eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.6هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.7هزار ویدیو
331 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌺 🌧🌸🌧🌺 ☀️ 🗓🌸 در تقویم رسمی ایران از آغازسال۲۷۷روز گذشته و به پایان آن۸۸روز مانده‌است. 🌸🗓 08جمادی الثانی1445 1445/06/08 🌿22دسامبر 2023 2023/12/22 ☀️ 🇮🇷رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی01چیلله آیی/دی 1️⃣ •آغاز زمستان و شروع چیله بزرگ 2️⃣ • شروع به كار رسمی بانك مركزی (1339ش) 3️⃣ • تأسيس خبرگزاری راديو و تلويزيون ايران (1350ش) 4️⃣ •بمباران شديد آبادان توسط ارتش بعث عراق (1359 ش) 5️⃣ • در دانشگاه تهران تظاهرات وسیعی علیه رژیم برپا شد و شعارهائی دارند.(1349ش) 6️⃣ •سیل مهیب در طبس صدخانه را ویران ساخت(1350ش) 7️⃣ •کنفرانس وزیران نفت و دارائی اوپک در تهران آغاز به کار کرد(1352ش) 8️⃣ •كشتار وحشيانه مردم تبريز به دست قزاقان روسی (1290ش) 9️⃣ •ثبت ملی تپه اسکندری هفشجان به عنوان اولین اثر ملی استان چهارمحال و بختیاری و یکی از کهن‌ترین سکونتگاه‌های نوسنگی جهان به شماره ثبت ۸۸۶ ایران 🔟 • به مناسبت يکصدمين سال تولد رابيندرانات تاگور متفکر و شاعر بزرگ هند مجلس جشنی از طرف دانشگاه تهران برپاگشت.(1340) 1️⃣1️⃣ •قوای روس در رباط کریم با قوای ژاندارم و سواران مسلح هندی جنگ بسیار شدیدی کردند. (1294ش) 2️⃣1️⃣ • طرح تازه دولت مبنی بر سپاه دانش برای مبارزه با بيسوادی آغاز شد.(1341 ش) 3️⃣1️⃣ •فرمانفرما از طرف سلطان احمدشاه به رئیس الوزرائی منصوب شد. (1294ش) 4️⃣1️⃣ •مهدی فرخ (معتصم السلطنه) مدير كل حسابداری وزارت امور خارجه وزير مختار ايران در افغانستان شد. (1305ش) 5️⃣1️⃣ •دكتر علي اكبر سياسی وزير فرهنگ لايحه ای به قيد دوفوريت در دو ماده برای مطبوعات تقديم مجلس نمود. (1321 ش) 6️⃣1️⃣ • بانک مرکزی ايران با سرمايه سه هزار و ششصد ميليون ريال و 541 کارمند رسماً شروع بکار کرد. (1339 ش) 7️⃣1️⃣ •در مشهد بین عده‌ای از مستبدان و مشروطه خواهان نزاع خیابانی درگرفت و قزاقان روس امور شهر را در دست گرفتند. (1290) 8️⃣1️⃣ •بانک رهنی ایران با سرمایه 450هزار تومان از محل وجوه تقاعد در محل سابق بانک استقراضی روس افتتاح شد. (1305) 9️⃣1️⃣ •کلاس ثبت اسناد در حضور وزیر عدلیه شروع به کار کرد محصلین این کلاس بالغ بر 150 نفر می‌باشند. (1307) 0️⃣2️⃣ •اوراق قرضه ملی انتشار یافت. شاه دو میلیون ريال و مصدق 250 هزار ريال اوراق قرضۀ ملی خریدند.(1330) 1️⃣2️⃣ •دولت ایران الحاق خود را به موافقتنامه بین‌المللی قروض خارجی آلمان اعلام داشت.(1332) 2️⃣2️⃣ •قانون تعدیل مال‌الاجاره مستغلات تحت 9 ماده به تصویب رسید.(1317) 🌸☀️💐🎁💐☀️🌺 🎁زاد روز ها🎁: 1️⃣ •زاد روزمحمد نوری، خواننده و آهنگساز ایرانی(1308) 2️⃣ •زاد روز نصرت کریمی، بازیگر و مجسمه‌ساز ایرانی(1303) 3️⃣ •زاد روز فریبا کوثری، بازیگر زن ایرانی(1345) 4️⃣ • رامبد جوان، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، کارگردان و مجری تلویزیون اهل ایران(1350) 🌸☀️🌱🌧☘️☀️🌺 🌑سالروز در گذشت ها🌑 1️⃣ •درگذشت شاپور یاسمی، کارگردان(1389) 2️⃣ •حمیدرضا باقری درمنی، یک تاجر ایرانی معروف به سلطان قیر بود که به اتهام کلاهبرداری و محاربه اعدام شد(1397) 3️⃣ •درگذشت عباس شیبانی، نماینده مجلس شورای اسلامی(1401) 🌑🌴🌙🌿🕌🐪🕋🌴🌑 🌙 رویدادهای مهم این روزدر تقویم هجری قمری08جمادی الثانی 1️⃣ •ولادت "ابوالقاسم شاطبی" ادیب، فقیه، محدث و قاری معروف مسلمان (۵۳۸ ق) 2️⃣ •ولادت "شیخ محمدتقی بهلول" فقیه، عارف و خطیب نامدار شیعه (۱۳۲۸ ق) 3️⃣ •درگذشت "ابن‏ یمین فریومدی" ادیب و شاعر معروف خراسانی شیعه (۷۶۹ ق) 4️⃣ •وفات "سید عبدالحسین شرف الدین عاملى" متکلم و فقیه مجاهد شیعه (۱۳۷۷ ق) 🌱🌧⛪️🌸🏥🌿 🎄 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی 22دسامبر 1️⃣ •تولد "ژان هانري فابر" دانشمند معروف فرانسوی (1823م) 2️⃣ •درگذشت خانم "جورج اِلْيوُتْ" نويسنده معروف انگليسی (1880م) 3️⃣ • پايان جنگ ميان امپراتوری روم و كارتاژ (146 سال قبل از ميلاد) 4️⃣ •وقوع زلزله بزرگ در جزيره سيسيل در دريای مديترانه (1693م) 5️⃣ • آغاز مذاكرات صلح روسيه و آلمان در جريان جنگ جهانی اول (1917م) 6️⃣ •خروج قواي مهاجم فرانسوی و انگليسی از مصر پس از پايان جنگ سوئز(1956م) 7️⃣ •انتخاب "كورتْ والْدْهايْمْ" به عنوان چهارمين دبير كل سازمان ملل متحد (1971م) 8️⃣ •سقوط حكومت ديكتاتوری "نيكلای چائوشِسْكو" در كشور رومانی (1989م) 9️⃣ •روز استقلال كشور "جزاير مارشال" از ايالات متحده امريكا (1990م) 🔟 •انتقال قدرت به دولت موقت افغانستان پس از حمله امريكا به اين كشور (2001م) 🌸°🌿🌨🌱⛈🌿°🌺 ✅ 🔴💯تعطیل رسمی💯🔴 ☀️آینی گونو/جمعه ✅ امروز متعلق است به : حضرت ولی عصر (ع) 🌸°🌿🌨🌱⛈🌿°🌺 ✅ ذکر امروز : اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ (خدایا رحمت بفرست بر محمد و خاندان محمد) 🔸100مرتبه🔸
🔺اولین جمعه دی ماهتون مبارک🔵 🔴الهی 🍟درکنارخانواده 🔵بهترین آدینه را 🪙سپری کنید 🔴لحظه های شیرین 🍟اوقات شاد 🟢دنیای پرازآرامش و 🟣زندگی پرازمحبت نصیبتون ‌✍️⁩ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
