eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✴️❇️ داستان شجاعت یک قهرمان ملی 🔸خیابانی از حافظ به فردوسی وصل است که شهربانی سابق و وزارت خارجه و سی تیر را در برمی گیرد «خيابان سرهنگ سخايی» كه كمتر كسی او را می شناسد. 👈سرگرد محمود سخایی، افسر توانمند و با استعدادِ پیاده، در تیراندازی یکی از سرآمدان کشور بود و به عنوان عضو تیم ملی در اولين دوره ی حضورِ ايران در مسابقات المپیک [1948 لندن] حضور داشت. سخایی افسر دلسوزی بود و پس از ورود به ارتش همه ی تلاشش برای مبارزه با فساد اداری و مالی ارتش را به کار گرفت. بنا به شرایط محیط و زمانه، مدتی با توده‌ای‌ها همراهی کرد و از دوستان خسرو روزبه بود و پس از کوتاه زمانی شیفته ی دکتر محمد مصدق شد. توانایی‌های بالای او موجب شد که ریاست گروه محافظان دکتر مصدق به او سپرده شود. در ماه‌های پیش از کودتا که دکتر مصدق کشور را آماده همه‌پرسی برای سرنگونی شــاه می‌کرد مخالفانش هم با همه توان در برابرش ایستاده و از شـــاه پشتیبانی می‌کردند. مظفر بقایی یکی از همین چهره‌های مخالف بود و به واسطه کرمانی بودن او استان و شهر کرمان یکی از کانون‌های بحران به حساب می‌آمد. از همین رو سرگرد سخایی به ریاست شهربانی کرمان برگزیده شد تا بحران‌های به وجود آمده به وسیله بقایی را بی‌اثر کند. در صبح روز 28 مرداد شعار زنده باد مصدق و مرگ بر شــاه خیابان‌های شهرهای بزرگ کشور لرزاند و عصر آن روز مرگ بر مصدق و جاویــد شـــاه در کرمان شرایط دیگری را رغم زد. بعد از ظهر 28 مرداد نوچه‌های مظفر بقایی قصد جان سرگرد را می‌کنند. راننده سرگرد هراسان به خانه وی رفته و خطر را گوشزد می‌کند و می‌گوید: «باک جیپ را پر کرده‌ام، سوار شوید و از کرمان بروید.» اما سرگرد که میلی به فرار نداشته راننده را مرخص کرده و پای پیاده به شهربانی می‌رود. ▫️نوچه‌ها جلوی ساختمان چشم به راه بودند. سرگرد سخنرانیِ کوتاهی برای آن‌ها می‌کند، اما در اثر حمله آن‌ها، رییس دژبانی دخالت کرده و سرگرد را به داخل ساختمان و دفتر فرمانده ی لشگر می‌برد. در آنجا فرمانده لشکر سرتیپ فضل‌اله امان‌پور راه نجات سرگرد را اعلام انزجار از مصدق و وفاداری به شـــاه بیان می‌کند. سرگرد که باور نمی‌کرده با مشتی آدمکش طرف شده پاسخ می‌دهد: «من زندانیِ شما هستم و در دادگاه صحبت می‌کنم.» 🌹سرتیپ امان‌پور از اتاق خارج شده و به چاقوکش‌های آماده به خدمت اشاره می‌کند. در یک چشم به هم زدن پیکر سرگرد را که در اثر ضربات پیاپی چاقو نیمه‌ جان بوده از طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب می‌کنند و حاضران در خیابان با چوب و سنگ و لگد به جانش می‌افتند. راننده جیپ سرتیپ امان‌پور، چند بار با خودرو از روی پیکر او گذر می‌کند. سپس او را برهنه کرده و ریسمانی به گردنش می‌اندازند و با خودرو) روی زمین می‌کشند و در میدان مشتاق از یک تیر چراغ برق حلق آویز می‌کنند. گروهی هم بخش‌هایی از بدن او را مثله می‌کنند. پس از اين اتفاقات افرادي خطر کرده و نیمه شب، باقی مانده پیکر سرگرد را از تیر چراغ برق پایین کشیده و غسل و کفن کرده و در گورستان شهر دفنش کردند. ▫️دردآور اين كه حافظه ی تاریخی در ما ایرانیان آنقدر ضعیف است که جز آن‌هایی که چند بار سنگ قبر سرگرد را شکستند کسی از او و سرگذشتش خبری نداشت و شهرداری کرمان به سادگی محوطه ی گورستان سید حسین که قبر سرگرد در آن بود را صاف کرده و فضای سبز ساخته است. پس از پيروزیِ انقلاب اسلامی به پاس خدمات اين شهيد ؛ درجه ی سرهنگی به وی اعطاء شد. 🔺شاید تنها يادمان قابل ذكری كه از وی باقی مانده است در همين بخش از کلان شهر تهران باشد كه خیابانی مزین به نام این قهرمان ملی است تا نامش از یادها پاک نشود.
سردار عباس برقی: تا ۱۵ سال حرف زدن از ممنوع بود و هنوز هم او از غریب ترین سرداران ماست
آمدمـت ڪہ بنگــرم گریه امان نمی‌دهد ... 📸 عکاس : جاویدالاثر کاظم اخوان
📸 قابی ماندگار از دو صاحب هنر عکس که در جریان عملیات بیت‌المقدس توسط عکاس جاویدالاثر به ثبت رسیده است.
عکاس دفاع مقدس و خبرنگار ایرنا که داوطلبانه با حاج احمد متوسلیان راهی لبنان شد و در ۱۴ تیر ۱۳٦۱ بهمراه تقی رستگار و سیدمحسن موسوی توسط فالانژها ربوده و به اسرائیل منتقل شدند.
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم  سر تا سر خاک جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت: بر می گردم  تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسیده می شوی می دانم  انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر تو شهید می شوی می دانم   ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد  هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار شهیدی آمد و او را برد!
🗓۱۴ خردادسالروزاسارت 🌹حاج احـمدمتوسلیان🌹 ✔مابااسرائیل واردجنگ خواهیم شد. هرڪس باماستـــ؛بسم الله هرڪس بامانیستـــــ،خداحافظ. ⇦مامنتظریم😇جنگ با اسراییل آزادی حاج احمد☺️ 🌹
یوسف گمگشتہ باز آمد؟! نیامد حافظا تازه "کنعان" دِه به دِه دنبال یوسف مے رود...! 🌹
💠پيامبر اكرم [ص] : آگاه باشید؛ بدرستی که بهترین بندگان خدا کسی است که با تقوا، پاک و گمنام باشد.. 📚 بحارالأنوار،ج۷۰،ص۱۱۱ ❤️ ○⭕️
یه بسیجی شیفته فرهاد شده بود به فرهاد گفت: میشه آدرس خونه ات رو بدی بهت سر بزنم؟ فرهاد با خنده گفت: بنویس! شیراز... دارالرحمه... قطعه شهدا... ردیف فلان... پلاک فلان... بعد از شهادت فرهاد رفتم سر مزارش دقیقا همون آدرسی بود که قبل از به بسیجی داده بود...
گــــاهی بعضی از لـحظه ها خــاطره نیست که ثـبت شود است که فـقط باید به جــان خرید... در تصویر از عکاسان جنگ تحمیلی در حال بستن پیشانی‌بند به سر شهید «مهدی رضاخانلو» دیده می شود شهید مهدی رضاخانلو سال ۱۳۶۶ در عملیات نصر ۷ در ارتفاعات دوپازا به شهادت رسید...