پایگاه ام ابیها(س)
برگزار می کند.📣📣
دوره آموزش مینا کاری🎉
این دوره نسبت به دوره های مشابه با نازلترین قیمت برگزار می شود.
✅️ ( ۱۲ جلسه ۴۰۰ هزار تومان)
🛑علاقه مندان جهت ثبت نام در این دوره
می توانند با شماره زیر تماس بگیرند.
۰۹۱۳۶۴۶۸۱۳۷
پایگاه بسیج ام ابیها( س)
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
هدایت شده از مسجدالرسول(ص)کهریزسنگ
شبیلدایمندلبیقراریست
تمامجمعههادر آه و زاریست
کجایییابنالزهرا تا ببینی
دو چشمانمفقطبهر تو جاریست♥️🕊
🎉💐پویش شب یلدا💐🎉
🔸شما دانشآموزان عزیز میتوانید آثار خود را در قاب طراحییانقاشی ــ میوهآرایی ــ شعر یا دکلمه ــ ساخت ماکت یا.... که مرتبط با شب باستانی یلدا است آماده کرده و آن را برای آیدی @A_Lotfi87 در ایتا ارسال نمایید🔸
🎊آثار شما در کانال مسجدالرسول قرار میگیرد🎊
❗️فیلموتصاویر حتمابهصورتافقیباشد❗️
🌾کانال مسجدالرسول(ص)
🔻@MasjedAR
هدایت شده از کانون نجمهخاتون مسجدجامع کهریزسنگ
⚪️کلاسهایتقویتی
💭ویژهدختران
🟡کلاسهایتقویتیعربی
▫️استادحوزهودانشگاهسرکارخانمابراهیمی
برایپایهیتحصیلی(نهمتادوازدهم)
🟣کلاسهایتقویتیزبان
▫️سرکارخانمجعفری
برایپایهتحصیلی(هفتمتانهم)
🟡کلاسهایتقویتیریاضی
▫️استاددانشگاهجنابآقایخرمی
برایپایههایتحصیلی(نهمتادوازدهم)
🟣کلاسهایتقویتیریاضی
▫️سرکارخانمقربانی
برایپایهتحصیلی(هفتم.هشتم)
🟡کلاسهایتقویتیریاضی
▫️سرکارخانمقربانی
برایپایهتحصیلی(چهارم.پنجم.ششم)
⚪️جهتکسباطلاعاتبیشترمیتوانیدازطریق آیدی:
▫️ @Adnim_Khatun
ویا،تماسگرفتندرساعات(۸صبحتا۸شب) باشماره
▫️ 09936490799
درکلاسهایتقویتی ثبتنام کنید.
#کلاستقویتی
#مسجد_جامع
•─────•❁•─────•
🌐کانون فرهنگیهنری نجمهخاتون مسجدجامع
📍https://eitaa.com/najmehkhaton_masjedjameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور جزء ۳۱۳ نفر باشیم⁉️
#استاد_رائفی_پور
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
-------------------------------------
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
🚎🚎اردوی زیارتی سیاحتی شهر کرمان🌱
بازدید از مزار سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی🌹🌹
⬅️حرکت: صبح پنجشنبه 7 دی ماه
➡️بازگشت: جمعه شب 8 دی ماه
💸هزینه سفر : هفتصد هزار تومان
⏳ مهلت ثبت نام : 2 دی ماه
✍🏻 ثبت نام برادران:
۰۹۱۳۱۰۴۲۶۸۳ صالحی
۰۹۱۳۸۱۸۸۹۲۴ براتی
ثبت نام خواهران:
۰۹۹۳۶۴۹۰۷۹۹ شمسی
یا مراجعه به واحد فرهنگی پایگاه بسیج شهید قاسمی ، مسجد الرسول(ص) و کانون فرهنگی هنری مسجد جامع شهر کهریزسنگ .
⚠️ظرفیت محدود⚠️
#سفر_زیارتی_سیاحتی_کرمان
#بازدید_از_مزار_شهید
#سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#کانون_فرهنگی_مسجد_جامع
#مسجد_الرسول_ص
#پایگاه_بسیج_شهید_قاسمی
@kanal_kahrizsang_young_reporters
@kfemamzamani
هدایت شده از رِسانہمحـــــــلهنوٓر
🪴🌷💐🎋🌸🌺🥀🌼🌻🌹🎄🌲🎄🐲🌳🌴
میدونی استفاده از گل طبیعی در منزل،چقدر به دکوراسیون منزل روحیه میده👌
تاحالا چندتا گلدون گل خشک کردی😢
گلدونت دیگه گل نمیده😫
من همه ی راز و رمز آشتی با همه گل ها رو یاد گرفتم😊😇
چه جوری؟؟؟🤨اینجوری😃👇
🪴 دوره پرورش گیاهان زینتی و آپارتمانی 🪴
سرفصلها:
🔻آشنایی با انواع خاک
🔻آشنایی با انواع و آفات و روش مبارزه با آنها 🥷
🔻آشنایی با انواع مختلف گیاهان از نظر نیاز به نور🌝
🔻روش تکثیر گیاهان🌱
🔻بازدید عملی از گلخانه🌺
🔻آموزش تراریوم😎
🔻 آشنایی با ورمی کمپوست🪱
🔻آموزش فروش و بازاریابی✨👌
✅همراه با ارائه مدرک معتبر از جهاد کشاورزی
✅دوره به صورت پنج روز(۱۰ساعت ) برگزار میشود.
✅مبلغ دوره ۴۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای بسیج🌟فقط ۱۵۰ هزارتومان🌟
مهلت ثبت نام ۴ دیماه
تاریخ تشکیل کلاس بعد از تکمیل شدن ظرفیت و مکان آن حوزه ام الائمه گلدشت
جهت ثبت نام با شماره ۰۹۱۳۸۹۰۰۰۴۱
و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی
@Altruism
یا بصورت حضوری به پایگاه نور مراجعه نمایید.
https://eitaa.com/Noorkariz
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مدیر_تراز_انقلاب
نماز مطلوب رسول الله (ص)
#نماز؛
#اول_وقت
#در_مسجد
#به_جماعت
🍃عشق مدیر یزدی به نماز در مدرسه و مسجد
🍃شور و حال دانش آموزان را برای حضور در نماز مدرسه و مسجد ببینید.
___________________________
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
46.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات زیبای قنات
ارسال شده توسط یکی از همشهریان عزیز
باتشکر فراوان از ايشان
احیاگران قنات باستانی کهریزسنگ
۱۴۰۲/۰۹/۲۸
@Ehyagaraneghanat
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
شب آخر مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
همراه با اقامه نماز جماعت
قرائت حدیث شریف کسا توسط حاج محمدباقر امینی از ساعت ۶ الی ۶:۳۰
مداحی کربلایی حامد رفیعیان از اصفهان
از ساعت ۶:۳۰ الی ۷:۳۰
و سخنرانی حجت الاسلام سروری استاد حوزه از کرمانشاه
سه شنبه ۲۸ آذر ماه ( امشب )
مکان : مسجد جامع کهریزسنگ
همراه با سفره اطعام حضرت زهرا سلام الله علیها
@kfemamzamani
هدایت شده از رِسانہمحـــــــلهنوٓر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤫🤫
🔴از تکنیک رسانه ای #مارپیچ_سکوت چه میدانید ⁉️
ـــــــــــــــــــــــــ
🔻اگر برایتان سوال است چرا گاهی قدرت یک سطل ماست از یک حمله تروریستی بیشتر است⁉️
🔻اگر برایتان سوال است چرا گاهی خبرهایی که ارزش ندارند در صدر اخبارند⁉️
ـــــــــــــــــــــــ
با تکنیک مارپیچ سکوت اشنا شوید👆👆
#سواد_رسانه
https://eitaa.com/Noorkariz
کانال کهریزسنگ
🖤 #السلام_علیکِ_یا_فاطمةالزهرا 🖤 #گزارش_تصویری #گزارش_ویدئویی #سالروز_شهادت_بانویدوعالم_فاطمه«س»
48.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 #السلام_علیکِ_یا_فاطمةالزهرا 🖤
#مصاحبه
#گفتگو
#گزارش_تصویری
#گزارش_ویدئویی
#سالروز_شهادت_بانویدوعالم_فاطمه«س»
⭕️قسمت4⃣⭕️
⭕️پایانی⭕️
❤️🩹من فاطمیام❤️🩹
❓چقدر حضرت زهرا«س» رو دوست داری❓
🖤🕊گزارش ویدئویی از بچه های حضرت زهرا «س»🕊🖤
🖤🕊کهریزسنگ ، دوشنبه 27 آذر ماه🕊🖤
🏴مراسم عزاداری در مسجد جامع و بیتالعباس شهر کهریزسنگ🏴
❤️💐دسته گل نرگس داخل تصویر متبرک شده از قبور شهدا و مجلس حضرت فاطمه«س» بود ، مزایده شد و به قیمت 500 هزار تومان (کمک هزینه مراسمات بیتالعباس) خریداری شد و هر شاخه از گل نرگس به دخترانی که هم نام حضرت فاطمه«س» بودند ،داده شد💐❤️
{{بیتالعباس}}
🖤 دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست❤️🩹
🖤همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست❤️🩹
🖤قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید❤️🩹
🖤چاه فهمید کسی همچون علی تنها نیست:)❤️🩹
امشب مسجد جامع👈👈👈شب آخر مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قرائت حدیث شریف کسا توسط حاج محمدباقر امینی
مداحی کربلایی حامد رفیعیان
و سخنرانی حجت الاسلام سروری
سه شنبه ۲۸ آذر ماه (امشب)
همراه با سفره اطعام حضرت زهرا «س»
✅ گزارش و تدوین سرکار خانم صالحی
💔🕊🕊🕊شهادت بانوی دوعالم ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.🕊🕊🕊💔
#تسلیت #تسلیت #تسلیت
#کانال_کهریزسنگ
بازگشت آموزش حضوری به مدارس استان اصفهان
🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان: در راستای برگزاری مستمر جلسات این کارگروه و با توجه به روند کاهش غلظت آلایندهها، ضمن تأکید بر رعایت اصول بهداشتی و کاهش ترددها، فردا ۲۹ آذرماه، آموزش در تمامی مقاطع تحصیلی استان به صورت حضوری اعلام می گردد.
🔹طرح محدودیت تردد زوج و فرد خودروها نیز همچنان از ساعت ۰۹:۰۰ تا ۱۳:۰۰ و ۱۶:۰۰ تا ۲۱:۰۰ ادامه خواهد داشت و پلیس راهنمایی و رانندگی نیز با خودروهای دودزا و فاقد معاینه فنی برخورد خواهدکرد.
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از کانون فرهنگی ریحانه النبی مسجدالزهرا(س) کهریزسنگ
#اعلام_مراسم
برخیز و باز مادریات را شروع کن💔😭
🖤آخرین شب روضه های حضرت مادر
همراه با یاد و خاطره شهدای عزیزمان🥀🇮🇷
✅به کلام:حجت الاسلام والمسلمین جعفرزاده
🎙به نفس:کربلایی سعید مهدیه و سایر مادحین اهلبیت
🔹با اجرای گروه های سرود ریحانه النبی(س)
《همراه با سفره اطعام فاطمی》
📆سهشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ بعد از نماز مغرب و عشاء
🖇خیابان ولیعصر(عج) کوچه ۲۸ مسجد الزهرا(س) شهر کهریزسنگ
📌روحانیت و هیئت امنا مسجد الزهرا(س)
📌هیئت ریحانه الحسین(س)کانون فرهنگی ریحانه النبی(س)
@reyhanatonnabi
🚎🚎اردوی زیارتی سیاحتی شهر کرمان🌱
بازدید از مزار سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی🌹🌹
⬅️حرکت: صبح پنجشنبه 7 دی ماه
➡️بازگشت: جمعه شب 8 دی ماه
💸هزینه سفر : هفتصد هزار تومان
⏳ مهلت ثبت نام : 2 دی ماه
✍🏻 ثبت نام برادران:
۰۹۱۳۱۰۴۲۶۸۳ صالحی
۰۹۱۳۸۱۸۸۹۲۴ براتی
ثبت نام خواهران:
۰۹۹۳۶۴۹۰۷۹۹ شمسی
یا مراجعه به واحد فرهنگی پایگاه بسیج شهید قاسمی ، مسجد الرسول(ص) و کانون فرهنگی هنری مسجد جامع شهر کهریزسنگ .
