💫ادامه بخش پنجاه و نهم💫
الان موقع این کارها نیست چیزی نگفت و راه افتاد.برای اینکه زودتر به مجروح ها برسم شروع کردم به دویدن.از بیمارستان تا فلکه راهی نبود،از همان دور لاشه موتور را که بعد از انفجار باک چیزی از آن باقی نمانده بود میدیدم.هر کدام از چرخ هایش گوشه ای افتاده بود و از بدنه اش دود بلند می شد.به دنبال موتورسوارها چشم چرخاندم زمانی که از موتور پرت شدند،یکی از آنها نزدیک بلوار وسط و آن یکی در حاشیه خیابان افتاد.اما حالا از آنها خبری نبود،رد خونی را که روی زمین ریخته بود گرفتم و جلو رفتم.مسیرخون به طرف ساختمان نیمه کاره ایی میرفت که در و پیکر نداشت،رفتم داخل،توی راهروی خاکی جوان زخمی سرش را به دیوار تکیه داده،پاهایش را دراز کرده بود.دورش پر از خون بود.دویدم طرفش،قبل از هر کارنبضش را گرفتم.خیلی ضعیف می زد. ترکش توی پهلو و شکمش خورده بود.پایین تنه اش هم زخمی و درب و داغان بود.آنقدر خونریزی کرده بود که دیگر رمقی برایش نمانده بود. لب هایش را به زحمت تکان می داد،انگار
سعی داشت چیزی بگوید.سرم را نزدیک بردم،چیزی نشنیدم.صدایش کردم،جوابی نداد.توی همان حالت یکی،دوبار حالت تهوع بهش دست داد و خون و کف بالا آورد.هیچ کاری از دست من برایش ساخته نبود.به زهرا گفتم:بریم دنبال ماشین،وضعش خیلی خرابه.آمدیم بیرون به سر و ته جاده سرک کشیدیم،هیچ خبری نبود.به زهرا گفتم: وایستا اینجا جلوی هر ماشینی که اومد
بگیر.این را گفتم و دوباره دویدم داخل ساختمان می خواستم ببینم جوان هنوز زنده است یا نه.می ترسیدم تمام کند،رنگ و رویش بیشتر از قبل زرد شده بود.پاهای غرق به خونش را تکان دادم،متوجه ام بشود، عکس العملی نشان نداد.گفتم:ببین تو حالت خوب میشه.نگران نباش،چیزی نیست،کمکت می کنیم.حرف که زدم به سختی چشمهایش را بازکرد.اما یک دفعه سیاهی مردمک چشمش به زیر پلک بالا کشیده شد.وحشت کردم.تا به حال جان دادن کسی را ندیده بودم.با دستپاچگی دوباره تکانش دادم و گفتم:نگاه کن،حالت خوب می شه.نگران نباش،فقط یک کم خون ازت رفته، الان می
بریمت خون برات می زنیم.خوب میشی.
ناله های ضعیفش بهم فهماند که حرف هایم را شنیده است.بیرون دویدم.زهرا را صدا کردم و گفتم بیا کمک کنیم مجروح را بیرون
بیاوریم،چون پاهای جوان ناجور صدمه دیده بود،نمی توانستیم بلندش کنیم.با بدبختی زیر بغلش را گرفتیم و کشان کشان تا کنار
جاده آوردیم.هواپیماها باز توی آسمان جولان می دادند.یکی،دو تا ماشین آمدند و با سرعت رد شدند،زهرا کنار جاده داد میزد:کمک،کمک به دادمون برسین.مجروح داریم فریادهایش که افاقه نکرد و راننده ها به خاطر حضور هواپیماها نگه نداشتند،زهرا فحش داد بی
شرفها نامردها،وایسید.گفتم: ول کن بابا چرا فحش می دی؟بعد از چند بار بالا و پایین پریدن وانت قرمز رنگ درب و داغانی ایستاد، راننده که پیرمرد عرب زبانی با موهای فرفری بود،قبول کرد مجروح را ببرد،تا راننده و مرد کنار دستی اش که به نظر از کارکنان بندر بودند،مجروح را از توی وانت بگذارند،من به
دنبال آن جوان دیگر دویدم.او را از رد خونی که تا نخلستان آن طرف جاده کشیده شده بود،پیدا کردم.کنار یک خانه روستایی افتاده بود.به نظر می رسید،بلند شده و مقداری از راه را رفته و بعد آنجا افتاده است.وقتی کنارش رسیدم،داشت اشهدش را می خواند. با دیدن این حالت که شهادتین را نجوا می کرد و از گلویش خون کف آلود بیرون می ریخت،تمام تنم به لرزه افتاد.با دلهره نبضش را گرفتم.ترکشی را توی گلویش می دیدم ولی نمی توانستم دستم را جلو ببرم و آن را بیرون بکشم خون فوران می کرد و صدای این جوان که کم سن تر از آن یکی به نظر می رسیده از حفره گلویش بیرون می آمد.همین طور که به آن حفره خیره مانده بودم،گفتم: برادر،تو حالت خوب می شه اشهد خون،امام حسین رو صدا بزن.حضرت علی اکبر رو صدا بزن. دویدم بیرون نخلستان با صدای بلند راننده را صدا زدم و به دو بالای سر جوان برگشتم.تا
رسیدم،دیدم سر جوان به یک طرف افتاد. هول شدم.دوباره نبضش را گرفتم.نمی زد. گوشم را روی قلبش گذاشتم.به نظرم آمد قلبش هم از کار افتاده،همان موقع راننده و همراهش که لباس هایشان به خاطربرداشتن مجروح اولی خونی شده بود، آمدند.جوان را بلند کردیم یک دفعه دیدم دیوار پشت سرش هم خونی است،تا آن لحظه فکر می کردم فقط ترکش به گلویش خورده،نمی دانستم ترکش دیگری هم به پشت سرش اصابت کرده.به راننده گفتم اینا حالشون خیلی خرابه.به بیمارستان طالقانی نمیرسن. ببرینشون توی زایشگاه،مجروح هم پذیرش میکنن.شاید بتونن زودتر نجاتشون بدن.راننده گفت:الساعه می رسونمش.ولی ماشین آن قدر قراضه بود،که به زور از جا کنده شد دلم گواهی می داد که هر دو جوان به شهادت می رسند.خیلی ناراحت بودم.زهرا هم ساکت بود.هر دو پیاده به طرف پل به راه افتادیم.امیدوار بودیم ماشینی از راه برسد
و حداقل ما را به آن طرف پل برساند.
