📖 تقویم شیعه
☀️ جمعه:
شمسی: جمعه - ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 03 May 2024
قمری: الجمعة، 24 شوال 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️16 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️35 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️42 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم ✋
🌼🍃 مینویسم زتو که دار و ندارم شدہ ای
🌸🍃 بیقرارت شدم و صبر و قرارم شدہ ای
🌸🍃 من که بیتاب توأم ای همهی تاب و تبم
🌼🍃 توهمه دلخوشی لیل ونهارم شده ای
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج ✨🕊
✍️رسانه مجازی کهریزسنگی ها در ایتا :👇
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
https://eitaa.com/joinchat/2889875490C8ecb603291
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
کانال کهریزسنگ
ضمن عرض تسلیت ( شادی روحش صلوات)
ضمن عرض تسلیت ختم و قرائت قرآن برای آن مرحوم در گروه زیر در حال برگزاری است.
https://eitaa.com/joinchat/2935947540Cd9e3ef90b2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ امضاکردن عهدنامه حذف تمام مراسمات.
🔹طبق این عهدنامه حذف مراسمات سوم ؛ هفتم ؛ چهلم؛ وسالگرد در استان خرم آباد توسط همه مسئولین وصاحب نظران امضا شد
🔸 فقط تشیع جنازه وتدفین. درصورت موافق بودن بااین کارخداپسندانه درانتشاراین کلیپ کوتاهی نفرمایید
👈🏻کاش ازدواج آسان هم توسط مردم عادی سازی شود
❤️⃝⃡🇮🇷بزرگترین کانال نجف آباد 👇
🔰 @njf_online
کانال کهریزسنگ
✅ امضاکردن عهدنامه حذف تمام مراسمات. 🔹طبق این عهدنامه حذف مراسمات سوم ؛ هفتم ؛ چهلم؛ وسالگرد در اس
این پست را چندین بار ببینیم و با خود اندیشه کنیم .
هدایت شده از دارالقرآن شهید عباسعلی قربانی
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
یه خبر بسیاربسیار ویژه🔴🔴🔴🔴
آقا پسرای قرآن دوستمون که علاقه دارن قاری قرآن بشن توجه کنند.
💎💎💎💎💎💎💎💎💎
کلاس آموزش صوت و لحن با حضور استاد گرانقدر آقای خلیلی از قاریان ممتاز کشوری برای اولین بار در دارالقرآن شهید قربانی برگزار میگردد.
💫💫💫💫
آقاپسرایی که استعداد قاری شدن دارن سریع برای ثبت نام اقدام کنند💪💪
ثبت نام از پایه چهارم دبستان به بالا انجام میشه و با حضور استاد تست ورود به کلاس انجام میشه و انتخاب میشید 👌
کلاس در هفته یک روز و روزهای پنجشنبه بعداز ظهر با کمترین شهریه برگزار میگردد ☘️☘️
شروع کلاس بعد از انجام تست و مراحل مقدماتی از اول تیرماه 🌴🌴
✅لطفا جهت ثبت نام اولیه با آیدی زیر در ارتباط باشید.
@Nikokarimar5
✳️اولویت با افرادی است که زودتر ثبت نام کنند.ظرفیت این کلاس محدود است.
🔶دارالقران شهید عباسعلی قربانی، خیابان ولیعصر، کوچه ۹
https://eitaa.com/DarolQuranShahidGhorbani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
34.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گروه_جهادی_امام_علی_ع
#بــــــه_وقـــت_همکــــــــــاری
#به_وقت_پیشـــرفت_کار_احیـای_قنات
🍃🍃🌺🍃🍃
✅به درخواست احیاگران عزیز شروع کار از ساعت ۷:۰۰ صبح و پایان کار َ۷:۳۰ (۱۹:۳۰) شب میباشد.
🍃🍃🌺🍃🍃
✅منتظر حضور شما بزرگواران برای همکاری و همراهی بهمنظور ادامۀ احیای قنات کهریزسنگ هستیم.
🍃🍃🌺🍃🍃
✅لطفاً ویدئوی پیوست برای مسیریابی دقیق از مکان حضور گروه جهادی امام علی(ع) باز شود.
🌹قدردان حضورتان هستیم🌹
🍃🌼🍃
🔸گروه جهادی امام علی (ع)🔸
🍃🌼🍃
قنات باستانی کهریزسنگ
🆔@Ehyagaraneghanat
۱۴۰۳/۰۲/۱۴ جمعه
هدایت شده از حسینیه چهارده معصوم(علیهم السلام) شهر کهریزسنگ
#اعلام_مراسم
عزاداری به مناسبت شهادت حضرت امام صادق(علیه السلام)
🎙 به کلام:حجه السلام سید محسن هاشمی
🎤 به نفس گرم :
کربلایی سید مجید بنی هاشمی
کربلایی محمد حسن لطفی
🕰 زمان: جمعه ۱۴ اردیبهشت
ساعت۱۹:۳۰
📍 مکان:
حسینیه چهارده معصوم علیهم السلام
شهر کهریزسنگ
هیئت جنت العباس(علیه السلام) خمینی شهر
هیئت شاهزاده قاسم ابن الحسن علیه السلام
🆔: @H14M_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴📀گوشهای از مجاهدت امام صادق(ع)
برای حفظ و بسط تشیع
🎙حجتالاسلام حامد کاشانی
گوهر تراشی جواد الائمه ع شهر کهریزسنگ
با ارائه انواع سنگ ها و نگین های قیمتی و نیمه قیمتی
( انواع عقیق های طبیعی در هر رنگی ، انواع شجر ، انواع باباقوری های خاص و کلکسیونی ، حدید ، یاقوت ، زمرد ، زبرجد ، در نجف و..)
انواع انگشتر های مردانه و زنانه ( کهنه و قدیمی ، جدید ، اسپرت و..)
ساخت انواع زنجیر نقره و پلاک نقره با طرح و اسم دلخواه شما
در خدمت شماست
https://eitaa.com/joinchat/283706133Cbe40d1658a
موفقیت 🌺محمد لطفی 🌺 داور با استعداد و با اخلاق شهرستان نجف آباد در تست و کلاس پیش فصل داوران لیگ برتر فوتبال ساحلی کشور را به ایشان و جامعه ورزش شهرستان نجف آباد تبریک عرض میکنیم 🌺
🌺آرزوی موفقیت و سربلندی برای محمد لطفی عزیز 🌺
🔹روابط عمومی هیئت فوتبال شهرستان نجف آباد
▫️www.njffootball.ir
▫️@njf_football
34822ای-سراب-از-قدمت-آیینه-پنهان-کرده.mp3
2.93M
💔ای غریب ابن غریب ابن غرـــــــیـــــب.... 💔
هدایت شده از موکب سَیده ام البنین(سلام الله علیها)شهرکهریزسنگ
سفره حضرت ام البنین(سلام الله علیها)
به نیت و تعجیل در امر فرج
به رسم اهالی کربلا
شنبه های ام البنینی(سلام الله علیها)
شنبه ۱۵اردیبهشت
شنبه این هفته به نیابت
امام صادق(علیه السلام)
⏰از ساعت ۶:۳۰ الی۸:۰۰صبح
مکان درب حسینیه ۱۴ معصوم
@Mookeb_sayede_ommolbanin_s
هدایت شده از باشگاه ورزشی تلاش
مسابقات فوتسال استان با شرکت١١ تیم به مدت چهار روز(از 1403/2/10 تا 1403/2/13) برگزار شد.
در بازی فینال نجف آباد نایب قهرمان شد و به مقام دوم استان دست یافت.
بهترین بازیکن از بین یازده تیم شرکت کننده ستایش باقری از تیم آموزش و پرورش شهرستان نجف آباد اعلام شد.
مربی تیم: خانم عظیمه شکرانه
سرپرست تیم: خانم فهیمه عبدالعظیمی
بازیکنان: آتوسا جمشیدیان، فاطمه جمشیدیان، گلناز بهرامی از مدرسه شهید جمشیدیان
ستایش باقری، زهرا گنجعلی از مدرسه حکیمه
هستی مباشر زاده از مدرسه افلاکیان
فرناز عباسی از مدرسه شهید حاج امینی
سهیلا علینقی پور از مدرسه شاهد امام حسن
رقیه شمسی، مهسا قربانی از مدرسه بعثت
سپاسگزار خانم عظمیه شکرانه و خانم فهیمه عبدالعظیمی و تمامی دانش آموزان و خانواده های محترمتان هستیم.
سالم و پرتوان بمانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از بیت العباس شهدای کهریزسنگ
▪️هر احتجاجش چشم ها را خیره می کرد
تیغ کلامش ذوالفقار دیگرش بود
حتّی به همراه هزاران طالب علم
«نعمان ثابت»*پای درس منبرش بود
⚫️ مراسم عزاداری و روضه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام و تکریم یاد و خاطره
شهید 🥀عبدالستار لطفی🥀
سخنران:
👤حجت الاسلام محمدیان
و نواے گرم:
👤 مداحان اهل بیت
🕗 زمان: جمعه ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ازساعت ۲۰
🕌 بیت العباس شهدای کهریزسنگ
هیئت عاشقان و منتظران حضرت مهدی «عج»
#آجرڪاللهیاصاحبالزمان 🕯
╭┅───────┅╮
@beit_abbas
╰┅───────┅╯
هدایت شده از موسسه خیریه رضوی کهریزسنگ
#طرح_جواد_الائمه(ع)
امام صادق (ع) فرمود:
هرکس زمینه ازدواج مجردی را فراهم کند، از کسانی است که خدا در روز قیامت به او نگاه لطف آمیز می کند.
🔺️اختصاص خیرات ، صدقات و نذورات مومنین نیکوکار در روزهای پنج شنبه و جمعه هر هفته(ورودی گلزار شهدای کهریزسنگ) به امر ازدواج و تهیه جهیزیه زوجهای جوان نیازمند همشهری ...
📢مبالغ جمع آوری شده این طرح در فروردین ماه ؛ ۱۶۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال بوده که جهت تهیه اقلام جهیزیه زوجهای جوان همشهری در نظر گرفته شد.
📢در صورتی که شما هم خانواده ای را می شناسید که در تهیه جهیزیه مشکل دارند ؛ به ما معرفی کنید تا به لطف خدا و همت شما ، در حد توان ، یاریگرشان باشیم.
⬅️نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را در "اتاق فکر" بیان کنید.
💢انتشار این پیام ، صدقه جاریه است.
🌺موسسه خیریه رضوی
@m_kh_razavikahrizsang
enc_16236601565924659448809.mp3
2.61M
دلم هوای بقیع دارد و غمِ صادق
عزا گرفته دلِ من ز ماتم صادق
🎵 حاج امیر کرمانشاهی
دو تا ابا عبدالله
💫بخش صد و سی و هفت💫
مصاحبه تلفنی با آقای عبدالله سعادت ساکن قم - مرداد ماه ۱۳۸۴