⚠️ظرفیت محدود⚠️
#سفر_زیارتی_سیاحتی_کرمان
#بازدید_از_مزار_شهید
#سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#کانون_فرهنگی_مسجد_جامع
#مسجد_الرسول_ص
#پایگاه_بسیج_شهید_قاسمی
🌺کانال خبرنگاران جوان(کهریزسنگ) در ایتا :
https://eitaa.com/kanal_kahrizsang_young_reporters
🌺کانال خبرنگاران جوان(کهریزسنگ)در روبیکا :
https://rubika.ir/kanal_young_reporters
🌹الّلهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
6037691990718074
شماره حساب قنات باستانی کهریزسنگ
خداوند برکت به زندگیتون بده وسلامتی به خانواده شما
با ذکر یاعلی در این امر خیر شرکت کنید
لطفا رسید های واریزی را به آیدی ما در ایتا :
@adminehyagar
ارسال بفرمایید.
احیاگران قنات باستانی کهریزسنگ
۱۴۰۲/۰۹/۲۸
@Ehyagaraneghanat
01 Hamed Homayoun - Barzakhe Asheghi (128).mp3
2.61M
🎤 #حامد_همایون
🌸تقدیم به دوستان گل
💙سهشنبه تون زیبـا
🌸از خدای مهربان براتون
💙پاکی، گرمی
🌸دوستی، صداقت
💙آرامش، صمیمیت
🌸وسعت و برکت
💙گذشت و بخشش
🌸دانایی و عشق آرزومندم.
این پیشنهاد ویژه را از دست ندهید📣📣
دوره پرورش گیاهان زینتی و آپارتمانی 🪴
آشنایی با انواع خاک
آشنایی با انواع و آفات و روش مبارزه با آنها 🥷
آشنایی با انواع مختلف گیاهان از نظر نیاز به نور🌝
روش تکثیر گیاهان🌱
بازدید عملی از گلخانه🌺
آموزش تراریوم😎
و آشنایی با ورمی کپوست🪱
آموزش فروش و بازاریابی✨👌
همراه با ارائه مدرک معتبر از جهاد کشاورزی
دوره به صورت پنج روز(۱۰ساعت ) برگزار میشود.
مبلغ دوره ۴۰۰ هزار تومان
ویژه اعضای بسیج🌟فقط ۱۵۰ هزارتومان🌟
مهلت ثبت نام ۳ دی ماه
جهت ثبت نام و اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید.
۰۹۱۳۶۴۶۸۱۳۷
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
♦️ ارتباط تلفنی مردمی با استاندار اصفهان
جناب آقای دکتر سید رضا مرتضوی
🔺از طریق سامانه تلفنی سامد(۱۱۱)
🗓 زمان: چهارشنبه ۲۹ آذر ماه ۱۴۰۲ از ساعت ۹ الی ۱۰:۳۰
🔹سامانه ارتباط مردم با دولت (سامد) به نشانی 111.ir و با هدف پاسخگویی مستقیم دستگاه ها و سازمان های کشور از طریق سامانه الکترونیکی و تلفنی، این امکان را به مردم می دهد تا بتوانند کلیه پیشنهادات، انتقادات و دیدگاه های خود را از دولت و سازمان های وابسته در این سامانه ثبت نمایند.
با سلام
فروش انواع نبات و پولکی..
انواع نبات های چوبی شاخه بدنه خرده چایی قنادی نبات های گیاهی و....🌹
انواع پولکی نارگیلی.. ساده ..مغزدار و...🌹
(سفارشات پذیرفته میشود )
برای ثبت سفارش با شماره زیر تماس بگیرید 👇
۰۹۰۱۶۴۱۶۷۶۸قاسمی 🙏
https://eitaa.com/joinchat/41091648Cae952675ee
#معرفی_و_حمایت_از_مشاغل_شهر
💫بخش شانزدهم💫
با این توجیه ها خیالم آرام تر شد و به غسالخانه برگشتم.زینب خانم مشغول غسل دادن عفت بود و مریم خانم همکارش -همانی که سیگاری بود -بچه عفت را می شست. هرچه میخواستم نسبت به عفت بی تفاوت باشم و نگاهش نکنم،نمی شد.لب های خوشرنگش حالا دیگر به کبودی می زد و چشم هایش که هر بار به رنگی دیده می شد، برای همیشه بسته بودند،وقتی داشتند تاب موهای بافته وبلندش را باز می کردند،باز هم نتوانستم طاقت یاورم.به اتاق بغلی دویدم و از شدت ناراحتی توی خودم مچاله شدم. نفسم به سختی بالا می آمد.درد شدیدی توی گلویم حس میکردم.فکر میکردم گلویم متورم شده.سنگینی بدی روی گلو و سینه ام افتاده
بود.دلم نمیخواست کسی حرفی از من بپرسد.منتظر ماندم تا کار عفت تمام شود.از سر کنجکاوی موقع تحویل جنازه اش بیرون آمدم.از بدشانسی مادر و خواهرش را دیدم. بهت زده بودند.می دانستم آنها برای زایمان عفت از ازنا آمدند،حالا میخواستند جنازه او را به شهرشان ببرند.با اینکه آنها مرا چندان
نمی شناختند سعی کردم مرا نبینند.پشت زینب خانم پنهان شدم.مادرش به زبان محلی با عفت حرف می زد.انگار نه انگار که عفت مرده،بنده خدا هیچ اشک نداشت.اولش تعجب کردم،چرا گریه نمیکند.ولی دیدم اصلا به حال خودش نیست.فقط گاهی چنان به سر و سینه اش می کوفت که آدم فکر میکرد الان خودش را می کشد.خواهر عفت گریه می کرد و دست های مادرش را می گرفت.فکر کردم به او بگویم گریه کند تا کمی سبک شود.وقتی همین را ازش خواستم نهیبم زد: چرا گریه کنم!ما اومدیم حمام زایمان عفت. بعد به دخترش گفت:برو برای خواهرت اسپند دود کن،چرا گریه میکنی و... وقتی سرش را
روی بدن عفت گذاشت،حس کردم میخواهد بفهمد،نوزاد در شکم دخترش زنده مانده یا نه.این کار مادر عفت آتشم زد.فکر کردم
الان به یاد زمانی افتاده که عفت را در شکم داشته.اینها که رفتند دیگر هوا در حال تاریک شدن بود و هنوز کسی برای تحویل گرفتن شهدای گمنامی که از صبح غسل و کفن شده، آماده دفن بودند نیامده بود.تمام روز روی آنها برزنت کشیده بودند و برای کسانی که دنبال گمشده شان بودند آن را کنار میزدند،که عزیزشان را بین آنها پیدا کند.هر بار با دیدن باز کردن روی جنازه ها حالم دگرگون شد و بی طاقت میشدم.چون دیر وقت شده بود،کسی مشخصات شهدا را می نوشت.
زینب خانم گفت:بیاییدتا روحانی ها و مسئولین هستند اینها را هم به خاک بسپاریم.مریم خانم هم سری تکان داد و با آنها رفت.با بردن این جنازه ها باز ناراحتشان بودم.از اینکه بی صاحب مانده اند،از اینکه همین طور بی نام و نشان دفن می شدند و بعدها خانواده هایشان نمی فهمیدند عزیزانشان کجا به خاک سپرده شده اند،غیر این ها تعدادی شهید بودند که داخل غسالخانه کنار دیوار مانده بودند.این ها اسم داشتند ولی نمی دانم بلایی سر خانواده ها و کس و کارشان آمده بود که تا آن ساعت کسی سراغی از اینها نگرفته بود! زینب که برگشت
پیرزن چاق غساله در حال قلیان کشیدن بود و مریم خانم هم سیگارکشید.بقیه هم دستشان به کاری بند بود.زینب مرا صدا زد و
گفت:بیا سر اینو بگیر.منظورش جنازه دختر جوانی بود.از صبح تا آن موقع از زیر چنین کاری در رفته بودم و برای جابه جا کردن شهدا فقط دسته برانکارد را می گرفتم.ولی حالا باید به خود جنازه دست می زدم.نگاهش کردم. تقریبا هم سن و سال خودم بود.با این تفاوت که من لاغر و سبزه بودم او سفید و تو پر،بلوز شکلاتی و شلوار کبریتی کرم رنگی که به تن داشت،خیلی بهش می آمد.معلوم بود دختر شیک پوشی بوده،رنگ روسری اش که حالا
از سرش آویزان بود با رنگ لباسش همخوانی داشت.زینب که خسته کار شده بود و انگار از دست،دست کردن من حوصله اش سر رفته بود،گفت:دختر چرا ماتت برده؟میخواستم بگویم:نمی تونم.ولی نمی شد.به موهای پرپشت و حالت دار دختر که بر اثر سوختگی کز خورده بود و جمع شده بود،با لباس قشنگ ولی خون آلود و سوراخ سوراخ،سر و بدن خونی و پر ترکشش که نگاه کردم،نتوانستم خودم را متقاعد کنم بلندش کنم.ولی زینب روی جنازه خم شد و گفت:زود باش.دیر شد.
مجبور بودم برای آنجا ماندن حرفش را گوش کنم.چادرم را دور کمرم بستم.چون احساس می کردم دختر مرا نگاه می کند،گفتم: من سرش رو نمیگیرم،زینب گفت:چه فرقی میکنه؟ گفتم:فرقی نمیکنه.من این طرف راحت ترم و رفتم پایین پای دختر ایستادم. زینب گفت:از دست تو دختر.
وقتی پاهای جنازه را گرفتم،یک لحظه احساس کردم،از تیره کمر تا سرم تیر کشید و موهای بدنم سیخ شد.تمام توانم را از دست داده بودم.دستانم کرخت شده بود و دیگر قدرت نگه داشتن چیزی را در دستانم نداشتم.قلبم از شدت طپش می خواست از قفسه سینه ام بیرون بزند.انگار ساعتها دویده بودم،گلویم می سوخت و نمی توانستم نفس بکشم.زینب که حال و روزم را دید،گفت:مادر، یه یا علی بگو و محکم برش دار .گفتم:یا علی مدد و دست هایم را دور زانوهای دختر حلقه کردم و تا زیر بغلم بالا آوردم.
#قصه_شب
#بخش_شانزدهم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش شانزدهم💫
آخرین شهید گمنام را که غسل می دادند، غساله ها کسی که لیست می نوشت،گفتند: دیگه شهید تحویل نگیرید،از پا افتادیم.ما هم خونه زندگی داریم.هر چی دیگه آوردند،بذارید برای فردا.
شروع کردیم به شستن غسالخانه.فضای داخل غسالخانه تاریک بود و به خاطر رفت و آمد هواپیماهای عراقی نباید لامپ را روشن می کردیم.با این حال می دانستم دیوارهایی که شهدا را به آنها تکیه دادیم خون آلودند و حتی دود و سیاهی ناشی از انفجار در بدن شهدا دیوار را سیاه کرده،ولی دلم نمیگرفت به دیوار دست بکشم.زینب و مریم خانم دستکش به دست داشتند،روی دیوار دست می کشیدند و می گفتند:اگر خونها این طور بماند،غسالخانه تا فردا بوی تعفن میگیرد.من هم با فشار آب شلنگ،کف غسالخانه را شستم.بعد دست و پاهایمان را آبکشی کردیم و بیرون آمدیم.دیگر غیر از من کسی تا آن موقع به عنوان کمک نمانده بود،حتی بیرون غسالخانه هم خلوت شده بود و فقط جلوی
غسالخانه مردانه،عده ایی ایستاده بودند، خودشان را می زدند و گریه و زاری می کردند، چهره یکی از زنها به نظرم آشنا آمد.جلو رفتم، خانم نوری معلم دوران ابتدایی ام بود.حال خیلی بدی داشت.گریه هایش دلم را به درد می آورد.آخر او زن شادی بود.هیچ وقت او را بدون لبخند ندیده بودم.توی مدرسه با همکارانش با خوشرویی برخورد می کرد و بگو و بخند داشت.ولی حالا سعی می کرد چادرش را روی صورتش بیندازد و شیون کند.وقتی سلام کردم و تسلیت گفتم،با گریه جوابم را داد و چند بار تکرار کرد: الهی داغ برادر نبینی، داغ برادر خیلی سنگینه.خواهرهای دیگر خانم نوری خصوصا آنکه از همه کوچکتر بود،بی تاب تر از خانم نوری بودند.وقتی برادرشان را از غسالخانه بیرون فرستادند،غوغایی در جنت آباد به پا شد.شهید را سریع بردند و همراه شهید گمنامی که زینب و مریم خانم غسلش داده بودند،جلوی مسجد جنت آباد گذاشتند. نماز میت خواندند و به سمت قبرهایشان بردند.چون خانواده نوری را می شناختم و برای خانم نوری احترام زیادی قائل بودم، همراه شان رفتم،زینب و یکی،دو نفر رفتند تا آن شهید گمنام را دفن کنند.کنار قبر دخترها
