هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
🎞 فیلم بازیهای جام رمضان فوتسال شهر کهریزسنگ🏆🏆🏆
⚽️ بازی تیمهای تاج vs آزادی
🔗 https://www.aparat.com/v/q6V0U
با دنبال کردن صفحه آپارات و کانالهای ما از ما حمایت کنید 🙏🏻
📡 @partizanistudio ¦ 🌐 partizanistudio.ir
💢 | قیمت طلا، سکه و ارز پایین امد
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
▫️انس طلا: ۲۳۵۷,۱۱ دلار
▫️مثقال طلا آبشده: ۱۵,۶۹۲,۰۰۰ تومان
▫️یک گرم طلا ۱۸ عیار: ۳,۶۲۲,۵۱۴ تومان
▫️سکه قدیم: ۴۰,۳۰۰,۰۰۰ تومان
▫️سکه جدید: ۴۳,۷۰۰,۰۰۰ تومان
▫️نیم سکه: ۲۵,۸۰۰,۰۰۰ تومان
▫️ربع سکه: ۱۵,۸۰۰,۰۰۰ تومان
▫️سکه گرمی: ۷,۲۰۰,۰۰۰ تومان
▫️یورو: ۶۹,۳۵۰ تومان
▫️دلار در کانال های تلگرامی: ۶۳,۹۰۰تومان
▫️دلار صرافی ملی: ۴۳,۱۳۲
▫️لیر ترکیه: ۱,۹۸۵ تومان
▫️مانات آذربایجان: ۳۷,۵۰۰ تومان
@kahrizsang
هدایت شده از گروه رسانهای پارتیزان
🎞 فیلم بازیهای جام رمضان فوتسال شهر کهریزسنگ🏆🏆🏆
⚽️ بازی تیمهای پسران کاریز vs سروش
🔗 https://www.aparat.com/v/FuHIh
با دنبال کردن صفحه آپارات و کانالهای ما از ما حمایت کنید 🙏🏻
📡 @partizanistudio ¦ 🌐 partizanistudio.ir
فقط گفت «پشیمانتان می کنیم»
۲۸ سفارتخانه اسراییل تعطیل شد
فروشگاههاشون خالی شد
پناهگاههاشون پر شد
و همه دنیا مات و منتظر اشارهی فرزند حیدر شدن
إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ
همانا پروردگارت در كمينگاه است.
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
صهیونیستها از ترسشون رفتند تو پناهگاهها و مردم ایران در شهرهاشون میلیونی دور هم جمع شدند و #جشن_بندگی گرفتند
علی بازگشا
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع خطرناک بودن رسیدهای کاغذی را، در جامعه نشربدید . این بهداشت عمومی و مربوط به خانواده های من وشما هست .
توجه📢📣 توجه📢📣
قابل توجه همشهریان عزیز و گرامی فرداپنجشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۳ ازساعت ۱۰صبح الی ۲۳ به صورت یکسره کالابرگ مرحله سوم
مرغ منجمد وگوشت گرم وگوشت منجمد گوسفندی قلوه گاه وگوشت گوساله منجمد ران وکلیه ۱۱ قلم کالای طرح کالابرگ توزیع میشود.
آدرس محل توزیع کوشک خیابان معلم شمالی جنب نانوایی حکمت الله مهرابی
برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید۰۹۱۳۶۶۹۶۸۴۴
https://eitaa.com/joinchat/2749694487Cd404453dae
باتوجه به تمدید مهلت شرکت در نظرسنجی چالش های شهر کهریزسنگ لطفا از طریق نشانی زیر در این نظرسنجی شرکت بفرمایید.
https://app.epoll.pro/e/چالش-های-شهر-کهریزسنگ/MDgwMTky
شبکه اطلاع رسانی ، نظرسنجی و چالش های شهر کهریزسنگ
https://eitaa.com/joinchat/957612720C31a2021693
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازنشستهها نگران اجرای قانون همسانسازی حقوق نباشند.
رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس با بیان اینکه منابع لازم مالی در خصوص اجرای قانون همسانسازی حقوق بازنشستگان برای دولت پیشبینی شده گفت:بازنشستگان نگران اجرایی قانون همسانسازی حقوق نباشند
رسانه مردمی کهریزسنگی ها در ایتا :
@kahrizsang
صداوسیما: تعرفههای پزشکی ۱۴۰۳ هنوز توسط هیات وزیران رسما ابلاغ نشده است.
🔹️امروز عدد و رقمهایی در فضای مجازی مبنی بر تعرفه یا همان ویزیت پزشکان عمومی ، متخصصان و دندانپزشکان منتشر شد.
🔹️بر اساس پیگیریها از مسئولان وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی و سازمان نظام پزشکی، هیئت وزیران هنوز تعرفههای پزشکی ۱۴۰۳ را اعلام و ابلاغ نکرده است./صداوسیما
هدایت شده از روابط عمومی پلیس نجف آباد
🔴 3 فرزند اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبس حماس به نام های حازم ،امیر و محمد هنیه به همراه خانواده خود در بمباران ارتش رژیم صهیونیستی در اردوگاه الشاطی در غرب غزه به شهادت رسیدند
🔹اسماعیل هنیه در واکنش به خبر شهادت پسرانش : خداوند را به خاطر این افتخار که با شهادت سه پسر و چند نوه ام نصیب ما کرد، سپاسگزارم.با این درد و خون،ما برای مردم و ملت خود آرمان و امید به آینده و آزادی می آفرینیم. همه مردم ما و همه خانواده های ساکنان غزه بهای سنگینی در خون فرزندان خود پرداخته اند و من یکی از آنها هستم.
🔹نزدیک به 60 نفر از اعضای خانواده من مانند همه مردم فلسطین به شهادت رسیدند و هیچ تفاوتی بین آنها نیست.
#پلیس_نجف_آباد
🇮🇷@RPnajafabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرهی جالب حجتالاسلام دانشمند از زن و شوهری که ماهی ۳۰ میلیون خرج سگشون میکردن ولی میگفتن گرونیه و بچه نمیوردن! 😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شوهرش گفته هیچ لباسی برای مهمونی ندارم😁
عکس العمل شوهرش😅😅
🤵♀️خانوما مواظب باشید.
عیدتون مبارک 😅
💫بخش صد و چهارده💫
در این فرصت با او صحبت کردم و گفتم امید دارم به تهران بروم تا پیگیر معالجه جراحتم باشم آقای محمدی گفت کمکم میکند، خودش هم میخواهد به تهران برگردد.منتهی او اول میخواست بهبهان برود و از خانواده های جنگزده خرمشهری که آنجا ساکن
بودند دیدن کند.بعد از من خواست اگر امکان دارد همراهش بروم.میگفت:خانواده ها با بودن یک خانم در گروه راحت تر مسائلشان
را مطرح میکنند.بعد از مشورت با دا پذیرفتم. یکی،دو روزبعد با آقای محمدی و برادرش عبدالعظیم و خسرو نوعدوستی و دو نفر دیگر که اسم شان را به خاطر ندارم،با مینی بوس به ماهشهر رفتیم.چون ماشینی نبود که یکسره ما را بهبهان ببرد تا آنجا مسیر را تکه تکه با هر وسیله ای که به راه ما می خورد،
رفتیم تا به آنجا رسیدیم.شب شده بود.خسرو نوعدوستی ما را به خانه شان برد.مادر خسرو با دیدن پسرش کل کشید و همان لحظه یادم افتاد مادر خسرو یکی از دخترهایی که توی مسجد کار میکرد و چشمان سبزی داشت برای خسرو زیر سر گذاشته بود هی قربان
صدقه دختر میرفت و از خدا میخواست جنگ هر چه زودتر تمام شود تا بساط عروسی پسرش را راه بیندازد.مادر خسرو از ما هم به گرمی استقبال کرد.بعد از دیدن او به خانه پدر حسین فخری که دیوار به دیوار خانه
اجاره ای مادر خسرو بود رفتیم.این ها هم، خانه را اجاره کرده بودند.آقای فخری که از وضعیت بی پولی ما خبردار شد،گفت:با برادر زاده ام صحبت میکنم تا اگر بشود بلیت هواپیما بگیریم،از اینجا به بعد را با هواپیما بروید.گویا برادرزاده ی فرماندار،شهردار بهبهان بود.دو،سه روزی که آنجا بودیم به دیدن خانواده های جنگزده خرمشهری رفتیم. من با خانم های خرمشهری درباره مشکلات شان،وضعیت زندگی و کمبودهایشان صحبت کردم و آقای محمدی را در جریان گذاشتم. کارمان که تمام شده برای تهیه بلیت پیش برادرزاده آقای فخری رفتیم اما او گفت:این کار از نظر شرعی اشکال دارد و نمی تواند
بلیت ما را تهیه کند.حالا من مانده بودم چطور خودم را به تهران برسانم هیچ پولی نداشتم،تا آنجا هم آقای محمدی هزینه کرده بود اما به نظر میرسید وضع جیب او هم خوب نیست.بلاخره یک مقدار پول جور کردند و به ما دادند.آقای یونس محمدی برای ادامه کارهایش بهبهان ماند.من،برادرش و یکی،دو
نفر دیگر با اتوبوس عازم تهران شدیم.قبل از حرکت آقای محمدی به من گفت،پیش خانواده ای که بعد از شدت گرفتن آتش جنگ به تهران آمده بودند،بروم.وقتی به ترمینال جنوب رسیدیم،نمی دانستیم چه کار کنیم، هیچ کداممان راه را بلد نبودیم.گفتیم:برویم مرکز شهر،از یک نفر پرسیدیم:مرکز شهر کجاست؟گفت:میدان توپخانه.اولین بار بود این اسم را می شنیدیم.این اسم برایمان آنقدر عجیب بود که وقتی به میدان توپخانه رسیدیم،از چند نفر پرسیدیم برای چی اسم اینجا توپخانه است؟هوا خیلی سرد بود.من هنوز همان روپوش ترکش خورده تنم بود.
فقط یک بلوز آستین کوتاه از دخترهای درمانگاه گرفته بودم تا تنم از زیر مانتوی ترکش خورده معلوم نباشد.به همین خاطره از شدت سرما ستون فقراتم تیر میکشید ومی لرزیدم.حرف که میزدم دندانهایم می لرزید. بقیه هم همین طور بودند.سعی میکردیم توی آفتاب راه برویم.توی این شرایط چون لباس دیگری نداشتم عوض کنم،روپوش را که در می آوردم،چادر یا عبای دا را دور خودم میپیچیدم تا آن مانتو شسته و خشک شود. دوست نداشتم از کمک های دیگران استفاده کنم.حتی یک بار با صباح وطنخواه رفتیم ماهشهر تا به آبادان برویم،در جایی که کمیته امداد بود منتظر برادری بودیم که ما را به آبادان ببرد.خیلی علاف شدیم،مردم آمده بودند.از آنجا غذا بگیرند.خیلی شلوغ و پر سر و صدا بود.آنقدر که ما آنجا ایستادیم،یکی از کارکنان آنجا تو نخ ما رفته بود که چه کاره ایم،این همه مدت نه کاری میکنیم،نه دنبال چیزی میرویم.آمد و گفت:ببخشید خواهرها، شما چیزی می خواستید؟گفت:غذایی،لباسی، چیزی نمی خواهید؟با اینکه خیلی گرسنه بودیم،باز گفتیم:نه.او رفت و برایمان غذا آورد.پلو خورشت گرمی بود.خوردیم و کلی دعایش کردیم.دوباره آمد،گفت:اگر لباسی می خواهید بیایید،بروید توی انبار هر چه می خواهید بردارید.گفتیم:نه مردم واجب ترند. توی میدان توپخانه در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودیم.سایه ساختمان بلند مخابرات روی ما افتاده بود و من چون خیلی سردم بود به همراهانم گفتم:تو رو خدا برویم آنورتر توی آفتاب بایستیم .زیر نور آفتاب ایستادیم.در همین حین یک دوچرخه سوارآمد و کمی دورتر بود رکاب زد به سمت ما.یک نگاه به ما میکرد،یک نگاه به اسلحه ای که در دست من بود انداخت.بعد به سرعت رکاب زد و به طرف ساختمان مخابرات رفت به خودم گفتم:مگر ما چه مان است که او این طوری ما را نگاه کرد.اسلحه ای که در دستم از سوی آقای محمدی بود.او اصرار داشت،اسلحه دست من باشد.میگفت:این ها کله شق اند.یک وقت کاری دستمان می دهند.به هیچ وجه اسلحه را دست آنها ندم.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_چهارده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و چهارده💫
بعد از چند دقیقه دوچرخه سوار با مامور مسلحی آمد.به ما اشاره کرد و گفت:ایناهاشن اینا منافقند،اسلحه هم دارند امور حراست
مخابرات از ما پرسید چه کاره ایم،از کجا می آییم و اسلحه مال کیست! مجوز حمل اسلحه را که آقای محمدی به من داده بود،نشانش دادم و توضیح دادم برای چه به تهران آمده ایم.او برگه مجوز را نگاه کرد و چند سؤال دیگر هم پرسید و دست آخر دعایمان کرد و
رفت.اول قرار بود به بیمارستانی که من به آنجا معرفی شده بودم،برویم.نمی دانستیم اسمش عوض شده از هر کسی میپرسیدیم:
بیمارستان میثاقیه کجاست و چطور باید به آنجا رفت،کسی نمیدانست.بلاخره یک نفر گفت که اسم بیمارستان میثاقیه به شهید
مصطفی خمینی تغییر پیدا کرده.به هر مصیبتی بود خودمان را به آنجا رساندیم. چون پول چندانی نداشتیم،بیشتر راه را تا خیابان ایتالیا پیاده آمدیم.جلوی دربیمارستان با خودم گفتم:اینجا پیش کی بروم،کی منو میشناسه؟دوباره با خودم گفتم:چاره چیه این همه راه را آمدم.میروم پیش همین برادرهای سپاه،ببینم چه میشود.همین که رفتم جلوی پذیرش و خودم را معرفی کردم دیدم همه میگویند:خواهر کجا بودید؟چند روزه که منتظر شماییم.برادر جهان آرا با ما تماس گرفتند و گفتند شما تشریف می آورید.بعد مرا به خانم های پرستار معرفی کردند.آنها چنان با من گرم گرفتند که انگار سال هاست مرا می شناسند.کارکنان بیمارستان خیلی احترام می گذاشتند.میگفتند:شما بوی علی رو میدهید.یادگار على هستی.با دیدن شما انگار شهید را می بینیم.معلوم بود علی در آن سه،چهار ماهی که اینجا بستری بوده خوب توجه همه را به خودش جلب کرده که همه به او علاقه پیدا کرده بودند و انس خاصی با او داشتند.مشتاق بودم اتاقی را که علی در آن بستری بوده،ببینم،به پرستارها گفتم که اتاق علی را نشانم بدهند،گفتند:صبر داشته باشید تا اول کارهای پذیرش تون انجام بشه،بعد.
گفتم:نه،میخواهم ببیتم على آن چند ماه را در کجا گذرانده.قبول کردند،رفتیم طبقه دوم. جلوی در اتاقی ایستادند و گفتند:اینجا اتاق برادرت بوده على وقتی خبر جنگ را شنید و پزشک ها اجازه ترخیص از بیمارستان را به او ندادند با گره زدن ملافه هاخودش را از طبقه دوم توی خیابان انداخت.اون بار موفق نشد و کادر بیمارستان فهمیدند.دفعه بعد وقتی برای زیارت قبور شهدا به بهشت زهرا رفته بودند فرار کرد.رفتم نزدیک تر؛جلوی در ورودی اتاق، حالت راهرو ماندی بود.وارد که شدم کنار یخچال کوچکی که آنجا گذاشته بودند، ایستادم و نگاه کردم.سه تا تخت توی اتاق بود که روی دوتایش مجروح خوابیده و تخت وسطی خالی بود.پرستاره تخت کنار پنجره را نشان داد و گفت:برادرتان آنجا بستری بود، یک آن باد علی افتادم و تمام دلتنگی هایم زنده شدند.طاقت نیاوردم.زدم زیر گریه و به سرعت از اتاق بیرون آمدم.مجروحها هاج و واج مانده بودند.خانم پرستاری که همراهم بود،برای آن ها توضیح داد که قضیه از چه قرار است.سعی کردم به خودم مسلط باشم. خواهش کردم اجازه بدهند،دوباره توی اتاق بروم و قول دادم باعث ناراحتی دیگران نشوم.سعی کردم خوددار باشم و دم نزنم. برادر مجروحی روی تخت على خوابیده بود، برایم صحبت کرد و گفت:من افتخار میکنم جای کسی خوابیده ام که به شهادت رسیده و...
بعد پرستار تعریف کرد انجمن اسلامی بیمارستان برای شهادت علی در یکی از شبهای جمعه مراسم ختمی برگزار کرده و آقای فلسفی،واعظ معروف را برای سخنرانی دعوت کرده اند.پرستارها پوسترها و اطلاعیه هایی که راجع به شهادت علی به در و دیوار بیمارستان زده بودند،نشانم دادند.بعد عکس هایی را که برادرهای سپاه از علی گرفته بودند دیدم.برگه اطلاعیه مراسم شهادت علی قرمز رنگ بود.تصویری از او با لباس سپاه چاپ شده بود.تیتر اطلاعیه این بود:برادر شهید، سید علی حسینی،شهیدی از تبار جوانمردان در ادامه هم توضیح داده بودند که چطور به خرمشهر رفته و به شهادت رسیده.
یکی از اعلامیه ها را گرفتم.اون روز چون دکتر متخصص بیمارستان نبود.برایم نوبت زدند.از طرفی چون چند ماهی از مجروح شدنم میگذشت نیازی نبود بستری ام کند.دکترها فقط می خواستند بدانند ترکش در ستون فقراتم کجاست و خطر قطع نخاع شدنم در اثر حرکت ترکش چقدره!
بعد از بیمارستان به محل اقامت خانواده آقای محمدی که انتهای تهران نو بود،رفتیم. آنجا به خاطر انقلاب فرهنگی،دانشگاه ها تعطیل بود.خانواده آقای محمدی با تعدادی از از جنگزده ها را در یک دانشکده افسری اسکان داده بودند.دانشکده افسری در منطقه حفاظت شده مثل پادگان قرار داشت.همه جا سرباز دیده میشد.ورود و خروج د را هم کنترل میکردند کلاس های دانشکده بزرگ بودند و هر کلاس را به یک خانواده داده بودند.خانواده محمدی،خانواده پدرخانمش و همینطور خانواده پدری اش همین جا زندگی میکردند.من مدت اقامتم در تهران در اتاق مادر آقای محمدی،کنار خواهرانش ماندم آن روزها هوا خیلی سرد بود.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_چهارده
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب عیدی یکم شاد شید با این تیکه از برنامه محفل 😁 برنامه ای که امسال مخاطبان بسیار زیادی را به خود اختصاص داده بود.
✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
بایدن: تعهد آمریکا برای امنیت اسرائیل تعهد آهنین است
🔹رئیسجمهور آمریکا: همان طورکه به نتانیاهو گفتهام تعهد آمریکا به امنیت اسرائیل برابر تهدیدات ایران و گروههای همسو تعهدی آهنین است.
@TasnimNews
هدایت شده از دارالقرآن حضرت مهدی (عج) شهر کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 همهی شوهرای ایرانی این مدلین😂
🔹داورای برنامه محفل از خنده ترکیدن
دکتر عزیزی روانشناس معروف در برنامه محفل شبکه سه
📣رسانه باشید...
بصیرت افزایی🇮🇷
📲 @basiratafzayi
هدایت شده از ✨جانان چاپ😍📸
یه چاپ جدید و خفن داریمممم😍🔥
و یه خبر خوب که منتظرش بودین🤠👍
💥از امروز سفارش چاپ متن،لوگو،شماره
دلخواه شما
روی انواع پارچه یا لباس پنبه ای.نخی.لباس ورزشی،لباس کار و...
پذیرفته میشود✅️
هم میتونید لباس از خودتون بیارید
هم اینکه میتونید لباسشو از ما تهیه کنید👌
لینک گروه نمونه کارها از پروفایل بردار😘
@janan_chap
سفارش ۰۹۱۳۹۳۷۲۴۲۶ ☎️