1710564916_دفترچه-آزمون-استخدام-شهرداری-ها.pdf
1.9M
♨️📢 الحاقیه دفترچه آزمون استخدام نیروی قرارداد کار معین شهرداریها
💼 ضمن آرزوی موفقیت سایت ایران استخدام برای یکایک شما کارجویان گرامی به اطلاع می رسانیم؛ ثبتنام آزمون استخدامی برای شهرداریهای 10 استان (آذربایجان غربی، اردبیل، اصفهان، ایلام، بوشهر، خراسان شمالی، خوزستان، سمنان، فارس و همدان)، انجام خواهد شد.
✍️بخشی از شرایط
📍استان: #آذربایجان_غربی، #اردبیل، #اصفهان، #ایلام، #بوشهر، #خراسان_شمالی، #خوزستان، #سمنان، #فارس، #همدان
🎓مقطع تحصیلی: #کاردانی، #کارشناسی، #کارشناسی_ارشد، #دکتری
🎓رشته تحصیلی: در متن آگهی ذکر شده است.
👤جنسیت: خانم/آقا
📆 تقویم آزمون:
✅مهلت ثبت نام: تا 15/فروردین/1403
✅دریافت کارت آزمون: 7/خرداد/1403
✅زمان برگزاری آزمون: 10/خرداد/1403
✅جهت مشاهده و ثبت نام
بر روی لینک زیر کلیک نمایید:
https://hrtc.ir/exam/58/page/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دبیر شورای عالی فضای مجازی: سکوهای فیلتر شده با ابزارهای فنی به زودی در اختیار مردم قرار میگیرند
شرکت تعاونی روستایی کهریزسنگ
https://eitaa.com/kehrizsanruralcooperativcompany
❌️حجه الاسلام صدیقی تخلفات ملکی را تایید کرد
⏪ جوابیه حجتالاسلام کاظم صدیقی درباره تملک ۴۲۰۰ متر از زمین حوزه ازگل به نام شرکت خانوادگی که اخیرا اسناد آن در فضای مجازی منتشر شده بود
♦️"بسم ا... الرحمن الرحیم
دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران
سلام علیکم
🔻معروض میدارد، حوزه علمیه امام خمینی (ره) در چارچوب اساسنامه خود، سالها قبل برای تمهید ورود نوجوانان و دانش آموزان علاقمند به آموختن دروس دینی وحوزوی تصمیم به تاسیس مجموعه آموزشی و فرهنگی پیش حوزوی گرفته و برای تاسیس این مرکز اقدام به اخذ مجوزهای قانونی لازم نمود.
🔻بر همین اساس لازم بود تا موسسهای وابسته به حوزه علمیه امام خمینی تاسیس گردد و بخشی از زمین متعلق به حوزه برای ایجاد این مرکز پیش حوزوی به آن موسسه منتقل شود.
🔻بر این اساس فردی به نام آقای **** که قبلا مورد اعتماد مجموعه بوده، مسئول پیگیری و انجام امور ثبت اداری موسسه شد.
🔻 اما متاسفانه فرد مذکور با سوء استفاده از اعتماد اقدام به تدوین و ثبت اساسنامه، جعل امضاء اینجانب، تسهیم سهام به آن کیفیت و بدون اطلاع تولیت، مدیر حوزه و برخی اعضا نموده و مع الاسف حتی بدون ورود و امضاء اینجانب و برخی اعضا ثبت این قضیه صورت پذیرفته است.
🔻بنابراین موسسه ثبت شده به کیفیتی که در رسانهها انتشار یافت، بدون اطلاع اینجانب ومدیریت حوزه و بر خلاف اهداف مصوب آن به ثبت رسیده است.
🔸لذا اینجانب کاظم صدیقی از جایگاه تولیت حوزه علمیه امام خمینی (ره) و به عنوان یک شهروند، بدون در نظر گرفته شدن سوابق قضایی و عناوین سیاسی اجتماعی استدعا دارم نسبت به ثبت شکایت رسمی از فرد مذکور و دیگر نقش آفرینان در این فقره، با عنوان جعل و خیانت در امانت اقدام فرموده تا ابعاد این مساله برای عموم مردم عزیز ایران، خاصه مومنین روشن و شفاف شود.
/کاظم صدیقی"
🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇
@Bidari_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
🍃
🔖چگونگی گریز از امواج مخرب موبایل
🎥#حکیم_حسین_خیراندیش
هدایت شده از قرض الحسنه گل نرگس کهریزسنگ
🌸🌸🌸🌸
با سلام و قبولی طاعات و عبادات و همچنین تبریک پیشاپیش سال نو
🔶به استحضار اعضا و همشهریان میرساند آخرین روز کاری صندوق در سال جاری، روز دوشنبه مورخه 1402/12/28 میباشد.و به دلیل بستن حساب ها و حسابرسی ،کلیه خدمات اینترنتی(واریز،برداشت،پرداخت اقساط) از ساعت 18 همان روز الی 2 ام فروردین ماه قطع میشود.
🔺در ضمن مشتریان میتوانند در ایام تعطیلات عید و مواقعی که صندوق تعطیل است از دستگاه کیوسک بانک نصب شده در بیرون صندوق، جهت پرداخت اقساط یا واریز به حساب استفاده کنند.
قرض الحسنه گل نرگس(حجت) کهریزسنگ
https://eitaa.com/qmhk_ir
🔻آقای صدیقی تا روشن تر شدن موضوع از مناصب خود استعفا بدهید
🔸اولین اقدام بعد از توضیحات آقای صدیقی درباره انتقال زمینهای حوزه علمیه، عزل وی از تمامی مناصب دولتی و حکومتی است. چون ممکن است از ایشان سواستفاده شود و خودش خبر نداشته باشد.
وثوق کیا
🔹ثبت سند ملک چهارصد متری با جعل امضا و بدون اطلاع شما؟ شوخی می فرمایید؟ در دوره ای که همه امضاها الکترونیکی و با تایید پیامکی است؟
اودین
🔸دلم میخواست خبر در مورد آقای صدیقی دروغ باشد ولی با این جوابیه تاییدی بود بر آنچه که نباید اتفاق می افتاد، مثل معاون اول قوه قضائیه با یک استعفا خوشحالمان کنید.
ـــــــــــــــــــــــ
پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
🆘@sabreenS1_official
هدایت شده از دبستان حضرت رقیه (س)
و باز هم در دفتر افتخارات دبستان حضرت رقیه ثبت شود:
رتبه های انفرادی مسابقات هنری و فرهنگی در شهرستان نجف آباد:
مهدیه صالحی، نقالی، رتبه اول کلاس چهارم 🌸
مریم شمسی، نقالی، رتبه دوم کلاس پنجم🌸
نازنین زهرا امینی، خط تحریری، رتبه دوم کلاس ششم🌸
اسما ابراهیمی، مدادرنگ، رتبه دوم کلاس ششم🌸
مهدیه صالحی، مدادشمعی، رتبه دوم کلاس چهارم🌸
شیدا قاسمی، مداد شمعی، رتبه اول کلاس پنجم🌸
خدا قوت گلهای پر تلاش👏👏👏👏
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید 🌹
این درخشش را به خانواده های دانش آموزان عزیز تبریک می گوییم و از زحمات شما اولیای گرامی سپاسگزاریم🌺🌺🌺
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
♾️ سه روز تا بی نهایت
💠 اعتکاف دانش آموزی
مخصوص پسران(شهر کهریزسنگ)
❗️ویژه دانشآموزان هشتم تا دوازدهم
🗓 زمان
ثبت نام: ۲۰ اسفند ماه الی ۲ فروردین ماه
برگزاری: ۵ ، ۶ ، ۷ فروردین ماه ۱۴۰۳
مصادف با ۱۳ ، ۱۴ و ۱۵ ماه مبارک رمضان
📝 طریقه ثبت نام
📞 تلفن:
+989138188924
(براتی)
🆔 یا مراجعه به:
@adminetekaf
💶 هزینه ثبت نام: ۳۵۰ هزار تومان
#ماه_رمضان
#اعتکاف
🔹 کانون فرهنگی هنری مسجد جامع شهر کهریزسنگ
┈┈•✾🌸✾•┈┈
https://eitaa.com/kfemamzamani
#نماز_شب_هفتم_ماه_رمضان برای در امان ماندن تا ماه رمضان سال آینده
🔵 امام علی علیه السلام فرمودند:
🟡 هر کس در شب هفتم ماه رمضان چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت سوره حمد یک بار و سوره قدر را سیزده مرتبه بخواند ، خداوند برای او در بهشت عدن قصری از طلا بنا می کند و تا ماه رمضان آینده در امان خداوند تعالی خواهد بود.
📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۷
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم
-------------------------------------
https://eitaa.com/kahrizsang
هدایت شده از جهاد تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 مرزها اینگونه حفظ می شوند
📌دیدن این کلیپ به شدت توصیه میشود.
🔹لحظات باورنکردنی از تعویض شیفت مرزبانان جان برکف نیروهای تیپ ۴۸ فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سرمای ۳۰ و ۴۰ درجه زیر صفر
🔹مرزبانان انتظامی هم وضعیت تقریباً مشابهی دارند و با جان فشانی مرزها را حفظ کرده اند.
#امنیت_اتفاقی_نیست
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
در ایتا، روبیکا، بله، ویراستی، سروش و آپارات
🆔 @S_Etelaat_faraja
از حسن اعتماد برادران فراجا سپاسگذاربم
«وضعیت مشابه»👍
هدایت شده از گروه تواشیح بین المللی تسنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ |🔸جلسه قرآن
🌀همخوانی موزیکال قاریان نوجوان با موضوع تلاوت و حفظ قرآن کریم و آیین جلسات سنتی قرآن
⚜اجرا:
💠گروه تواشیح نوجوانان تسنیم💠
🚧تهیه شده در:
🎙استدیو قرآنی تسنیم
📹تصویر برداری شده در:
🏡عمارت تاریخی شیخ جعفر - گورت اصفهان
🌙به مناسبت ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن
📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت:
🌐 aparat.com/v/sIqCn
📲 @tasnim_esf
#ماه_رمضان
#رمضان
#پیام_شهروندی
سلام لطفا درمورد وضعیت افتضاح آسفالت اتوبان اصفهان نجف آباد محدوده فلکه کهریزسنگ تا آخر محدوده گلدشت و اول ورودی تابلو نجف آباد اطلاع رسانی شود.
کل اتوبان تو این چندسال روکش آسفالت شده به جز محدوده ما
تشکر
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
﷽؛، وَجاهِدوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ
هُوَ اجتَباكُم وَ ماجَعَلَ عَلَيكُم فِيالدّين
آبان ۱۳۶۱ ، قبل از عملیات محرم
رزمندگان لشکر زرهی ۸ نجف اشرف
در کنار رودخانه دویریج در حال قرائت
#کلامالله_مجید
@________________________🖌
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
💫بخش نود و چهارم💫
روز بعد را هم نمی دانم چطور گذشت.صبح شد،ظهر شد،شب شد.اصلا به حال خودم نبودم از خودم میپرسیدم چرا این قدر میخوابم.گاهی با اضطراب میپریدم. میترسیدم ملحفه از رویم کنار رفته باشد. گاهی هم که چشم باز میکردم میدیدم دکتر ها دور و برم هستند.سؤال پیچم میکردند.
کف پاهایم سوزن می کشیدند.یک بار شوک الکتریکی روی دست ها و گردنم گذاشتند. سوختم و صدایم در آمد.در حالی که روی پاهایم چیزی حس نکردم.صبح روز دوم،در واقع صبح بیست و دوم مهر با درد بدی بیدار شدم،انگار از یک خواب طولانی بلند شده بودم.دیگر آن منگی را نداشتم.متوجه همه چیز میشدم.پاراوان دورم نبود.انتهای سالن دو،سه تا مجروح بستری بودند.به وضع و حال خودم نگاه کردم همچنان دمر خوابیده بودم.بی حسی ام بر طرف شده در عوض درد شدیدی در کمر و پاها خصوصا پای راستم داشتم.پاهایم بدجوری می لرزیدند.طوری که بدنم هم میلرزید و سردم می شد.گاهی از شدت درد خیس عرق میشدم.کم کم کار به جایی رسید که لبه روسری ام را مچاله و بین دندان هایم گذاشتم و فشردم.پاهایم را با دست نگه داشتم.فایده ای نداشت.پرستارها را صدا زدم.گفتند:طبیعیه.تا الان هم چون
بی حس بودی این درد رو متوجه نمیشدى الان برات مسکن میزنیم و امشب اعزام می کنیم.گفتم:نه تورو خدا نه.من نمی خوام برم
اشکم در آمد.یاد روزهایی افتادم که علی تک و تنها توی بیمارستان بستری بود.یا وقتی بابا مصدوم شده بود،یک زمانی بابا روی درشکه کار می کرد،یک الوار سنگین روی پایش افتاده و له و لورده اش کرده بود.توی بیمارستان خوب بهش رسیدگی نکرده بودند. محل زخم هایش عفونت کرد و دچار تب شد. خوب یادم بود که بابا چطور درد می کشید، طوری که موقع ضماد مالیدن شکسته بند از درد بیهوش می شد.اما صدایش در نمی آمد. من آن موقع چهار سال داشتم.می دیدم دا این جور وقت ها به بهانه ای گوشه ای می رود و اشک می ریزد.بغضش که کم میشد، پیش بابا بر می گشت.یاد آوری این ها دلتنگی ام را برای بابا و علی بیشتر می کرد.
دوست داشتم الان بالای سرم می آمدند. آن وقت هر چقدر درد داشتم برایم ناچیز میشد. از آن طرف از این جراحت که باعث شده بود از شهرم دور بشوم دلخور بودم.به خدا می گفتم:خدایا چرا حالا؟ میگذاشتی عراقی ها رو که بیرون کردیم بعد من رو از دست و پا می انداختی.دوباره میگفتم:من که از تو شهادت خواسته بودم.این چیه روزی من کردی! من طاقت ندارم.
بعد خطاب به بعثی های متجاوز میگفتم: خاک بر سرتون شما که شلیک کردید به جای خمپاره شصت،توپ دویست و سی می فرستادید کارم رو تموم می کردید.پرستار خوش اخلاقی با خطاب قرار دادنم مرا از فکر و خیال بیرون کشید.گفت: به به چه عجب خانوم بیدار شدن،امروز حالت خیلی بهتر از دیروزه.بعد سرم خالی خون و را از دستم جداکرد.رگ هایم خشک شده،انگشتان دست و پایم کبود شده و ورم کرده بود.دوست داشتم مچاله بشوم و دست و پایم را جمع کنم.از گرسنگی داشتم می مردم ولی خجالت میکشیدم بگویم گرسنه ام.پرسیدم:باز می خواید بهم سرم وصل کنید؟گفت:نه دیگه از امروز می تونی غذا بخوری.رفت و یک بیسکویت ویفر آورد و دستم داد.در حال خوردن بیسکویت بودم که زینب خانم،لیال، زهره،صباح،حسین و محمدی با راننده آمبولانسی که مرا از سنتاب خارج کرده بود،
وارد بخش شدند،زینب قبل از همه به طرفم آمد.سرم را بغل کرد و بوسید و گفت:دختر نو برای چی رفتی این بلا رو سر خودت آوردی؟ من جواب مادرت رو چی بدم نگفتی میری خط یه اتفاقی برات می افته،این مادر بیچاره ات چقدر باید تحمل کنه؟! گفتم حالا که طوری نشده،می بینی که سر و مرو گنده ام. باز مادرانه بغلم کرد.سرم را در سینه اش فشرد و چند بار گفت:خدا رو شکر.خیلی نگرانت بودم.زینب که کنار رفت،دخترهایکی
یکی جلو آمدند و رویم را بوسیدند.لیال خیلی آرام بود،ولی توی چهره اش ناراحتی و نگرانی را می دیدم.توی گوشش گفتم:باور کن چیزی نیست.یه ترکش کوچولوئه خیلی کوچولو. حسین عیدی هم که انگار مسئول وقوع این حادثه بود،با ناراحتی گفت:آبجی تو نباید میرفتی وظیفه من بود که برم.گفتم:من رو که به زور نبردند.تازه مگه تو امدادگری؟گفت: اون از عبدالله این هم از شما.یکی یکی دارید مجروح می شید،من از خودم خجالت میکشم که هنوز سالمم.زینب گفت:قرار نیست که همه مجروح و شهید بشن.اینجوری کی جلوی دشمن رو بگیره؟ خدا اگه ما رو دوست داشته باشه بلاخره می بره پیش خودش.اگه هم از ما راضی باشه صبر میکنیم رضایتش رو جلب می کنیم.فعلا که رضایت خدا در اینه که ما بایستیم و مقاومت کنیم.ایشالله زهرا هم خوب میشه با همدیگه مقابل دشمن می ایستیم ،نگران نباشید.بعد پرسید:وضعت چطوره؟ چه کار باید بکنی؟توی خواب وبیداری شنیده بودم جزو اعزامی ها هستم.از ترس
اینکه مرا اعزام کنند،تصمیم گرفتم با اینها به خرمشهر برگردم.به همین خاطر،در جواب زینب گفتم:هیچی دیگه باید برگردم خرمشهر،بهم گفتن میتونم برم.
#قصه_شب
#بخش_نود_و_چهار
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش نود و چهار💫
با تعجب گفت:با این وضعیت برگردی خرمشهر،مگه میشه؟دخترها هم گفتند:بذار بریم بپرسیم چی کار باید بکنیم،چی شده که گفتن تو مرخصی.گفتم:نه نیازی نیست.اینا سرشون شلوغه بیایید بریم.قبول نمی کردند. من با اصرار توجیه شان کردم.از دخترها کمک خواستم،مرا روی تخت نشاندند. سنگینی بدی توی پاهایم احساس می کردم. گفتم زیر بغلم رو بگیرید،زینب و لیال پاهایم را که به اختیارم نبودند،از تخت آویزان کردند. بعد دست هایم را روی شانه های این دو نفر انداختم،زینب و لیال راه افتادند.من هم که
نمی توانستم قدم بردارم پاهایم روی زمین کشیده میشدند.چند قدمی که رفتیم دیدم شلوارم خیلی کوتاه است به زهره گفتم ملحفه را رویم بیندازد.آن قدر بیرون بخش شلوغ و پرهیاهو بود که کسی متوجه خروج
من نشد تا از سالن بیرون بیاییم،دلهره و اضطراب داشت مرا میکشت.دعا دعا می کردم کسی مرا نبیند و دروغم آشکار نشود.از سالن که خارج شدیم کمی خیالم راحت شد. ولی تا از بیمارستان بیرون بیاییم و توی جاده اصلی بیفتیم دل توی دلم نبود،وقتی مطمئن شدم کسی متوجه فرار من نشده،شروع کردم به حرف زدن.به دخترها گفتم:چه عجب یادی از ما کردید،اومدید سری زدید؟گفتند:چند بار اومدیم بیهوش بودی.بعد از وضعیت مطب شیبانی پرسیدم.وقتی به پمپ بنزین رسیدیم،یه لحظه روی دستانم بلند شدم و از پشت شیشه بیرون را نگاه کردم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم گفتم:وای داریم می
رسیم خرمشهر.زینب خندید و گفت:دختر یه طوری میگی انگار اولین باره که خرمشهر می آیی؟از روی پل بوی شط را استنشاق می کردم و قند توی دلم آب میشد.غوغایی توی دلم برپا بود،خدا را شکر می کردم.دلم خیلی برای بابا و علی تنگ شده بود.هر وقت سرخاکشان میرفتم احساس میکردم با من حرف می زنند. مرا از بالا می بینند و حرف هایم را می شوند. با اینکه از دا و بچه ها دور بودم ولی چون احساس می کردم آنها از خطر دور شده اند، نگرانشان نبودم.از طرف دیگر چون خیلی امید داشتم به بابا و علی ملحق شوم،این دوری را برای دا خوب می دانستم می گفتم این طوری به نبود من عادت می کند.با نزدیک شدن به مطب شیبانی خوشحالی ام چندبرابر شد.دلم برای اینجا هم تنگ شده بود.به محض اینکه به مطب رسیدیم،همه دور آمبولانس جمع شدند.بلقیس ملکیان،آقای نجار مهرانگیز دریانورد،دکتر سعادت،مریم امجدی،اشرف فرهادی و.....
دخترها زیر بغلم را گرفتند،از پله های جلوی مطلب به سختی گذشتیم.بچه ها پاهایم را بلند کردند و از پله ها بالا گذاشتند.خیلی از این حالت خجالت میکشیدم.ولی به عشق آمدن و ماندن تحمل میکردم،نمی توانستم حتی برای یک لحظه روی پاهای خودم باشم شدیدا می لرزیدند و درد شدیدی در تمام بدنم میپیچید و تا سرم منتقل می شد.
توی مطب،دکتر های اعزامی هم جلو آمدند و خوش آمد گفتند،وسط هال مشغول سلام و احوالپرسی بودیم که دکتری از اتاق تزریقات بیرون آمد.لباس نظامی پوشیده بود.حدود چهل و پنج سال سن داشت.تا چشمش به من خورد پرسید:این از چه ناحیه ای ترکش خورده؟بچه ها گفتند:به ستون فقراتش خورده.گفت:با این وضعیت چرا برداشتین آوردینش اینجا؟؟بچه ها گفتن مرخص شده.
گفت:خب با این وضعیتی که داره نباید زیاد بهش فشار بیاد.برید یه جا بخوابونیدش.بچه ها مرا توی اتاقی بردند و روی موکتی که در آن یک تکه مقوا پهن بود،خواباندند،آن دکتر وقتی دید من دمر خوابیده ام،گفت:کی گفته این مرخصه؟!گفتند:خودش گفته.داد زد: خودش بیخود گفته این اعزامیه.کی گفته این مرخصه!بعد با عصبانیت جلو آمد و ملحفه را از رویم کنار زد و زخم را که دوباره به خونریزی جدید افتاده بود،نگاه کرد.بچه ها هم عکس
کمرم را نشان دادند.عصبانی تر از قبل بچه ها را دور کرد و گفت:نمیگید قطع نخاع می شه.نمیگید تا آخر عمرش فلج میشه،وبال گردن میشه؟! بچه ها هاج و واج مانده بودند. آنقدر من عادی برخورد کرده بودم که باورشان نمی شد.گفتند:واقعا ما نمی دونستیم اینقدر حالش بده.خودش گفت:خوب شدم اصرار داشت برگرده.گفت:این خانم بگه،شما ندیدید محل زخم کجاست؟خودش که وضعیت خودش رو نمیدونه.اگه این الان فلج بشه شماها مقصرید.گفتم:من که چیزیم نیست خوب می شم.یه زخم سطحیه.
با عصبانیت گفت:تو دکتری یا من؟تو الان می تونی سرپا بایستی یا خودت راه بری؟اگه الان اینجا رو بمبارون کنن و همه فرار کنن تو می تونی بدوی یه جا پناه بگیری؟
نمی دانستم چه جوابی بدهم.گفتم:خدا بزرگه.گفت:یعنی چه؟خدا عقل داده.تو می خوای با این کارهات خودت رو دستی دستی فلج کنی.اگه من دکترم و تخصصم ارتوپدیه
تشخیصم اینه که تو اصلا نباید تو منطقه بمونی باید مستقیم بری ماهشهر.خیلی ناراحت شدم.اگر می توانستم راه بروم ومطب راهم نمیدادند می رفتم مسجد جامع،اگر آنجا هم نمی گذاشتند بمانم می رفتم جنت آباد، آنجا دیگر کسی نمی توانست حرفی بزند.ولی
بدبختی ام این بود که از ایستادن و راه رفتن عاجز بودم.
#قصه_شب
#بخش_نود_و_چهار
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
هدایت شده از کانون فرهنگی مسجد جامع کهریزسنگ
مسابقه والیبال نونهالان
هم اکنون
باشگاه شهدا
@kfemamzamani
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
بسمه تعالی
🔻می سازیم تا ساخته شویم🔻
🏩در راستای انجام وظیفه خدمت رسانی ؛ "گروه جهادگران رضوی" اقدام به ساخت یک باب حمام در منزل یکی از اعضای تحت پوشش نمود.
🧱 تمامی مصالح و لوازم مورد استفاده در این طرح (آجر،شن،سیمان،کاشی،سرامیک، درب آلومینیومی و ... ) به مبلغ ۸۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال ؛ توسط مصالح فروشان و کسبه خیّر شهر بصورت رایگان اهداء گردید.
🟢همچنین وسایل و تاسیسات مورد استفاده (لوله،اتصالات ،شیرآلات و ... ) توسط یکی از کسبه بزرگوار به قیمت خرید و با تخفیف بسیار مناسب در اختیار گروه جهادی رضوی قرار گرفت و نصب آنها نیز بصورت رایگان انجام شد.
🪒انجام تمامی امور بنائی و ساخت این حمام نیز توسط یکی از بناهای خیّر بصورت رایگان صورت پذیرفت.
👏بر خود لازم می دانیم از تمامی خیرین بزرگواری که در این زمینه همکاری و مساعدت نمودند ، کمال تقدیر و تشکر را بنمائیم.
💵مجموع هزینه انجام شده توسط موسسه خیریه رضوی در این خصوص ؛ ۲۷.۰۰۰.۰۰۰ ریال بوده است
💢برای آمرزش اموات همه این بزرگواران ، از خوانندگان این پیام ، تقاضای قرائت فاتحه داریم ...
"اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم"
❤️🤍💚 موسسه خیریه رضوی
@m_kh_razavikahrizsang
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
#طرح_جواد_الائمه(ص)
امام صادق (ع) فرمود:
هرکس زمینه ازدواج مجردی را فراهم کند، از کسانی است که خدا در روز قیامت به او نگاه لطف آمیز می کند.
🔺️با عنایت به گذشت دو ماه از اجرای #طرح_جواد_الائمه(ص) با موضوع اختصاص خیرات ، صدقات و نذورات مومنین نیکوکار در روزهای پنج شنبه و جمعه هر هفته(ورودی گلزار شهدای کهریزسنگ) به امر ازدواج و تهیه جهیزیه زوجهای جوان نیازمند همشهری و با استقبال بسیار خوب خیّرین و نیکوکاران عزیز ؛ به استحضار میرسانیم :
💢مبالغ جمع آوری شده یکماه گذشته (اسفند ۱۴۰۲) به مبلغ
💵 ۱۴۵.۰۰۰.۰۰۰ ریال 💵
در راستای اهداف این طرح سرمایه گزاری گردید.
💵مجموع مبالغ جمع آوری شده در دو ماه گذشته ۳۱۵.۰۰۰.۰۰۰ ریال و هزینه های انجام شده دو مورد بشرح ذیل بوده است :
۱- اهدای مبلغ ۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال جهت تهیه سه قلم جهیزیه یک زوج همشهری.
۲- اهدای مبلغ ۲۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال جهت تسویه اقساط وام ازدواج یک زوج همشهری.
👏نیت خیر شما همشهریان عزیز ، هر چند کوچک ، قطره هائی است که دریائی از محبت را در شهرمان جاری می کند.
💢انتشار این پیام ، صدقه جاریه است.
🌺موسسه خیریه رضوی
@m_kh_razavikahrizsang
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
بسمه تعالی
#گزارش_خدمت
🌹در آستانه عید نوروز ؛ تعداد ۴۰ عدد بن ۷.۰۰۰.۰۰۰ ریالی ویژه خرید کفش و پوشاک(جمعاً به مبلغ ۲۸۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال) به ۲۰ خانواده کمتر برخوردار همشهری اهداء گردید.
🔻در این طرح ؛ دارندگان بن های مذکور ، با مراجعه به سه فروشنده کفش و پوشاک ، علاوه بر مبلغ بن ها ؛ از تخفیفات ارائه شده توسط مغازه های طرف قرارداد نیز بهره مند شدند و بر خود لازم میدانیم که از همکاری این کسبه بزرگوار نیز تقدیر و تشکر نمائیم.
💢همت و نیکوکاری شما همشهریان خیّر و گرانقدر که خیرات و صدقات شما راهگشا و یاور خادمین خیریه رضوی در این زمینه بوده است را ارج می نهیم و از خداوند منان سلامتی و سعادت همه شما را خواهانیم.
👏انتشار کار خیر ؛ صدقه است.
❤️🤍💚موسسه خیریه رضوی
@m_kh_razavikahrizsang