#شهید_به_یادم_باش
آقای عباس برقی میگفت قبل از عزیمت به #سوریه با او صحبت کردیم.در لا به لای صحبت ها حاج احمد مکثی کرد و گفت:من که بروم لبنان دیگر برنمیگردم.
با تعجب از علت این حرف سوال کردیم حاجی هم از یک ماجرای عجیب برای ما گفت:از ملاقات خود با مولای خود در دو کوهه
حاج احمد گفت: #عملیات_فتح_المبین یادتان هست؟قرار بود قبل از شروع عملیات صد دستگاه تویوتا و آمبولانس و ... به ما تحویل بدهند.اما در عمل امکانات جزیی به ما دادند.من خیلی ناراحت بودم با خودم گفتم چطور ممکن است با این امکانات کم موفق بشیم.در همان حال از ساختمان ستاد آمدم بیرون تا وضو بگیرم .
شبی تاریک بود .یک برادر با لباس سبز به سمت من آمد و گفت:برادر احمد شما،خدا و ائمه را فراموش کردید؟چرا انقدر به فکر امبولانس و امکانات مادی هستید.؟حاجی میگفت من تعحب کردم این اقا افکار من را از کجا میداند ؟آن برادر ادامه داد و گفت: توکل کن به خدا این امکانات را نادیده بگیر .به خدا قسم شما پیروزید .ان شالله بعد از این عملیات حمله ی دیگری در پیش دارید به نام#بیت_المقدس .شما بعد از آن عازم لبنان میشوید برای نبرد با #اسرائیل .پایان کار شما آنجاست .شما از آن سفر برنمیگردید.
#جاوید_الاثر_احمد_متوسلیان
خرمشهر پس از ۵۱۹ روز اسارت، در عملیات بیتالمقدس و طی چند مرحله آزاد شد. نکته جالب اینکه نیروی دریایی ارتش در مرحله اول به کمک قایقها و هواناوهایی که داشت وارد شهر شد..

لطفا درباره مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر و حضورتان در این شهر هم توضیح دهید.
در خرمشهر پایگاهی داشتیم به نام «کشتیسازی شهید موسوی» درست در تقاطع کارون به اروند كه هنوز هم پایگاه ما همانجاست. جالب است بدانید مزار شهیدان پاینده و نقدی هم درست در همانجا واقع شده. همانطور که میدانید نیروهای دریایی ما هنگام حمله انگلیسیها در شهریور ماه ۱۳۲۰ مقابل آنها ایستادگی كردند تا جلوی اشغال ایران را بگیرند. نیروی دریایی ارتش در همان زمان ۷۰۰ شهید داد و این یک سند زنده است که نیروی دریایی با از خودگذشتگی در شمال ایران جلوی روسها ایستاد و در جنوب هم با انگلیسیها مقابله کرد و حماسه آفرید. قبل از انقلاب به عنوان یک یگان نظامی آموزشدیده و کاملاً ورزیده در برخی نقاط به برقراری نظم کمک میکردیم. بعد از پیروزی انقلاب هم هر کجا لازم بود امنیت را به وجود میآوریم به همانجا میرفتیم. وقتی جنگ شروع شد، ناخدا صمدی و یگانش در بوشهر بودند اما یک گروه پیشرو در خرمشهر داشتند. قبل از اینکه جنگ بهصورت رسمی آغاز شود ما از خرمشهر به سمت منجیل رفتیم. درست در تاریخ ۳۱ شهریور ماه ۵۹ به صورت خیلی اضطراری ما را از منجیل به تهران آوردند. سوار هواپیما شدیم و به سمت مقصد نامعلوميرفتيم.