#قصه_شب
#بخش_پنجاه_و_نهم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل اول ایران به سوریه توسط مهدی طارمی دقیقه از روی نقطه پنالتی 34🔥🔥🔥..
۳۵ گل طارمی برای تیم ملی فوتبال🗿..
و ۳ گل در این دوره مسابقات 🔥.../
هدایت شده از مسجد الحُجَّت (عج) کهریزسنگ
23.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قال علی ابن ابیطالب(علیه السلام ):
نشستن در مسجد برای من، از نشستن در بهشت محبوبتر است زیرا بودن در بهشت مرا خوشنود میسازد و بودن در مسجد خدایم را
سه روز در جمع معتکفین 🌸
۱۳رجب المرجب سال ۱۴۴۵
۶ بهمنماه ۱۴۰۲
مسجد الحجت شهر کهریزسنگ
#کانون_فرهنگی_مسجد_الحجت
#پایگاه_حضرت_ام_ابیها
#پایگاه_حضرت_الحجت
هدایت شده از فروشگاه سلامت شهر کهریزسنگ
ثبت نام سفر زیارتی قم و جمکران
بمناسبت نیمه شعبان
برنامه سفر:
✔️زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س)
✔️شرکت در راهپیمایی ملیونی اربعینی شکل طریق المهدی(حرم حضرت معصومه(س)تا مسجد مقدس جمکران) و استفاده از مواکب پذیرایی و فرهنگی مسیر
✔️شرکت در جشن های باشکوه شب و شام و روز ولادت حضرت مهدی (عج)در مسجد جمکران
حرکت:شنبه۱۴۰۲/۱۲/۰۵ساعت ۸:۳۰صبح
بازگشت:نیمه شب یکشنبه۱۴۰۲/۱۲/۰۶
هزینه سفر:۳۹۰هزار تومان
مکان ثبتنام:فروشگاه سلامت شهر کهریزسنگ
👈باتوجه به ظرفیت محدود اولویت با افرادی است که زودتر ثبت نام کنند
👈شرکت در پیاده روی الزامی نیست و زائرین محترم میتوانند مسیر حرم تامسجد را با اتوبوس حرکت کنند
کاروان زیارتی و سیاحتی ملت امام حسین(ع)شهر کهریزسنگ ۰۹۱۳۷۰۹۸۲۳۹
📌شرایط فروش محصولات سایپا ویژه دهه فجر ۱۴۰۲
🔹طرح فروش محصولات سایپا ویژه دهه فجر از ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه فعال خواهد شد.
@kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️ گل اول سوریه به ایران توسط عمر خربین
ایران 1 - 1 سوریه
@kahrizsang
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️رهبر انقلاب: دو کلمه جمهوری و اسلامی هر دو وابسته به انتخابات است
🔹مردم چطور در حاکمیت کشور دخالت کنند؟
https://eitaa.com/kahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اخراج طارمی در دقیقه ۱+۹۰ با دریافت کارت زرد دوم
@kahrizsang
🔸خواننده نوستالژی کشورمان درگذشت.
جمشید جم خواننده «یار دبستانی من» ساعتی پیش درگذشت.
🔹جمشید جم خواننده ترانه «یار دبستانی من» ساعتی پیش بر اثر ایست قلبی درگذشت.
🔹همسر این هنرمند انقلابی و خواننده سرود معروف «یار دبستانی من» درگذشت این هنرمند را تائید کرد.
https://eitaa.com/kahrizsang
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ تنها تأسف رهبر انقلاب پس از بازدید از نمایشگاه تولیدات داخل ...