♦️ «شادية حبال» دانشمند فعال در حوزه فیزیک در دمشق ترور شد
🔹این سومین دانشمندی است که از آغاز هرجومرج در سوریه، ترور شده است.
🔹ترور دانشمندان بخشی از پروژه نابودی زیرساختهای علمی کشورهاست که پیشاز این، هنگام حملات خارجی در عراق هم شاهدش بودهایم.
🚨 سوریه آزااااد !!!!😐
#قطعا_پیروزیم
#قطعا_سننتصر
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
♨️ هشدار به مخدوش کنندگان امنیت روانی جامعه
اطلاعیه دادستانی کل کشور:
🔹دادستانی کل کشور با در نظر گرفتن شرایط حساس داخلی و منطقهای از فعالان رسانهای و مجازی کشور میخواهد از پرداختن به موضوعاتی که امنیت روانی جامعه را مخدوش میکند و موجب ترساندن مردم نسبت به شرایط میشود، پرهیز کنند.
🔹همچنین به دستگاههای ذیربط دستور داده شده است ضمن رصد فضای مجازی، رسانهها و یا افرادی که اقدام به شایعهپراکنی یا برهم زدن امنیت روانی جامعه میکنند به دستگاه قضایی معرفی شوند.
🔹با افرادی که ضمن اظهارات غیرمسئولانه با انتشار محتوای خلاف واقع، نشر اکاذیب و توهین اقدام به بر هم زدن امنیت روانی جامعه کنند و باعث ترس مردم شوند، براساس قانون برخورد مقتضی صورت خواهد گرفت.
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقش ایران در سوریه اینطوری بود
پخش توسط کاربران عرب و پاکستانی!👌
🌷ابوالفضل بر حجاب زنان و غیرت مردانه داشتن تاکید فراوان داشت چرا که حجاب را برای زنان عزت و شرافت میدانست. او همچنین بر نماز اول وقت و نماز شب تاکید بسیار داشت چرا که معتقد بود انسان با نماز به سعادت حقیقی میرسد و توشه پرباری را برای آخرت به همراه خود میبرد.
✍راوی :همسر شهید
#شهید_ابولفضل_شیروانیان
#آشنایی_با_شهدا
سوخت تا بفهمیم
که در ره عشق سوختن؛
اولویتِ عاشقی است ...
روز ۱۱ تیرماه سال ۱۳۶۵ بود
لودر و بولدوزرها جلوتر از نیروها
برای زدن خاکریز حرکت میکردند.
هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود.
فاصله تانکها با دستگاههای مهندسی
شاید ۱۰۰ متر بیشتر نبود...!
باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم
مستقیم به سمت لودر و بولدوزرها شلیک
میکردند. با هر جابجایی خاک
گرد و غبار بلندی ایجاد میشد.
#شهید_خسرو_صبوری روی لودر
سینه به سینه تانکها خاکریز میزد
که ناگهان گلوله مستقیم تانک،
لودر او را نشانه رفت و به لودر اصابت
و همزمان ترکشی لوله هیدرولیکِ
بازوهای لودر را پاره کرد و روغن داغ
با حرارت مرگبار روی لودر ریخت.
لودر شد یک پارچه آتش...
خسرو صبوری هم پشت فرمان لودر؛
تا بچه ها به دادش رسیدند
خسرو دیگر پشت فرمان نبود!!
فقط پاهای خسرو بود
که روی پدالها قرار داشت.!!
📸 دو همسنگر بهت زده ؛
به باقیماندهٔ رفیقشان نگاه میکنند...
▪️از سنگرساز بیسنگر شهید خسرو صبوری
دو تا پای سوخته ماند که در گلزار شهدای امامزاده عقیل(ع) اسلامشهر در کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. "روحششادباصلوات"
#شهدا
#قهرمان_وطن
#دفاع_مقدس
از راست نشسته نفر دوم شهیدمحمدرضا دستواره، از چپ ایستاده نفر دوم شهید همت، نفر سوم شهید عباس کریمی قهرودی، نفر چهارم شهید عباس ورامینی
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص
🌷تولد آسمانی🌷
از ولادت در سایه امام زمان(عج) تا شهادت در راه حق...