یعنی نمیدانستید دقیقا چه اتفاقی افتاده و عازم کجا هستید؟
خیر، هواپیمای ما در فرودگاه مهرآباد بود که آنجا بمباران شد. هواپیما آسیب دید و مجبور شدند ما را با هواپیمای دیگری به بندرعباس بفرستند. شبانه رفتیم و در سه جزیره خلیج فارس مستقر شدیم. یکی دو روزی آنجا بودیم تا اینکه ما را دوباره به بندرعباس برگرداندند. باز ما را شبانه بهسمت مقصد نامعلوم با تجهیزات و مهمات کامل حرکت دادند. سوار دو فروند هواپیمای سي-130 شدیم و نمیدانستیم کجا داریم میرویم. یکدفعه احساس کردم زیرپایمان را به رگبار بستهاند. بعداً فهمیدم رسیدهایم به فرودگاه شیراز. هواپیما نشست و گفتند وضعیت قرمز است و باید سریع از هواپیما خارج شوید و پناه بگیرید. صبح آمدند دنبال ما و گفتند باید بروید شوش. چون عراقیها از پشت کرخه آمدهاند و میخواهند از آنجا عبور کنند و شما باید جلوی پیشروی آنها را بگیرید. ما رفتیم و در آنجا با تیپ ۳ دزفول جلوی عراقیها ایستادیم و نگذاشتیم دشمن از کرخه عبور کند. تقریباً چند روزی همانجا ماندیم.
• حالا فهمیده بودید که دیگر جنگ شروع شده؟
بله، همان چند روز اول، ما را بهواسطه نیازهایی که پیش میآمد چند باری جابهجا کردند و از شوش ما را به خرمشهر بردند.
• یادتان هست چه روزی وارد خرمشهر شدید؟ وضعیت شهر را بهخاطر میآورید؟
نمیدانم روز چندم جنگ بود اما وضعیت خرمشهر واقعا باورنکردنی بود. اصلاً نمیتوانستیم صحنهای را که جلوی چشممان بود باور کنیم. اشک در چشمانم حلقه بسته بود. شاید ۱۰ روز پیشتر بود که ما از خرمشهر بیرون آمده بودیم و طی همین چند روز، شهر به چه روزی افتاده بود! جنگ خرمشهر بیسابقه بود. یعنی سابقه نداشت که این حجم آتش بر چنین مساحتی وارد شود و این همه نيرو برای حمله به یک شهر تهاجم را آغاز کنند. بارش گلولههای سنگین و نیمهسنگین برای یک لحظه در طول شبانهروز قطع نمیشد. وقتی میگوییم در خرمشهر یک حماسه رخ داد برای این بود که عراق آمده بود اين شهر را یکروزه بگیرد. شاید از شلمچه تا پل نو ۱۵ کیلومتر کمتر راه باشد و این مسیر را بشود با تانک یکساعته طی کرد.
اما همین پیشروی ۳۴ روز به طول انجامید.
بله، شما نگاه کنید ببینید که خرمشهر مگر چقدر جمعیت و گستردگی داشت و چطور میتوانست جلوی تهاجم بیامان عراقیها ایستادگی کند. محور اصلی این دفاع بهعهده بچههای تکاور دریایی آموزشدیده و سازمانیافته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بود. با این حال هیچوقت نگفتهام ما بهتنهایی این کار را کردهایم و خدای نکرده زحمات دیگران را نادیده بگیرم. در کنار ما عشایر با تفنگ شکاری، برنو و سرپر هم بودند. شهید جهانآرا و بچههای سپاه خرمشهر هم بودند. فدائیان اسلام تحت نظر شهید هاشمی هم بودند. هر کسی برای دفاع از خرمشهر جنگ میکرد اما یگان ما آموزشدیده و سازمانیافته بود و از همه مهمتر با رزم در شهر کاملاً آشنا بود. همین عامل باعث شد بتوانیم به کمک سایر مدافعان، دشمن را در چنین فضایی ۳۴ روز نگهداریم و جلوی پیشرویاش را بگیریم. وقتی میگویند خرمشهر معطر است؛ با وضو وارد شوید، برای این است که وجب به وجب آن به خون شهدا آغشته شده؛ پل نو، کشتارگاه، راهآهن، گمرک، ۴۰ متری، ۲۴ متری و میدان فرمانداری.
ما وارد چنین شهری شده بودیم. در چند روز پایانی مقاومت عراقیها نمیگذاشتند هیچ قایقی سمت ما بیاید. برای همین با کمبود آ
ب، غذا و مهمات و پشتیبانی مواجه شدیم. خیلی از بچهها شهید و جانباز شدند. ناخدا صمدی که فرمانده گردان تکاوران دریایی ارتش بود، وقتی پایش تیر خورد و خونریزی داشت، نمیگذاشت زخمش را پانسمان کنند. میگفت اگر من روی زمین دراز بکشم پس چه کسی میخواهد بایستد و مقاومت کند؟
• یعنی فرماندهان و سربازان چنین غیرتی از خودشان نشان میدادند!
بله، اصلاً بحث خرمشهر حیثیتی شده بود. ادعای ما این بود كه توانستهایم راهبرد دشمن را شکست بدهیم؛ دشمنی که گفته بود یکروزه خرمشهر را میگیرد، سه روزه خوزستان را و هفت روزه به میدان آزادی تهران میرسد، در ۳۴ روز اول جنگ در خرمشهر گیر کرد. تازه آمد و دور زد و رفت به سمت مارِد و از آنجا به کوی ذوالفقاري تا بیاید بهمنشیر و وارد آبادان شود. فکرش بههم ریخته بود و نمیدانست باید چه کند. این اتفاقات رخ نمیداد مگر با حضور فرماندهان و رزمندگانی که ازخودگذشتگی کردند، جانباز و شهید دادند تا یک حماسه خلق شود و راهبرد دشمن تغییر کند.
آن زمان، فرمانده گردان آقای صمدی بودند؟
بله، به ما میگفتند هر يک از تکاوران نیروی دریایی باید با یک گروهان سرباز معمولی برابری کند. همین الان هم همینطوری است. شما میبینید که ۱۰ نفر از تکاوران ما ۳ هزار کیلومتر دورتر از سواحل چابهار در سومالی با دزدان دريايی درگیر میشوند و طی ۴۸ ساعت مأموریت را با موفقیت به پایان میرسانند. ما در دفاع از سقوط خرمشهر بیش از ۷۰ شهید و ۱۰۰ جانباز داشتیم. اما این افتخار را در دنیا ثبت کردیم که راهبرد دشمن مبنی بر «تصرف خرمشهر ظرف یک روز» را شکستیم. ضربه بعدی را در کوی ذوالفقاری وارد کردیم. ضربه سوم را هم در جزیره آبادان به آنها وارد کردیم. هرچه تجهیزات نظامی داشتند از بین رفت و کلی از نیروهایشان کشته شدند.
• چطور توانستید حصر آبادان را بشکنید؟
آبادان از چهار طرف آب است و به همین دلیل به آن «جزیره آبادان» میگویند. وقتی دشمن وارد خرمشهر شد و نتوانست به عمق آن دست پیدا کند، شهر را دور زد و همین امر باعث شد تا جاده خرمشهر- اهواز قطع شود. بعد جاده اهواز- آبادان و آبادان- ماهشهر قطع شد تا محاصره کامل شکل بگیرد. تنها یک راه باقی مانده بود و آن هم خلیج فارس بود. نیروی دریایی ارتش از طریق خلیج فارس با هواناوها و بالگردها توانست از حصر کامل آبادان جلوگیری کند. وقتی حضرت امام(ره) فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود، یکی از دلایل موفقیت ما در روز پنجم مهر ماه ۶۰ این بود که از دریا به آبادان راه داشتیم. بچههای ما میتوانستند وارد رودخانه بهمنشیر شوند و پشتیبانی را انجام بدهند. این مهم بهواسطه فداکاریهای بچههای تکاور و خلبانان هوادریا و هواناوها تحقق یافت.
خاطرهای از همرزمان آن ۳۴ روز فراموشنشدنی را برایمان نقل کنید.
شهید اسماعیل شعبانی مثل دیگر تکاورها بچه بسیار زرنگی بود. من فرمانده دسته بودم و او در دسته من خدمت میکرد. هر دسته سه گروه داشت که مجموعاً ۳۰ نفر میشد و هر دسته هم برای خودش سازمان خاصی داشت. شهيد شعبانی در آن زمان تیربارچی ما بود. تیربار «ژ-۳» یک ویژگی منحصربهفرد دارد. اگر از آن خوب نگهداری شود و تنظیم درستی داشته باشد میتواند یک نوار فشنگ ۳۰۰ تایی را پشت سر هم بزند و مثل بلبل چه چه كند اما اگر از آن خوب نگهداری نشود بهجای تیربار، «گیربار» میشود! شب بيست و چهارم مهر ماه، یعنی همان شبی که صبحش به خرمشهر، «خونینشهر» گفتند داشتیم سنگربندی میکردیم تا شکل دفاعی را حفظ کنیم. تقریباً در خیابان ۲۴ متری بودیم و داشتیم در خیابان آماده میشدیم. اسماعیل آن شب زیاد میخندید. بچهها میپرسیدند چرا اینقدر میخندی؟ گفت من دو لیوان شربت شهادت خوردهام و امشب حتماً شهید میشوم. خودش میگفت تا زمانی که این بلبل من چه چه میكند معنایش این است که من زندهام و اگر صدایش قطع شد بدان معناست که دیگر شربت را خوردهام! ما میدانستیم که اسلحه ناموس سرباز است و او برای حفظ آن باید همه توانش را بهکار بگیرد. نیمههای شب بود که دیدم صدایی از اسلحهاش نمیآید. تقریباً نزديك صبح بود که خودم را به او رساندم و دیدم به شهادت رسیده است.
• چه خاطرهای از آزادسازی خرمشهر دارید؟
خرمشهر پس از ۵۱۹ روز اسارت، در عملیات بیتالمقدس و طی چند مرحله آزاد شد. نکته جالب اینکه نیروی دریایی ارتش در مرحله اول به کمک قایقها و هواناوهایی که داشت وارد شهر شد و از طریق آبادان شروع به پاکسازی خونينشهر كرد. در همان شب سوم که قرار بود فردای آن روز خونينشهر آزاد شود، بچههای ما از منطقه حفار وارد شهر شدند. از عرض رودخانه عبور كردند و در نزدیکی کارخانه صابونسازی با دشمن درگیر شدند. آنجا را پاکسازی كردند تا سهراهی تقاطع کارون به اروندرود. عراقیها دیگر نمیتوانستند مقاومت کنند و دستهجمعی و با حالتی خفتبار پا به فرار گذاشتند. همه نیروهای ارتشی،
سپاهی و بسیجی دست به دست هم دادند تا خرمشهر را آزاد کنند اما اصل کلام را امام(ره) فرمود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
سيدمصطفي موسوي مجري مذهبي برنامه هايي از جمله ميعاد شبانه درگذشت.
وي مدير اسبق پخش شبكه ٣ و مديرگروه اجتماعي شبكه ٥ بود/صبا
سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.
🌹یاد و خاطره همه شهدای راه حق و بویژه شهدای عملیات بیت المقدس و شهید محمدجهان آرا گرامی و راهشان پر رهرو باد.🌹
🔺دیوارنوشت معروف سرباز بعثی: آمدهایم که بمانیم
🔹فردی در موزه خرمشهر می گفت، بعد از آزادسازی خرمشهر
شهیدبهروزمرادی نوشت: آمدیم نبودید.
فتح خرمشهر فتح خاک نیست ، فتح ارزشهای اسلامی است. امام خمینی(ره)
سوم خرداد ، سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.