🖇💛
°🌿
○
سیـد میلاد یڪے از رفقـای خـوب بنده بود. مـا بیست روز بـاهم خـادم پارکیـنگ شلمـچه بـودیم، هـردومون داخـل یڪ سنگـر بـودیم.
تو ایـن بیـسٺ روز بـا پای برهنـه بود.
وقتے مےگفـتم:سید پاهات تـاول مےزنه!
مےگفٺ: باشه، اینجـوری ثـوابش بیشتره.
شـب ها تـو سنگـر مےخوابیدیـم، در عیـن حالے ڪه مـا دیر مےخوابیدیـم هـر بیـسٺ روز را مـن مےدیدم ڪه سیـد یڪ ساعٺ قبـل از اذان صـبح بـلند مےشـد و نمـاز شـب مےخوند.
تنهـا سنگـری ڪه نمـاز جمـاعٺ صبـح توش بـرقـرار بود، سنگـر مـا بود.
چـون سیـد میلاد همـه ی بچـه ها را صدا مےزد برای نماز صـبح.
بیـرون سنگـر هم میـومد صـدا مےزد: نمـازجمـاعٺ، و بقیـه هم مےاومـدن سنگـر مـا برای برپایـے نمـاز....
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
°🌿
○
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
⭕️با حکم فرمانده کل سپاه سردار سرتیپ دوم پاسدار سید حسین هوشی سادات به سمت فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ص) سپاه منصوب شد
🔸فرمانده کل سپاه همچنین با قدردانی از زحمات و تلاشهای سردار سرتیپ دوم پاسدار دکتر سعید محمد طی دوره تصدی فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص) وی را به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه منصوب کرد.
خاطره مهدی شفازند از شهادت همت و میرافضلی:
در گرماگرم نبرد خيبر در جزيره مجنون، کار براي بچههاي لشکر 27 محمد رسول الله گره خورد و با خستگي و کمبود نيرو مواجه شدند. حاج همت با موتورش به محل استقرار نيروهاي لشکر 41 ثارالله آمد تا از حاج قاسم سليماني مدد بگيرد. حاج قاسم به سیدحمید ميرافضلي گفت با يک گروهان از نيروها به کمک همت برو.
سوار بر موتورهايمان، راه افتاديم. موتور حاج همت و ميرافضلي که ترک حاج همت نشسته بود، از جلو ميرفت و من هم پشت سرشان.
ناگهان صداي گلوله و انفجارش موجي را به طرفم آورد که باعث شد تا چند لحظه گيج و مبهوت بمانم. از موتور پیاده شدم و دیدم دو نفر روی زمین افتادهاند.
اولي را که برگرداندم، ديدم تمام بدنش سالم است. فقط صورت ندارد، رفتم سراغ دومي، نميتوانستم باور کنم که او سيدحميد است.
من زندگی را دوست دارم
ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویش را گم و فراموش کنم.
علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم.
#شهید_ابراهیم_همت
#سالروز_شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘رضا یه #لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا😤
#شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مَردی بیا بریم جبهه! :)
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه!😎
⚘تو جبهه واسه خرید #سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران،
وقتی دید که شهید چمران به فحشهاش توجه نمیکنه. یه دفه داد زد #کچل با توأم! :/
⚘شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد
+گفت: چیه ؟ چی شده عزیزم؟☺️
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید..
⚘آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
_میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی!
+شهید چمران: چرا؟
_آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
⚘+شهید چمران: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی #آبرو بهم میده♥️
+گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم!! :)
🌱💡
⚘آقا رضا جا خورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. #اذان شد،
آقا رضا اولین #نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریهاش بلند بود💔
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد.
آره آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... !😢❤️
#چ_مثل_چمران
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3