من به قصد تهران ،اول به اهواز رفتم خانه پدربزرگم توی خیابان نادری اهواز بود. میخواستم اول او را ببینم و بعد راهی تهران شوم.آن روز زاغه مهمات اهواز هدف اصابت قرار گرفت شهر یکپاچه آتش و دود شد هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی افتاده.شبکه های رادیو و تلویزیون قطع بود هیچکس ، حتی استانداری و فرمانداری نمیدانست صدا های مهیب انفجاره از کجاست.همه در بهت و حیرت و ترس بودند.من هم توی خیابان مبهوت و سرگردان بودم یک لحظه متوجه شدم مینی بوسی جلویم ترمز کرده راننده اش داد میزد:خرمشهر،خرمشهر،بدون اختیار و تصمیم قبلی و شاید فقط از سر کنجکاوی سوار مینی بوس شدم.تعدادی زن و مرد هم توی مینی بوس بودند،
خانه الهام،مادر حسین فخری مداح معروف . توی خرمشهر بود.ولی من تا به حال آنجا نرفته بودم و نمی دانستم کجا باید پیاده شوم.غرق خیالاتم بودم که یک دفعه خانمی گفت:آقا من میروم مسجد جامع.بلافاصله من هم به راننده گفتم مسجد جامع پیاده میشوم.همین که ماشین در خیابان چهل متری به طرف مسجد پیچید صدای انفجار مهیبی از پشت سر شنیده شد.راننده می خواست مرا پیاده کند،سرعت را کم کرد.یک پا روی رکاب و یک پا به زمین نرسیده،راننده از هول،شتاب گرفته و ماشین را از جا کند حتی صبر نکرد کرایه اش را بگیرد،پایش را روی گاز
گذاشت و به سرعت دور شد.بلافاصله چند نفر از دور فریاد زدن بخوابید،بخواب رو زمین، من هاج و واج بودم و نمی دانستم چه بکنم. میدیدم مردم میدوند و توی خاک و خل شیرجه میروند.صدای انفجار دیگری بلند شد. یک نفر خطاب به من داد زد:بخواب.من شلوار سفید و پیراهن اتوکشیده ای تنم بود و همین طور ایستاده هاج و واج مانده بودم یک آن دستی محکم مرا هل داد و به جلو پرت کرد و روی زمین خوابانید،کیفم هم آن طرف تر پرت شد.انفجار سوم درست همان جایی که لحظه ای قبل ایستاده بودم اتفاق افتاد،ترسیدم اما بهتم برده بود و نمیتوانستم از جایم بلند شوم.بعد فردی که مرا روی زمین پرت کرده بود،جلو آمد و بلندم کرد؛بعدا فهمیدم او محمود فرخی است.بغلم کرد و معذرت خواست و گفت:میدونی کجا اومدی؟ اینطوری برای خودت سیر میکنی! اینجامیدان جنگه.غروب که بشه واویلاست.
با فرخی رفتم توی مسجد،یک روحانی بدون عبا با مردی جوان داشتند حرف میزدند.مرد روحانی را به نام شیخ شریف یا شیخ قنوتی و آن یکی اقای مصباحی صدا میزدند.رفتم داخل شبستان.قدم که گذاشتم دلم لرزید، حالم دگرگون شد،بی اختیار گفتم لا اله الا الله، حس عجیبی به من دست داد.با تمام وجودم احساس کردم توی مسجد آقا رسول الله حضور دارم.عده ایگوشه ای نشسته بودند و قطعات اسلحه ها را از هم جدا و تمیز می کردند.چند تا دختر کناری چادر کشیده و ایستگاه امداد راه انداخته بودند،دو نفراسلحه به نیروها میدادند،یک عده کمک های مردمی را تفکیک میکردند،یخ میشکستند،ظرفها را پر میکردند.یکی نماز میخواند،یکی فریاد میزد سید عراقی ها پیشروی کردند نیرو نداریم و عده ای سرگرم کارهای دیگر بودند.از دیدن این منظره شور و حال انقلابی در من به وجود آمد که به زبان نمی آید.به خودم گفتم یعنی میشه مرا بپذیرند و اینجا بمانم.اما من سربازی نرفته و دوره ندیده بودم.به جز کلتی که در دوران انقلاب دست گرفته بودم با هیچ اسلحه ی دیگری کار نکرده بودم.جایی که به مجروحین رسیدگی میکردند.گفتم:من آمده ام برای کار امداد به مجروحان،آنها سر بلند کردند و لحظه ای به سر و قیافه ام نگاه کردند.در آن میان آقایی گفت:بخشید،ما همین به قلم جنس رو لازم نداریم.خودمون هم تو این یه ذره جا زیادیم.آمدم توی حیاط. دیدم چند نفری،دور جوانی که مرا روی زمین
هل داده بود و برادر فرخی بود گرفته اند. گذاشتم حرفشان را زدند.رفتم جلو و به او گفتم:من از تهران آمده ام و آشنای فلانی ام
و آدرس و اسم خاله ام را گفتم.اگر میشه به من هم کاری بسپارید،گفت:با اسلحه میتونی کار کنی؟گفتم نه،من کارم دارو و داروخانه بوده .گفت با من بیا.راه افتادیم طرف همان امدادگر هایی که جوابم کرده بودند،به یکی از آنها گفت:آقای خلیلی،آقای سعادت میتونه توی کارها به شما کمک کنه.خلیلی گفت اون خودش اومد پیش ما،ولی ما اینجا اینقدر خودمون زیادیم که نمی دونیم چه کار کنیم. دکتر مون هم رفته.او که حرف میزد من به بسته ها و کیسه های دارویی کمک های مردمی که روی هم انباشته شده بودند نگاه میکردم.کم کم شب شد و اذان دادند.با دل شکسته از اینکه مرا نپذیرفته بودند به نماز ایستادم.تاریکی محض بود و من حال عجیبی پیدا کرده بودم. با حس و حالی که در خودم تا آن موقع سراغ نداشتم نمازم را خواندم.بعد از نماز شنیدم آقای خلیلی به کسانی که از او دارو میخواهند گفت:دکتر صبح رفته و تا حالا برنگشته،نمیدانم کجاست،متوجه شدم دنبال کسی هستند که داروها را بشناسد و داروی ضد مسمومیت به آنها بدهد.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_سی_و_هفت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش صد و سی و هفت💫
بلند شدم و رفتم جلو،از آنجایی که من سابقه دوازده سال کار توی داروخانه داشتم و تکنسین داروساز بودم،دست بردم و از بین داروهایی که آنجا بود داروی ضدمسمومیت را در آوردم.خیلی زود چند نفری که مسمومیت شدید داشتند با استفاده از داروها خوب شدند،آقای خلیلی خیلی متعجب شد.از اینجا بود که توانستم وارد محیط کار مسجد بشوم. از آقای خلیلی خواستم چند نفر از کسانی که با تلاش بیشتری کار میکنند به من بسپارد تا با کمک هم بتوانیم داروهای رسیده را که اغلب مارک تجاری کشورهای اروپایی داشت تفکیک کنیم.خانم مهرانگیز دریانورد،بلقیس ملکیان،زهره فرهادی،صباح وطن خواه، پریوش صاحبی،زهره معینی و تعدادی دیگر اعلام آمادگی کردند و کار گروهی ما از همان شب توی تاریکی،زیر نور فانوس شروع شد،با اینکه ناهار نخورده بودم اصلا احساس گرسنگی و خستگی نمیکردم و سخت مشغول کار بودم.فردا هم کار ادامه پیدا کرد.وقتی جوان ها را با چهره های نورانی شان میدیدم که عاشقانه کار میکنند،از خودم بدم می آمد که چرا زودتر نیامدم.دیگر تمام وجودم شده بود عشق به کار.
از روز دوم به بعد با گروه هایی که به خطوط می رفتند به عنوان امدادگر همراهی میکردم. دشمن تا راه آهن پیش آمده بود.آنقدر کار مان زیاد بود که نمی دانستیم کی ظهر و شب میشود.خبرها را از زبان یکدیگر میشنیدیم. یکی از کسانی که خیلی اسمش را به زبان می آوردند و تعریفش را میکردند،خانم حسینی بود.من اوایل چندان ایشان را نمی شناختم. اما می گفتند او گاهی مسجد می آید،سر می زند و می رود جنت آباد.کم کم با مدافعین همراه شد و به خطوط میرفت.شجاعت خانم حسینی همان وقت زبانزد همه بود.من با خانم حسینی توی مطب شیبانی آشنا شدم. توی این مطب دخترها علاوه بر تمیز و تعمیر
کردن اسلحه ها در مداوای مجروح ها کمک میکردند و آنها را به بیمارستان میبردند.روزی که با خانم حسینی رفتیم ستناب و صندوق های مهمات و دارو را با خودمان بردیم،ترکش خمپاره به کمر ایشان اصابت کرد اما حالشان خیلی خیلی عادی بود،ناله ای و تضرعی نکردند.برای من شجاعت و مقاومت این دختر عجیب بی نظیر بود.تا آن موقع دقت نظرها و رفتارها و دلسوزی هایی که از خانم حسینی دیده بودم به مرور توی ذهنم از او یک شخصیت محکم و قاطع و جدی ساخته بود. در کارهایی که به او واگذار کرده بودند،اصلا دست دست نمیکرد.بهترین تصمیم را بدون
دستپاچگی میگرفت و انجام میداد،در تصمیم گیری خیلی قاطع و سریع بود.معمولا خانم ها احساساتی و عاطفی هستند،این طبیعی است که آدم در مقابل دست و پا بریده ها، خونریزی ها و ترکش خوردن و چشم درآمدنها و پاره شدن شکم و یا زخمی که از آن خون فواره میزند دچار ترس و ناراحتی بشود.اما ایشان اینطور نبود.اصلا معطل نمیکرد اگر لازم بود مجروح به بیمارستان برسد سریع ماشین یا آمبولانسی پیدا میکرد و مجروح را به بیمارستان طالقانی میبرد.لحظه ای آرام نمیگرفت و با تمام وجود برای نجات شهر
کوشش میکرد.هروز یک جا بود.توی جنت آباد در کار غسل و تدفین کمک میکرد،در سطح شهر میچرخید کشته ها و مجروح ها
را جمع میکرد یا کارها را هماهنگ میکرد. خیلی از خانم ها وقتی جایی نداشتند با جای دیگری کار نداشتند مسجد جامع می آمدند و
بر می گشتند ولی خانم حسینی خودش را مدیریت میکرد.حجابش کامل بود.خیلی محترم و سنگین برخورد میکرد.به وقتش چنان با ظرافت و دلسوزی کار انجام میداد که معلوم بود روح لطیفی دارد.ولی در رفتارش خصوصا در محیطی که آقایان بودند،اصلا آدم احساس نمیکرد با یک خانم روبروست.در حد ضرورت برخورد میکرد.بودند کسانی حالتشان در ضمن کار آن روح زنانه را نشان میداد ولی ایشان نه.وقتی هم ترکش به خودش اصابت کرد مقاومتش بالا بود،با اینکه ستون فقراتش آسیب دیده بود و ماشین توی دست اندازها و چاله چوله ها می افتاد و در می آمد،اعتراض نمیکرد.برای خودش هم توی بیمارستان نماند،فرار کرد و برگشت و من در بهت و تعجب مانده بودم. انتظارش را داشتیم برگردد.وقتی به اجبار او را از خرمشهر بیرون فرستادند باز احساس میکردیم درگوشه ایی از شهر همچنان در حال کار و فعالیت است.بعدها هم نگرانش بودم و مرتب جویای احوالش میشدم.یکبار که دکتر عکاشه پزشک معالجش را دیدم گفت:خانم حسینی وضعیت خوبی ندارد،به خودش چیزی نگفته ایم ولی به احتمال خیلی زیاد به زودی ویلچر نشین میشود.بعد از این صحبت نگرانی ام چند برابر شده بود.از خدا میخواستم این انسان شریف سرپا بماند،دیدن او برای من مثل رویا بود.از آن زمان به بعد که از او خبر نداشتم.دوست داشتم این دختر پرجنب و جوش را ببینم.بعد از بیست و پنج سال وقتی دانستم سالم است خیلی خوشحال شدم. شنیدم که خاطراتش زیر چاپ است موفق به دیدنش شدم.دیدم خانم حسینی همان خانم حسینی مهر ۱۳۵۹ است با همان روحیات و خصوصیات.
#قصه_شب
#بخش_صد_و_سی_و_هفت
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم