eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه‌به‌مادرش‌می‌گفت: دعاکن‌مؤثر‌باشم!🌱 شهید‌شدن‌یانشدن‌زیاد‌مهم‌نیست :) «شهید‌مصطفی‌صدرزاده»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم : ‌‌‌‌اما شجاعت حقیقی در اینجاست. وقتی كسی از غیر خدا نترسد ، شجاعت او الهی است و ریشه در یقین دارد. شیطان از انسانی اینچنین است كه وحشت دارد... ‌‌آری ، قسم به عصر ، سوگند به زمان ، كه انسان در خسران دائمی است ، مگر آنان كه ایمان آورده‌اند و از صالحین هستند. تاریخ به آن عصر موعود نزدیك و نزدیك‌تر می‌شود و طلیعه‌ی آن اكنون از افق جبهه‌های كربلایی ما ظاهر است.... روحش شاد و یادش گرامی "ما برای آنكه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم ما برای آنكه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم ما برای خواندن این قصه عشق به خاک خون دلها خورده ایم ما برای جاودانه ماندن این عشق پاك رنج دوران برده ایم... " بوی خونین کربلای چهار می آید....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" قسمت اول " در آستانه سالگرد عملیات عاشورایی فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز ببینید از مراحل آموزش سخت و طاقت فرسای غواصان خط شکن لشگر ۳۱ عاشورا قبل از آغاز عملیات " آذر ماه ۱۳۶۵ ، کناریه رودخانه کارون ، موقعیت سردار شهید ناصر اجاقلو ، مقر آموزش غواصی لشگر ۳۱عاشورا ، گردان حضرت ولیعصر(عج) و گردان حبیب ابن مظاهر " یاد باد آن روزگاران یاد باد " لازم به ذکر است تعداد زیادی از این عزیزان در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج به درجه والای شهادت نائل آمده اند. " روحشان شاد و یادشان گرامی
🔸مصرف مواد غذایی که برای زخم معده مناسب هستند!
🔸 مصرف گل روی ذهن و مغز چه تاثیراتی ‌می‌گذارد؟!
شهید عظیم واعظی الگویی برای بچه‌های مقاومت 🔹 شهید عظیم واعظی همیشه حرفش این بود که می‌خواهم برای دفاع از حرم بروم تا شهید شوم. وی در عملیات‌ها با شجاعت به سمت دشمن می‌رفت و تلفات ۸۰ نفره در یکی از عملیات‌ها حکایت از همان جنگجویی و شجاعت شهید واعظی دارد. 🔹عظیم واعظی در اعزام دوم خود به سوریه شهید شد و عنوان اولین شهید مدافع حرم فاطمیون را به خود اختصاص داد. 🔹شهید عظیم واعظی الگویی برای بچه‌های مقاومت بود. وی معتقد بود که باید جبهه مقاومت را حفظ کنیم و واقعاً با خون خود این جبهه را حفظ کرد.
سرلشکر خلبان سیدالاسراء شهید حسین لشکری🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۳۱/۱۲/۲۰ محل ولادت: قزوین_روستای ضیاءآباد تاریخ شهادت: ۱۳۸۸/۵/۱۹ شهید لشکری پس از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به ایران بازگشت. نحوه شهادت: جراحت ناشی از جانبازی مزار: بهشت زهرا(س) قطعه: ۵۰ ردیف: ۵ شماره: ۲۷ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
💠خاطرات سیدالاسرا شهید حسین لشکری از دوران سخت اسارت 💥شهید حسین لشکری مردی که بهترین خاطره اش از اسارت لیوان آب خنکی است که از سرباز عراقی در نوروز 74 می‌گیرد. 12 سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره و حسرت 5 دقیقه آفتاب بود. شهید حسین لشکری بعدها در یادآوری دوران اسارت و تحمل شکنجه‌ها و آزارهای آن دوران گفته است: شکنجه‌ها دو نوع بود، روانی و فیزیکی، بازجویی‌های شدید، بی‌خوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری. امام(ره) گفتند که جنگ برای ما نعمت است، من در اسارت معنی این را فهمیدم، من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم، خدا را دوباره شناختم، خودم را دوباره شناختم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
💔🌻خاطرات همسر گرامی شهید سرلشکرخلبان حسین لشکری [🌷🌿🕊] { اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماهه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید...}😔 ✔اینها گوشه ای از صحبت های خانم حوّا لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است؛ درد روزهای نبودن و 18 سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت. 🌹ده سال انفردای فروردین سال 58 ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور59) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند. 🌹روزی که دوباره زنده شدم روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم. شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد. 🌹حسینی دیگر... هفدهم فروردین سال 77 بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبت هایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت. 🌹آن دنیا روسفیدم اما... دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد. علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم. می‌گفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی. ناراحتی من ناراحتش می‌کرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت. می‌گفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟ می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختی‌هایی است که تو در نبودنم کشیدی... 🌹نان و پنیر نداریم، نان که داریم! مظلوم بود و ساده زندگی می‌کرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی می‌خورد. به خانه که می‌آمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان را با هم می‌خوریم. هر موضوعی که پیش می‌آمد نظر من را می‌پرسید و قبول می‌کرد. احترامش به زن فوق العاده بود. مهربان بود و اگر هم عصبانی می‌شد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش می‌رفت. در اثر شکنجه‌های سخت جانباز 75 درصد شده بود و من توقعی نداشتم. 🌹یادت نره من برگشتم! یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟ تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت "یادت نره من برگشتم!"💗 🌹پله‌های جدایی لحظه شهادتش تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و حسین می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد. ✨ادامه👇
حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیدم دیدم صدای سرفه اش بلند شد. بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس و لمس می‌کرد...😔 روحشان شاد یاد و نامشان جاودانه 🌷🌷🌷🌷🌷 🔻همسر وفادار و صبور شهید لشکری هم پس از ۱۰ سال دوری از همسرش یعنی سال ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت و به همسر شهیدش پیوست. روحش شاد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌿✨💐✨🌿💐✨🌿
| 🗓 شنبه ۲ دی (۹ جمادی الثانی) 📿 صد مرتبه «یا رَبِّ الْعالَمِین»