eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
| محافظان کوچک قدس 🔹فرشته‌هایی که با جونشون از قدس دفاع میکنن...
بن‌سلمان: حمله به غیرنظامیان غزه متوقف شود ولی‌عهد عربستان سعودی: 🔹آنچه امروز در غزه شاهد آن هستیم ما را ناراحت می‌کند؛ زیرا که بهای آن را شهروندان بی‌گناه می‌پردازند. 🔹خواستار راه حلی عادلانه برای تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ هستیم، به گونه‌ای که بتواند امنیت و رفاه را برای همه به ارمغان آورد.
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای نمازخانه اهل‌سنت در پونک چه بود؟ 🔹عبدالحمید اسماعیل‌زهی مدتی بود در خطبه‌های نمازجمعه مسجد مکی، درباره ماجرای نمازخانه‌ای متعلق به اهل‌سنت در محله پونک تهران درحال شایعه‌پراکنی است؛ مجتمعی که طبقه تحتانی آن تبدیل به نمازخانه اهل‌سنت شده بود اما اکنون برگزاری نماز در این مکان با مشکلاتی مواجه شده است. 🔹تسنیم پیشتر در خبری گفته بود، این ساختمان ۱۴ واحد بوده که ۴ واحد همکف آن برای اقامه نماز و ایجاد نمازخانه تخریب شده بود؛ شرکتی متعلق به مولوی عبدالحمید و حافظ اسماعیل ملازهی، قراردادی تجاری به مبلغ ۶۰ میلیارد با یک مجموعه منعقد کرده بودند که ۷ واحد آن براساس این قرارداد وثیقه گذاشته بود و اکنون به‌دلیل عدم انجام تعهد، به مالکیت مجموعه‌ی طرف قرارداد درآمده است.  🔸فیلم زیر جزئیاتی از پرونده این نمازخانه و پاسخ به ادعاهای عبدالحمید است. 
🍀 رزمندگان اسلام در - میمک (استان ایلام)
نماز پشت به قبله با لباس نجس به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . ! امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند گفتم باشه دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد . سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی گفت نماز می خواندم نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه . گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات.. با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد.با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم قسمت اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت….. تمام وجودم لرزید. بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟! —(کتاب: "مهتاب خین"، خاطرات سردار شهید حسین همدانی
🔷جنگ ممکن است که باشد یا نباشد، اما مبارزه تمامی ندارد.تحقق اسلام در جهان و بر قراری عدالت در گرو مبارزه حق و باطل است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۸ مهر ۱۳۳۵ - سالروز تولد شهید مجید رمضان- رئیس ستاد لشگر 27 💠 خاطره ای ازهمسر شهید: برای او پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر و فرزند جایگاه ویژه ای داشتند اما وی ورای همه اینها را می دید و علاقه به آنها مانع رفتنش به جبهه نمی شد. در طول سه سال زندگی مشترکمان، تنها یک سفر کوتاه به مشهد داشتیم؛ مسافرتی خانوادگی با مجید، ماه عسلی هم که در کار نبود، اما شنیدن صدایش برایم از هزاران ماه عسل، شیرین تر بود. همیشه به او می گفتم: میدانی چقدر دوستت دارم ولی مانع رفتنت نمی شوم.💕 آنقدر مجید به خانه نمی آمد که فرزندش مصطفی او را عمو خطاب می کرد‼️ و تا می خواستم برایش جا بیندازم که او بابا ست، باز هم مجید برمی گشت به منطقه 🎤 برگرفته از گفت و گوی تلویزیونی: فرشته سلطان مرادی، همسر شهید مجید رمضان
🔷 شهید آوینی: «سه نسل در کنار یکدیگر: پدران، پسران و کودکانی که عهده‌دار بارِ این نهضت عظیم تا فرداهای روشن ما هستند و در این میان وظیفه مادران از همه سنگین‌تر است. 🔹دامن پاک آنان حریم قدسی است که فرزندان امروز و آینده این امت ابراهیمی از آن به معراج عشق می‌روند. وجود پُربرکت آنان قلب تپنده‌ای است که خون صبر و استقامت وفاداری را در تن این امت بزرگی می‌دواند و این چنین، حیات ما دَم به دَم با نفخات جان بخش روح‌القُدُس تجدید می‌گردد.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
ما فکرِ نام و عاشقان رفتند ... عکاس: بهرام محمدی‌ فرد توضیح عکاس : بی‌نام و نشان‌ها [ یادم رفته است این عکس را کجا گرفتم و این ها اهل کجا بودند..]
هر گه که ابر ديدم و باران، دلم تپيد... 🔺بارش در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام