توری  سفره به رویم می‌گشاید چشم گل می‌کند با دست من قوری سیر از محبت می‌کنم هر بار با لقمه‌هایم کودکانم را  می‌خندم و آواز می‌خوانم  ساکت نمی‌خواهم جهانم را در آشپزخانه غذا را باز دم می‌کنم پیمانه‌پیمانه می‌روبم اندوه خیابان را  از شیشه‌های عینک خانه می‌دوزم از این ترمهٔ آبی  یک آسمان را جانمازم را می‌پرورانم روی لب‌هایم  نام خدای چاره‌سازم را می‌خوانم او را با هزار امید حتما دعاهایم اثر دارد مهمان من خواهد رسید از راه آری بهار از او خبر دارد می‌مانم این اسفند را چون قبل پای دعای عهد هر سالم  یک جمعه می‌آید که نزدیک است  چشم انتظار احسن الحالم   🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃امام یاکریم ها ۱🍃 می‌رسی با گواهی تاریخ  توی آغوش مصطفی باشی  سجده طولانی می‌شه وقتی تو زینت دوش مصطفی باشی وقتی پا توی کوچه می‌ذاری  تو مدینه برو بیا می‌شه  آخرین مهره ی یه گردنبند  محض لبخند تو دوتا می‌شه نور چشم دلاور خیبر  دشمن از یک نگات می‌میره  برق شمشیر تو که می‌تابه  شتر فتنه ها زمین گیره بی ادب با حیا می‌شه وقتی با مرام تو آشنا می‌شه  جز خود تو کدوم امیر میاد هم‌غذای جزامیا می‌شه دامنای همه پر از خرماس نخلای خشکو که تکون می‌دی  مهربونیت به آدما سرجاش  به سگای گرسنه نون می‌دی نیمه شب کوله بار احسانت  مثل ابره  مدام می‌باره  دین تو روی دوش عاشوراس از سکوتت قیام می‌باره از سکوت تو میگم و قلبم  پر میشه از هجوم تنهایی  مرهمای مدائن قصه  می‌کشه کارمو به شیدایی ابن مظلوم و عین مظلومی  داغدار جسارت  دیوار حرفمو جا به جا میگم از درد  ای سپاهی ترین بی سردار خیری از آدما نمی‌بینی دشمنا سایه سایه دنبالت  دشمنارو رها کنیم اصلا  توی خونه چطوره احوالت خونه ای که تو مرد اون باشی  حقشه دورباشه ازجنجال  همسرت با یه ظرف آب یا شیر  با چی آقا میاد به استقبال؟ 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
🍃به مادرم 🍃 به دست تو شده آهنگ خوب زندگی‌ام صدای نازک و زیبای چرخ‌خیاطی برای من تو پدر بوده‌ای و مادرهم که وقف ما شده‌ای پای چرخ‌خیاطی بخند زندگی‌ام خانه را گلستان کن به روی دامن من برگ‌های یاس بدوز به من فقط هنر دست‌هات می‌آید برای دختر خود ، مادرم لباس بدوز تو شمع سوخته‌ای هم‌چنان ولی روشن که گرد روی تو هستیم مثل پروانه نمک بریز که دارد به وجد می‌آید یکی یکی در و دیوار آشپزخانه شبیه صبحی و فرجام تیرگی‌ها را در انتهای خودش ، در غروب می‌بینی که گفته چشم قشنگت ضعیف‌تر شده‌است؟ تو درد ریز مرا نیز خوب می‌بینی 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به خواهرم زینب سلیمانی توی تیترای  روز می‌گردم که بدونم چه طوره احوالت چه جوری پر می‌گیری این روزا که پر از زخمه رو پروبالت چه خوبه که بهت می‌گن زینب چقدر شکل اسمته کارات چقدر خوب خطبه می‌خونی چقدر زینتی برا بابات هرجایی پرچمی نیفتاده دختری داره خطبه می‌خونه نوحه کن تا بگی که با دشمن  حرفی هم باشه توی میدونه دخترسرفراز فاتح شام بغض تو تار کرده چشمامو گریه کن که یه روز با گریه فتح کرده یه دختری شامو حق همینه که دختر سردار جامه ی ذلتو نمی‌پوشه گریه کن روی شونه هام خواهر که از اشکات حماسه می‌جوشه منطق قاسمه که کرببلا ردپایی رو از پدر داره یکی مثل جهادِ بعد عماد یکی مثل تو بعدِ سرداره کربلا گفتم و دلم خون شد کربلا گفتم و دلم وا شد خون تازه توی دلم جوشید راه تازه برام  پیدا شد  🕊@kaftarchahiemamreza🕊
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من از بچگی دل به این خونه دادم توی این حرم زندگی کردم آقا تو آرامش این رواقا نشستم به لطف شما بندگی کردم آقا زمستونه اما میدونم حریمت دلیل بهار یه بخت سفیده یه دختر امیدش به دستاته وقتی با چادر سفید عروسی رسیده یه مادر میگرده تو صحن عتیقت میگه تو حرم میشه از آسمون گفت یه نوزاد آورده میگه اینجا باید واسه اولین بار تو گوشش اذون گفت غبار حریمت غم دل رو برده گِل قلب زائر همین خاکه فرشه تو صحن پایین پا یه تابوت آوردن آخه اینجا راه ورودی عرشه زمستان ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من همونم که کل بچگیشو توی صحن و سرات سر میخورد زائرا رو می‌پایید و گاهی واسشون مهر و آب می‌آورد از تو چشمای مادرش هربار قطره های ارادتو می شمرد واسه تطبیق ساعت آفتابی هردفه زنگ ساعتو می شمرد کفشداری یه ماجرایی داشت که نگفته به هیشکی تا حالا تا بگیره یه نمره ی دیگه کفشاشو دیرتر میذاش‌ بالا می‌شناخت اسم بستا رو از رو نقشه ی آخر کتاب دعا خیره می‌شد به سقف تا ببینه عکسشو توی تکه آینه ها قد کشیدن تو مشهدت عشقه حرمت پاتوقه همیشه برام هرچی که میگم از تو می بینم شعر میشه بدون اینکه بخوام من همونم که شعر می‌خونه یه گوشه توی صحن آزادی کربلایی نمیشدم اگه تو صله ی شاعرو نمی‌دادی ذیقعده ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
ابرای غیرتی بارون خیز همشون مشکای تو ان سقا همه‌ی ماهیا عزادارِ روضه ی اشکای تو ان سقا آب رنگش پریده بعد ازتو خیمه افتاده رو دو تا زانوش دخترای سه ساله ی دنیا توعطش بعد تو می‌رن از هوش توی چنگ سه شعبه های سیاه نقطه های سفید تلف می‌شن واسه سر نیزه های شوم جهان همه شیش ماهه ها هدف می‌شن تو یه گودال منتشر می‌شه بی کرانیِ سینه ی دریا روی تل خیس می‌شه چشمای دخترای عفیفه ی حوا قوس شمشیرای جنون خورده واسه ی سینه سرخا پل می‌شه از قدم سرخیِ سیانَعلا* صحرا یک پارچه فرش گل می‌شه چلچراغای آسمونو به هم دست زنجیرِ درد می‌دوزه روی ریگای داغ ،پاهای رشته های ستاره می‌سوزه *سیاهْ نعل 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
وقت الله اکبر میدان اذن رزم علی اکبر بود موقع رفتنش قدم به قدم اشهد او محمدی تر بود جلوه ی بدر صورتش در خُود احدی در لباس رزمش داشت خیبری بود ضرب شمشیرش ترس در قلب دشمنان می کاشت اشهد انَ مرتضی شده بود با همان هیبت همان شیری ابن ملجم زیاد بود آنجا که به فرقش نشست شمشیری مرکبش مثل بیت الاحزان شد بر لب آورد ذکر یا زهرا نیزه ای بانی رکوعش شد پهلواش را درید در صحرا زخم پهلو و زخم سر یعنی که به اجداد می رود اولاد وقت سجده رسیده بود دگر از روی اسب بر زمین افتاد آه وقت سلام آخر بود ای پدرجان علیک منِ سلام احتضار حسین بود انگار به لب آمد دوباره جان خیام تا کنار تن پسر برسد لشکری دید افت و خیزش را هر طرف را که دید پیدا کرد تکه ای از تن عزیزش را صورتش را گذاشت بر روی صورت غرق خون فرزندش دم به دم جان سپرد و در آورد لخته خون از دهان دلبندش آه کار حسین دیگر نیست که علی را به خیمه هاببرد مگر اینکه کمک کنند همه پیکرش را مگر عبا ببرد 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از سعیده کرمانی
4_5998921615646131488.mp3
2.39M