توجه📢📣 توجه📢📣 قابل توجه همه عزیزان مغازه جنب نانوایی حکمت اله مهرابی واقع در خیابان معلم شمالی شهر کوشک امروزجمعه۱۴۰۲/۱۰/۰۱ ازساعت ۱۰صبح الی ۲بعدازظهر مرغ منجمدتنظیم بازار توزیع میکند قیمت هرکیلو مرغ منجمد ۶۵۷۰۰تومان برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید ۰۹۱۳۶۶۹۶۸۴۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرج وظهور امام زمان(عج)را جدی بگیرید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌✍️⁩ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهدای شهر کهریزسنگ
رد ترکش های پشت پیراهنش و صورتی که زمین خورده، حرف ها دارد برای خودش تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... 😔 التماس دعا هدیه نثارارواح پرفتوح تمامی شهدا وامام عزیز صلوات 🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊 حراست از ارزشهای الهی و پیمودن باقیمانده ی راه بی بی زینب کبری علیها سلام تا ظهور، نیاز دارد تا حیات مسلمان رنگ و بوی شهدا بگیرد. ورنه بازنده ی دنیا و عقبی خواهیم بود ای عبدالله. تمام پیام این شهید این است که مراقب ارزشهای الهی باشیم تا حجت خدا ظهور کند. _ شهدا ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 یا فاطمه! داغ تو شرح کامل نهج البلاغه است… (پخت آش نذری) اختتامیه عزای فاطمی(س) در شهر کهریزسنگ پنج شنبه ۱۴۰۲/۰۹/۳۰ ✅گزارش و تدوین سرکار خانم احمدی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد. 🖤 💫کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️❤️❄️❤️❄️❤️❄️❤️ عمرتون صد شب یلدا کودکستان آدینه ❄️❤️❄️❤️❄️❤️❄️❤️❄️
سلام یه کارت سوخت پیدا کردیم اگه کسی گم کرده اطلاع بده تا تحویلش بدیم ۰۹۱۳۸۷۸۶۷۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خونه بابا همونجاست که بچه ات رو از خودتم بیشتر دوست دارن همونجایی...(ادامه در ویدیو) 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تورج منو ندیدین؟ جاش گذاشتین؟ تورج من هم مثل شما گمنام است ۴۰ ساله که چشم انتظارشم... 🔹 ۴۰ ساااااااال چشم انتظاری مادر شهید اشک همه رو درآورد ... 💔 هر وقت شهید گمنام میارن مادران شهید مفقودالاثر داغشون تازه میشه... ◇ درد و دل مادر شهیدان منوچهر، ایرج و محمد خدمتی با شهید گمنام شهر لولمان استان گیلان ◇ شهید محمد خدمتی در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهرش هنوز باز نگشته است.
4_5812065777783672577.mp3
10.3M
دلگیــــــــــــر... 💔 مجتبی رمضانی 🌱 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🌹الّلهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 6037691990718074 شماره حساب قنات باستانی کهریزسنگ خداوند برکت به زندگیتون بده وسلامتی به خانواده شما با ذکر یاعلی در این امر خیر شرکت کنید لطفا رسید های واریزی را به آیدی ما در ایتا : @adminehyagar ارسال بفرمایید. احیاگران قنات باستانی کهریزسنگ ۱۴۰۲/۱۰/۰۱ @Ehyagaraneghanat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏺ اندر اوضاع و احوال جامعه بعد از جنگ تحمیلی و گلایه های یک مداح ، سبکی از از مسئولین ✅ارسالی کاربران با تشکر
2_144200951249893726.mp3
4.93M
☔ 🔸نمازی برای دردهای نگفتنی...✌ 📌داستان توسل یکی از بزرگان قم، به مولای مهربان عالم، از طریق "نماز استغاثه" امام عصر "سلام الله علیه" 🎈❕ 📚 بحارالانوار ج۹۹ ص۲۴۶🍃❕ 👌بسیار شنیدنی💥❕
👤فردا مدارس و دانشگاه‌های استان اصفهان تعطیل نیست 🔹باتوجه به پیش بینی‌های هواشناسی مبنی بر احتمال ورود سامانه بارشی به استان از اواخر امشب، کارگروه اضطرار آلودگی هوای اصفهان امروز برگزار نخواهد شد. 🔹به این ترتیب کلاس‌های درس مدارس و دانشگاه‌های استان فردا طبق روال عادی فعالیت داشته و تعطیل نخواهند بود. 💫کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
💫بخش نوزدهم💫 بعضی وقت ها صبح ها که کسی خانه نبود بعد از ورزش صبحگاهی اش،طناب بلندی بر می داشت و از هفت،هشت نقطه با فاصله های مساوی گره ه می زد.می رفت پشت بام، سرطناب را جایی چفت می کرد و محکم می کشید.بعد سر دیگر طناب را توی حیاط پایین می انداخت.خودش هم پایین می آمد.از توی حیاط طناب را می گرفت،انگشتان پایش را به آن گره ها قفل می کرد و با چالاکی بالا مرفت. بعد.گره ها را باز می کرد.با یک دست طناب را می گرفت و قسمت پایین تر طناب را بین دو کف پاهایش می گذاشت.به این شکل لیز می خورد و پایین می آمد.بعضی وقتها هم از ستون آهنی که وسط طارمه بود،خودش را بالا می کشید،به سقف که می رسید،خودش را رها می کرد.سر می خورد و به سرعت خودش را توی ایوان پرت می کرد.این کارهایش خیلی برایم عجیب بود.به خودم می گفتم:چقدر باهوش است.توی همه کارها وارد است.وقتی می دید با تعجب و تحسین وسط حیاط ایستاده و نگاهش می کنم.می گفت: بیا بابا.بیا تو هم تمرین کن.میگفتم:نه من می ترسم.میگفت:من اینجا وایسادم. میگفتم:نه.هر چه اصرار می کردم و می پرسیدم:این چیزها را از کجا یاد گرفتی؟ سکوت می کرد و چیزی نمیگفت. با این حساب کار قبرکندن توی این شرایط مسلما او را راضی نمیکرد.با چنین روحیه ای توی این بحران چطور می توانست آرام بگیرد ناامید از دلداری دادنش دستهایش را رها کردم و گفتم:بابا اگه اجازه بدید من برم.کار زیاده.گفت:برو بابا.به امان خدا. گفتم:بابا اینجا کار زیاده.من باید هر روز بیام. یه وقت هایی هم ممکنه کار طول بکشه،لازم بشه من با بقیه بمونم تا کارها تموم بشه.از نظر شما ایرادی نداره؟ گفت:نه.الان وقت کار کردنه.همه باید کار کنیم،فقط سعی کن خیلی دیر وقت نشه. خیابونا خیلی خلوت نشده باشن. گفتم:دا این روزها دست تنهاست.لیال هم با من میاد.ممکنه دا شاکی بشه.گفت:یه جوری برید،بیاید که دا هم اذیت نشه.دست تنها نمونه.خیالم راحت شد.دوباره دستش راگرفتم و بوسیدم و خداحافظی کردم. وقتی برگشتم،دیدم پنبه و کافور تمام شده، زینب خانم گفت:برو از دفتر بگیر،یه آقایی به اسم پرویز پور اونجاست.رفتم بیرون.یکی از سه اتاق به هم چسبیده ایی که کمی آنطرف تر از غسالخانه قرار داشت،دفتر جنت آباد بود و کارهای اداری قبرستان در آنجا انجام میشد. وقتی در زدم و داخل شدم،مرد قد بلند و لاغر اندامی در حدود سی و چند سال را پشت میز دیدم.پوست روشنی داشت و عینک پهنی زده بود.دفتر بزرگی جلویش باز بود.چند بار او را دیده بودم.با این فرق که توی روشنایی بیرون اتاق شیشه عینکش تیره بود.کمی ایستادم تا سرش خلوت شد.او به همراه مرد دیگری که تقریبا هم سن و سالش بود،مشغول نوشتن مشخصات شهیدی بودند که دو مرد عزادار برایشان می گفتند.از رفت و آمدهای اتاق و حرف هایش فهمیدم اسم مردی که عینک دارد،پرویز پور و آن یکی همکارش سالاروند است.به نظرم آمد،آقای پرویز پور با آن تیپ کاپشن شلوار و ژیله ای که پوشیده باید یک آدم فرهنگی باشد تا مسئول قبرستان. اتاق که خالی شد،سلام کردم و گفتم:مرا از توی غسالخانه فرستاده اند.خانم رودباری پنبه و کافور خواسته.آقای پرویز پور از پشت میزش بلند شد.به طرف کمد فلزی گوشه اتاق رفت و چیزهایی که خواسته بودم،برایم آورد. از آن ساعت به بعد هر کاری پیش می آمد و هر چیزی لازم داشتند،مرا می فرستادند تا از دفتر امور اداری بگیرم.آقای پرویز پور هم که پدرم را می شناخت تا فهمید دختر سید هستم،خیلی تحویلم گرفت. با اینکه مرد جدی و خشکی بود،با احترام کارم را راه می انداخت.بار دوم،سومی که اتاقش رفتم از من خواهش کرد،در ثبت آمار و مشخصات شهدای گمنام زن به او کمک کنم. شهدایی که کس و کاری داشتند،اسامی شان در دفتر نوشته می شد ولی مشخصات شهدای گمنام را باید جلوی در به کسی که بیرون ایستاده بود می گفتند و او مینوشت. آقای پرویز پور از کشوی میزش دفتری بیرون آورد و گفت:مشخصات شهدای گمنام را توی این بنویسید و بعد به من بدهید تا آمار را در دفتر اصلی وارد کنم. توی غسالخانه دفتر را جدول بندی کردم و مشخصات چند زن شهید که گوشه دیوار گذاشته بودند تا آنها را آخر سر بشویند، نوشتم.رنگ پوست و مو،حدود سن و سال، عرب یا عجم بودنشان،قد و اندازه هیکل و احیانا مشخصات دیگری که داشتند،نوشتم. به کسی هم که لباس هایشان را می برید گفتم؛ تکه هایی از لباس شان را قیچی بزند و به صفحه مربوط به هر کدام با سنجاق وصل کند.به نظرم این طوری صاحب شهید راحت تر می توانست او را شناسایی کند.اگر احیانا همراه شهید پول،طلا یا هرچیز قیمتی پیدا می شد، توی نایلون میریختیم و رویش می نوشتیم،مربوط به شهید صفحه فلان.کیسه نایلون را توی کمد می گذاشتیم.نماینده دادگستری که می آمد صورتجلسه می کردیم، اشیا را تحویل او میدادیم.بعضی اوقات که از غسالخانه بیرون می آمدم،می دیدم از طرف شهرداری با وانت سنگ لحد و تابلوهای فلزی سیاهی آورده اند.
💫ادامه بخش نوزدهم💫 و گوشه و کنار غسالخانه می ریزند.به محض دفن جنازه ایی،یکی،دو نفر از کارکنان شهرداری اسم و فامیل شهید را باقلم مو و رنگ روی تابلوی فلزی می نوشتند و بالای قبر فرو می بردند.خیلی وقت ها که این آدم ها را پیدا نمی کردم،خودم تابلوها را می نوشتم.اگر تابلوها تمام شده بود،روی سنگ های سیمانی شکسته که دیگر نمی شد از آن برای سنگ لحد استفاده کرد اسم شهید را می نوشتم و بالای قبر میگذاشتم،معموال تا غروب سنگ ها تمام می شد و قلم موها هم خراب شده بود.ناچاربه جای قلم مو با کمک تکه چوبی که پیدا می کردم روی مقوا اسامی شهدا را می نوشتم و بالای قبر،زیر خاک می گذاشتم. هر وقت به حرف های بابا فکر میکردم،انرژی می گرفتم.احساس میکردم شجاع شده ام و آن احساس تلخ کمتر به سراغم می آید. بعد از اذان ظهر بمب می زدن،میگفتن نترسید،بمب هاشون رو طرفهای پل و فرمانداری انداختن.نزدیک نیست.نترسید. ولی صدای همهمه و ولوله مردم نشان می داد،کسی گوشش بدهکار نیست.هواپیماها رفتند ولی مردم در ترس و اضطراب و نگرانی مانده بودند.کلی گذشت تا خیال همه آرام گرفت که دیگر خبری نیست.طرفهای عصر دیگر طاقت ماندن توی غسالخانه را نداشتم. همه خسته شده بودیم.صدای غساله ها هم در آمده بود.یکی شان دائم غر میزد ومیگفت: باید نیروی جایگزین بفرستند.تا کی ما باید جنازه های پاره پاره ببینیم.داریم دیوونه میشیم.که گداری هم بین خودشان جر و بحث می کردند.دنبال بهانه ایی میگشتم تا از آنجا بیرون بزنم.نمی خواستم دیگران بفهمند چقدر کم آورده ام.رویم خیلی حساب می کردند.خصوصا اینکه هر کس از راه می رسید، به من و لیال میگفت:شما خیلی خوب طاقت میارید با این سن و سال کم تون اینجا موندین.وقتی شنیدم مردی از پشت در گفت: بیایید اینا رو ببریم به خاک بسپاریم.کسی از صبح سراغشون نیومده.فرصت را غنیمت شمردم.به زینب و مریم خانم که مشغول کفن کردن شهیدی بودند،گفتم:بیایید بریم. اینا رو که میگن؛دفن کنیم.خوب نیس مردها دفن شون کنن مریم خانم چون دائم سیگار میکشید،نایی نداشت چیزی بلند کند.برخلاف او زینب خانم انگار از خدا می خواست از آن محیط دم کرده که بوی کافور و خون آدم را خفه میکرد،فرار کند،سری تکان داد و گفت: الان میام.کارش که تمام شد،رفتیم بیرون سه،چهار جنازه ایی که از صبح بیرون فرستاده بودیم،کنار غسالخانه بودند.مردی که بالای سرشان بود،برزنت و کفن روی صورتشان را کنار می زد و به کسانی که دنبال گمشده هایشان می گشتند،نشان می داد. این چند تا از یک خانواده بودند،چون همه را از یک منطقه آورده بودند و قیافه هایشان خیلی شبیه هم بود.چند تا برانکارد آوردند و آنها را بلند کردیم.مردمی هم که آنجا بودند، کمک می کردند.هر چند نفر سر یک برانکارد را گرفتیم و کمی آن طرف تر جلوی مسجد کوچک جنت آباد زمین گذاشتیم. حاج آقا نوری و روحانی دیگری که او را حاج آقا صداقت صدا می زدند،نماز میت شهدا را می خواندند.چون تعداد شهدا زیاد بود.هر هفت،هشت نفرشان را کنار هم می خواباندند و یکجا بر آنها نماز می خواندند،بعد نماز به طرف قبرها به راه افتادیم.