آرزوی شهادت در دلش شعلهور بود، مانند بسیاری از شهدای دیگر. این را میتوان از فیلمی که یک ماه قبل از شهادتش ضبط شده، فهمید. او مدتی بود که میخواست به حرم بیاید و وقتی سرانجام در حیاط حرم نشسته بود، با خنده میگفت: “انشاءالله یک موشک کورنت میخورد وسطمان و پودر میشویم…”
شاید همانجا، در لحظهای که به پودر شدن در راه خدا میخندید، شهادت او امضا شد.
جوان رعنایی که در سالروز ولادت حضرت مهدی(عج) به دنیا آمده بود، سرانجام در سالروز شهادت حضرت علی(ع) آسمانی شد و به آرزویش رسید.
🎙 راوی پدر شهید
#شهید_مهدی_جلادتی
#آشنایی_با_شهدا
یونس شریفی در مقر سپاه سوسنگرد، همراه با دوربین مادون قرمز
اوایل #دفاع_مقدس
#شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد
#محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب🌷
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 نقل کامل خاطره از قول رزمنده دفاع مقدس👇👇
🌷به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم
🌷محمدجواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد. می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمدجواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم
🌷نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد گفت: «حیف است، این پرچم باید با قرمز خونی رنگ بشه!» هنوز جمله اش تمام نشده صدای سوت خمپاره پیچید. خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود،
🌷...عینکم را شکست، همه چیز را محو می دیدم. اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد.ترکشی بزرگ به پیشانی محمدجواد بوسه زده و خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود...
خلبان شهید عباس بابایی:ما هم باید مثل مردم سختیها را تحمل کنیم!
📌در تهران همانقدر که مسولیتهایش
بیشتر میشد، زمان کنار همدیگر بودنمان کمتر میشد. مدرسهای که در آن درس میدادم، نزدیکیهای حرم حضرت عبدالعظیم بود.
🔸فشار زیادی را تحمل میکردم. اول صبح باید بچهها را آماده میکردم؛ حسین و محمد را میگذاشتم مهد کودک و آمادگی و سلمان هم مدرسه خودم بود. از خانه تا محل کار، باید بیست کیلومتر میرفتم، بیست کیلومتر میآمدم.
🔹با آن ترافیک سختی که آن مسیر داشت و ماشینهای سنگین میرفتند و میآمدند. گفتم: «عباس تو را به خدا یک کاری کن با این همه مشکلات، حداقل راه من یک کم نزدیک تر شود.»
▪️گفت: «من اگر هم بتوانم - که نمیتوانست - این کار را نمیکنم. آنهایی که پارتی ندارند پس چه کار کنند؟ ما هم مثل بقیه.» گفتم: «آنها حداقل زن و شوهر کنار همدیگر هستند!»گفت: «نه؛ نمیشود. ما هم باید مثل مردم این سختیها را تحمل کنیم!»
راوی:مرحومه حاجیه خانم حکمت همسر شهید
#سرلشکر_خلبان_شهید_عباس_بابایی
🌿 تصویر: اردوگاه قلاجه - حضور #شهید_همت در مقر تاکتیکی لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص)
ا🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
❄️ سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص):👇
💠 سال ۶۲ ما از پادگان #دوکوهه به اردوگاه #قلاجه (گردنه بین اسلام آباد و ایلام) منتقل شدیم. در آن وقت، هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به آنجا آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم!!!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۲۳ آذرماه تولد شهید سید ابراهیم رئیسی هست...
تولدت در آسمان مبارک عزیز دل ما🌷
#طرح_مهدوی
#شهید_ابراهیم_رئیسی
✳️حافظان امنیت ✳️
به روایت سرتیپ ناصر آراسته
تنها فرمانده رسمی نظامی در سفر رهبری به سوریه که بود؟/ پیرمرد سوری پوتینهای او را بوسید
آن سرتیپی که از ارتش سوریه رئیس اسکورت ما بود پیشبینی کرده بود که نمازمان را در منزل یک پیرمرد شیعی که پنج شهید در مبارزه با اسرائیل داده است بخوانیم
نیمهی شهریور سال ۱۳۶۳ حضرت آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت کشورمان، به دعوت «حافظ اسد» رئیسجمهور سوریه، راهی «دمشق» شدند. شهید صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی تنها فرمانده رسمی نظامی بود که آیتالله خامنهای را در این سفر همراهی میکرد.