🍃به نام نور 🍃 💚نذر مادرعالم ۱💚 خفه می‌شد درون حنجره ها هر صدایی که داشت شر می‌شد  لقمه‌ی گرم عافیت طلبی  رونق سفره‌ی بشر می‌شد  جز صدای چکاچک بیلی  موقع صاف کردن یک قبر  هیچ حرفی سکوت را نشکست  هیچ راهی نبود غیر از صبر  نردبان های آسمان می‌سوخت حبس می‌شد دعای اهل زمین  زیر خاکستری شک آلوده دفن می‌شد گدازه های یقین  روزنی را ولی نشان می‌داد  آیه ی روشن قنوت کسی  گریه هایش بلند شد شاید بزند بر دل سکوت کسی بر سرش می‌کشید چادر را  کوچه های غبار را می‌شست  شعله های نحیف ایمان را  شب به شب بین خانه ها می‌جست گوش شهر سیاه را هر روز  با صدایی سپید کر می‌کرد نور را ذره ذره می‌تاباند سایه‌ را رو سیاه تر می‌کرد  از میان مسیر با دستش خار هارا دوباره بر می‌داشت در دل سرد سیر آدم ها  چشمه چشمه بهار را می‌کاشت  سیلی سرد سایه ها اما خیمه زد بر تلالو خورشید ابرها پرده ی عزا شده بود خون رگهای آسمان جوشید آب خوش بر گلویمان سد شد استخوان را به بغضمان بستند پیش چشمان روشن خورشید آسمان را به ریسمان بستند 🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊
هدایت شده از سعیده کرمانی
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من از بچگی دل به این خونه دادم توی این حرم زندگی کردم آقا تو آرامش این رواقا نشستم به لطف شما بندگی کردم آقا زمستونه اما میدونم حریمت دلیل بهار یه بخت سفیده یه دختر امیدش به دستاته وقتی با چادر سفید عروسی رسیده یه مادر میگرده تو صحن عتیقت میگه تو حرم میشه از آسمون گفت یه نوزاد آورده میگه اینجا باید واسه اولین بار تو گوشش اذون گفت غبار حریمت غم دل رو برده گِل قلب زائر همین خاکه فرشه تو صحن پایین پا یه تابوت آوردن آخه اینجا راه ورودی عرشه زمستان ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از سعیده کرمانی
🍃 همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد🍃 من همونم که کل بچگیشو توی صحن و سرات سر میخورد زائرا رو می‌پایید و گاهی واسشون مهر و آب می‌آورد از تو چشمای مادرش هربار قطره های ارادتو می شمرد واسه تطبیق ساعت آفتابی هردفه زنگ ساعتو می شمرد کفشداری یه ماجرایی داشت که نگفته به هیشکی تا حالا تا بگیره یه نمره ی دیگه کفشاشو دیرتر میذاش‌ بالا می‌شناخت اسم بستا رو از رو نقشه ی آخر کتاب دعا خیره می‌شد به سقف تا ببینه عکسشو توی تکه آینه ها قد کشیدن تو مشهدت عشقه حرمت پاتوقه همیشه برام هرچی که میگم از تو می بینم شعر میشه بدون اینکه بخوام من همونم که شعر می‌خونه یه گوشه توی صحن آزادی کربلایی نمیشدم اگه تو صله ی شاعرو نمی‌دادی ذیقعده ۱۳۹۶ 🕊@kaftarchahiemamreza🕊
هدایت شده از سعیده کرمانی
🍃واکحل ناظری بنظرة منی الیه🍃 میراث سبز مادرم جاری‌ست  از بطن قلبم تا سر انگشتم  گندم به گندم پیش کفترها  هرصبح‌دم وامی‌شود مشتم خورشید را می‌آورم بیرون  از پشت پلک پردهٔ توری  سفره به رویم می‌گشاید چشم گل می‌کند با دست من قوری سیر از محبت می‌کنم هر بار با لقمه‌هایم کودکانم را  می‌خندم و آواز می‌خوانم  ساکت نمی‌خواهم جهانم را در آشپزخانه غذا را باز دم می‌کنم پیمانه‌پیمانه می‌روبم اندوه خیابان را  از شیشه‌های عینک خانه می‌دوزم از این ترمهٔ آبی  یک آسمان را جانمازم را می‌پرورانم روی لب‌هایم  نام خدای چاره‌سازم را می‌خوانم او را با هزار امید حتما دعاهایم اثر دارد مهمان من خواهد رسید از راه آری بهار از او خبر دارد می‌مانم این اسفند را چون قبل پای دعای عهد هر سالم  یک جمعه می‌آید که نزدیک است  چشم انتظار احسن الحالم   🕊 @kaftarchahiemamreza 🕊