یکی از مردها بلند لا اله الا الله می گفت و بقیه جواب میدادند. به قبرها که رسیدیم،پیکرها را زمین گذاشتند و زینب خانم رفت توی قبر،زنها سر کفن ها را که از بعضی هایشان خون می رفت،گرفتند تا به زینب بدهند.من که دیدم زینب به تنهایی قادر به گرفتن جنازه ها نیست،از طرفی چون شهدا زن بودند و من نمیخواستم مردها آنها را توی قبر بگذارند،پریدم توی قبر،یک لحظه به تنگی و تاریکی قبر که همیشه وصفش را شنیده بودم فکر کردم.بعد به خودم گفتم: چندان ترسی هم نداره،همه چیزش عادیه. اعمال آدم مهمه که باید درست باشه.بعد دو تا مرد گره های سر و ته جنازه شکلات پیچ را گرفتند.زنی هم از وسط،جنازه را بلند کرد و سه نفری جنازه را به من و زینب دادند. سنگینی جنازه به کمرم فشار می آورد.نفسم بریده بود.خیلی سریع او را توی گودال گذاشتم.با اینکه به گفته زینب جنازه را روی پهلوی راست خوابانده بودیم،ولی توی گودال جا نمی شد.از گودال بیرون پریدم تا شهید در جایگاهش جا بگیرد.زینب روی او را باز کرد و بعد پیرمردی که تلقین می داد،رفت تا کلمات شهادتین را بگوید.بیچاره پیرمرد از نفس افتاده بود.چون دائم از این قبر در می آمد و توی آن یکی می رفت. تا این کار انجام شود،سنگهای لحد را بکش بکش به طرف قبر آوردم.مردها هم کمک کردند.سنگ ها را که خیلی سنگین بودند، دست زینب دادیم و بعد روی قبر را پوشاندیم.با این همه کار، غروب که شد هنوز ده،دوازده شهید زن پشت در باقی مانده بود ولی چون همه خسته بودیم به محض اینکه یکی از غساله ها گفت:کار تعطیل.هر چی شهید مونده باشه برای فردا،همه قبول کردند.اصلا انگار منتظر چنین حرفی بودند. لیال هم که تا آن موقع بی سر و صدا کارکرده بود،با نگاهی به من فهماند از خدایش بوده کار تعطیل شود.
سیزده‌قرن،نفس‌هایِ‌زمین‌،پرشده‌از "پسرِفاطمه‌ها"‌ای‌پسرِزهراها... چقَدَرپایِ‌همین‌وعده‌یِ‌تو،پیرشدند... جگرِمادرها،مویِ‌سرِ‌باباها... باز،کرسیِّ‌زمستانیِ‌ما،گرم‌نشد... بازهم‌سردگذشتند،شبِ‌یلداها... "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" تعجیل‌درفرج‌آقاامام‌زمان‌‌صلوات ‌التماس‌دعا ✅ ارسالی کاربران ، با تشکر فراوان.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ همشهریان نیکوکار ، نیک اندیش و با فرهنگ 🌸🍃 با سلام و احترام به استحضار شما می رساند : در طی ماه قبل ( آذرماه ۱۴۰۲) مبلغ ۷.۳۰۰.۰۰۰ تومان که بابت خیرات گلزار به کارت خوان سیار مرکز در گلزار شهداء پرداخت کردید و یا بابت درمان به روش کارت به کارت حساب مرکز نیکوکاری واریز کردید ، طی این شش عدد حواله به حساب بیماران صعب العلاج نیازمند کهریزسنگی که نسخه یا صورتحساب بیمارستان ارائه کرده بودند ، واریز گردید. 🌸🍃 رحمت الهی به روان شاد اموات و عزیزان آسمانی تان که به جای اسراف در خرید شیرینی و شکلات و ... به این پویش پیوسته اید و از رنج و درد بیماران همشهری می کاهید و داوطلبانه در راه فرهنگ سازی این کار خیر به خدمتگزاران خود کمک می کنید. پویش خیرات و صدقات شب و روز جمعه 🌸🍃 مرکز نیکوکاری اشتغال مسجدالرسول(ص) کهریزسنگ در پیام رسان های برتر داخلی👇👇 ۱) در پیام رسان ایتا http://eitaa.com/nikokarimar ۲) در پیام رسان بله https://ble.ir/nikokarimar ۳)پیام رسان روبیکا https://rubika.ir/nikokarimar