در همین رابطه امیر سرتیپ ناصر آراسته روایت میکند:
[در آن زمان] حضرت آقا ریاستجمهوری را به عهده داشتند من [به همراه] شهید صیاد در محضرشان برای بازدید از سوریه، لبنان و الجزایر رفتیم. [تنها] نظامیای که همراه ایشان بود شهید صیاد بود که فرمانده نیروی [زمینی ارتش] بود. من هم در خدمت شهید صیاد بودم. رفتیم در بعلبک، در آنجا سپاه ما یک اردوگاه آموزشی داشت. شهید صیاد هم پیشبینی کرده بود که نمازمان را در همهجا اول وقت بخوانیم. آن سرتیپی که از ارتش سوریه رئیس اسکورت ما بود پیشبینی کرده بود که نمازمان را در منزل یک پیرمرد شیعی که پنج شهید در مبارزه با اسرائیل داده است بخوانیم. رفتیم و همه اهالی، چه شیعه چه سنی در حیاط منزل ایشان آمده بودند.
نمازمان را که خواندیم صبحانه را هم که خوردیم زمانی که میخواستیم از خانه آن پیرمرد بیرون بیاییم (مترجمی هم به نام آقای سپهر همراه ما بود) آن [پیرمرد] پوتین شهید صیاد که پر از خاک بود (چون ما شب تا صبح در راه بودیم) را برداشت و با دستش پاک کرد و بعد پوتین شهید صیاد را این پیرمردی که پنج نفر از خاندانش شهید شده بودند بوسید و جلوی پای شهید صیاد گذاشت که بعد شهید صیاد به زور دست ایشان را بوسید و گفت چرا با من این کار را کردی؟ ایشان گفت: من هر شهیدی که دادم، دوست داشتم که نزد امام بیایم. نتوانستم و نشد. حالا بروید به امام بگویید که من پوتین سربازش را بوسیدم.
این مسئله روی خود شهید صیاد هم خیلی اثر گذاشت که وقتی هم ما برگشتیم، شهید صیاد آن شب تا صبح عبادت و گریه میکرد که من از او پرسیدم: چرا این کار را میکنی؟ به من گفت: من تا امروز تصورم بر این بود که به عنوان یک سرباز جمهوری اسلامی، هرچه مدیونم در کشورم مدیونم؛ امروز فهمیدم هر مظلومی در هرجای دنیا در حال جنگیدن است من به او مدیونم. من که نمیتوانم دینم را برای آنها ادا کنم. من فقط در کشور خودم مسئولم؛ لذا از خدا استغفار میکردم که خدایا ببخش، من وسعم برای خدمت کردن کم است.
منبع:
خاطرات امیر سرتیپ ناصر آراسته،هیأت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی.
کد خبر 1996363
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی احمد الجولانی رهبر معارضین سوریه بابت حجاب به دختر سوری تذکر می دهد
شهادت یکی از رزمندگان تیپ صابرین سپاه
🔹پاسدار علی احمدی از رزمندگان تیپ نیروهای ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه براثر حادثه تصادف حین انجام مأموریت در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.
🔹پاسدار علی احمدی رزمنده تیپ صابرین نیروی زمینی سپاه که در حین ماموریت رزمایش عملیاتی شهدای امنیت جنوب شرق کشور مجروح شده بود پس از ۳۵ روز که از سطح هوشیاری مناسبی برخوردار نبوده و در حالت کما در بخش مراقبت ها ویژه یکی از بیمارستان های کرمان بستری بود به شهادت رسید.
🔹این شهید مدافع امنیت از ناحیه سر دچار آسیب شدید شده بود که علی رغم تلاش پزشکان به فیض شهادت نائل آمد.