خودشان را روی پیکر برادرشان می انداختند. مادرشان از حال میرفت.پدرشان گریه می کرد و به زبان کردی میگفت: روله،قیطاس
میدانستم قیطاس پسر بزرگ خانواده نوری است و در آمریکا درس می خواند.ولی وقتی پدر خانم نوری اسم قیطاس را می آورد،تصور می کردم او برگشته و به شهادت رسیده است.به همین خاطر،وقتی کسی که اسم شهید را روی تابلوی سیاه فلزی می نوشت،
پرسید اسم شهید چیه؟ من از آقای نوری پرسیدم:پدرجان اسم شهید چیه؟ قیطاسه؟ و یک دفعه انگار آتشش زدند،فریاد کشید: نگو قیطاس،نگو خودم رو میکشم.قیطاس من زندس.جا خوردم،بدنم به لرزه افتاد.گفتم: بخشید.اشتباه کردم.بعد از فامیل هایشان
پرسیدم:این شهید،کدوم پسر خانواده نوریه؟ گفتند:بیژنه.آخرین پسرشان.اسم بیژن را نوشتند.وقتی میخواستند پیکرش را توی قبر
بگذارند،مادر و خواهرهایش نمی گذاشتند و از او دل نمیکندند.وقتی بیژن را توی قبرگذاشتند و روی صورتش را باز کردند،خواهر کوچک بیژن که به نظر تفاوت سنی چندانی با او نداشت،فریاد میکشید و می گفت:منو جای بیژن بذارید.می خواست خودش را توی قبر بیندازد.اولین بار بود که گودی قبر را میدیدم. به نظرم خیلی تنگ و تاریک آمد،مردها از دست خواهرهای بیژن کلافه شده بودند.به صورت قشنگ و ملیح خواهر شهید که آنقدر بی تاب بود نگاه کردم.دلم برایش میسوخت. سعی کردم او را که هم سن و سال خودم بود،آرام کنم.ولی او جیغ می کشید و از حال میرفت،چادرش می افتاد.وضعیت ناراحت کننده ایی بود.هرچه به او می گفتم:خدا راضی نیست.این جوری نکن،شهیدتون هم ناراحت میشه.از خدا کمک بخواه بهت صبر بده.گوش نمیکرد.یعنی اصلا متوجه نبود.بعد از پوشاندن قبر باز سر مزار نشستند وعزاداری کردند.مردها و زنهای فامیل هم دورشان را گرفته بودند. زینب و مریم خانم از دفن شهید گمنام که برگشتند،سر مزار بیژن فاتحه دادند و به خانواده نوری تسلیت گفتند.بعد زینب خانم که دید من با خواهر بیژن کلنجار میروم،آرام در گوشم گفت: تو نمیخوای بری خونه؟شاید اینا تا نصفه شب بخوان بمونن. تو هم میخوای بمونی؟
گفتم:اینا آشنا هستند.من میخوام این دختر رو راضی کنم بلند بشه.شما برید منم میام. زینب گفت:پس ما میریم؛
به خواهر بیژن که خطاب به برادر شهیدش میگفت؛من پیشت میمونم.من از اینجا نمیرم،من میخوام نماز وحشت برات بخونم،گفتم:غسال ها خودشون نماز میخونن.قبول نمی کرد. دست آخر خانواده نوری با اصرار فامیل و آشنا از قبر کنده شدند. من هم دخترشان را بلند کردم و با آنها تا جلوی در رفتم.سوار ماشین شان که شدند، من برگشتم توی جنت آباد،دیگر غروب شده بود و اذان می دادند.رفتم جلوی در اتاقی که
دیوار به دیوار اتاق زینب و غساله های زن بود و به مرد های غسال اختصاص داشت.
#قصه_شب
#بخش_شانزدهم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
توجه توجه
✳️ آگهی #استخدام
✅ دو نفر نیروی آقا ( از ساعت ۲ شب تا ۱۰ صبح)
و یک نفر نیروی خانم (ساعت کار از ۱۰ صبح جهت بسته بندی و نظافت) در کارگاه تولیدی شهر کهریزسنگ استخدام میگردد.
✅جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید.
شماره تماس : 09913581447