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا ایران «نخواست» یا «نتوانست» سوریه را نجات دهد؟
▪️علل دفاع ایران از سوریه در سال ۲۰۱۱ چه بود؟
▪️تفاوت سوریه ۲۰۲۴ با سوریه ۲۰۱۱ کدام است؟
🔹بازخوانی ۱۲ پرسش افکار عمومی و پاسخهای رهبر معظم انقلاب درباره سوریه در گفتگوی تسنیم با پرویز امینی، استاد دانشگاه و جامعهشناس سیاسی - بخش چهارم
46.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا جبهه مقاومت زیر فشار تضعیف نمیشود بلکه تقویت میشود؟
▪️سرکوب سختافزاری، مقاومت را خاموش میکند؟
🔹بازخوانی ۱۲ پرسش افکار عمومی و پاسخهای رهبر معظم انقلاب درباره سوریه در گفتگوی تسنیم با پرویز امینی، استاد دانشگاه و جامعهشناس سیاسی - بخش پنجم
تـو فقط
بیسیمات را جواب بده
ما قول میدهیم
تمام رنجها را به دوش بکشیم
تمام غصه ها را
فقط! صدایت را از ما دریغ نکن...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#فرمانده_لشکر۴۱ثارالله (ع)
#دفاع_مقدس
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
🏴 مرثیه منسوب به #حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ
تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان
كه مرا به ياد شيران بيشهام میاندازى
كانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ
وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ
من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا امالبنین میخواندند
ولی امروز دیگر پسری ندارم
أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى
قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ
چهار پسر که مانند عقابهای کوهسار بودند
و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند
تنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ
فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ
بر پیکر بیجان آنها نیزهها به ستیزه برخاستند
و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند
يا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا
بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ
اى كاش میدانستم آیا چنان که خبر دادند؛
عباس من دستش قطع شده است؟
📗 ادب الطف، ج۱، ص۷۱
💠 نوجوانی که #شجاعت و #شهامت را به ما آموخت...
▫️سال ۶۱، من در جهاد سازندگی فارس اسم نوشتم تا به عنوان تعمیرکار به جبهه اعزام شوم. وقتی برادرم محمود متوجه شد، اصرارهایش شروع شد که من را با خود به جبهه ببر!
محمود تازه ۱۴ سالش بود و قد و قواره خیلی کوچکی داشت.
گفتم: فسقلی تا با این قد و قواره آخه تو جبهه چی کار می تونی بکنی؟
گفت: به رزمنده ها که آب می تونم بدم، تازه رانندگی هم بلدم!
روز بعد به تپه تلوزیون که محل اعزام بچه های جهاد بود رفتم. اتوبوس، ساعتی بعد به سمت جبهه جنوب حرکت کرد. از دشت ارژن رد شده بودیم که صدایی از انتهای اتوبوس بلند شد!
- بیا بیرون... بچه تو اینجا چی کار می کنی... کی تو را راه داده!
دیدم از پشت صندلی آخر، یک بچه را بیرون کشیدند، سرش که بالا آمد، دیدم محمود است. از جا پریدم و گفتم: فسقلی تو اینجا چی کار می کنی؟
- می خواهم بیام جبهه.
- آخه مگه تو به درد جبهه می خوری، اندازه جبهه هستی؟
- مگه جبهه هم اندازه می خواهد که کوچیک بزرگ می کنی...
هرچه مسئولین جهاد خواستند او را برگردانند راضی نشد. من در بخش دینام پیچی تعمیرگاه جهاد مشغول شدم، محمود هم در بخش مکانیکی. با زرنگی که داشت، کم کم خودش را از تعمیرگاه بیرون کشید و رفت سراغ رانندگی ماشین های سنگین.
بعد از سه ماه، پیدایش کردم، گفتم محمود بیا بریم مرخصی!
گفت: من بر نمی گردم، خودت برو!
و ماند و شد یکی از دلیرترین و شجاعترین رانندگان لودر جنگ!
(راوی: برادر شهید)
🌴 #شهید_محمود_فولادی
#آشنایی_با_شهدا