😢⤵در این باره #روایت های گوناگونی وجود دارد.اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که #شیخ_مفید (ره) در کتاب «الارشادات»آورده است
.
او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای #بنی_هاشم در #روز_عاشورا را ذکر کرده و نوشته است:
👈«آنان پایین پای آن #حضرت در یک #قبر (گودی بزرگ) #دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط #زائران با اشاره به زمین در طرف پای #امام علیه السّلام آنان را زیارت میکنند و علی بن الحسین علیهم السّلام (#علی_اکبر )از جملة آنان است
.
برخی گفتهاند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر #امام_حسین علیه السّلام نزدیکترین محل است.در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است
.
❤«#امام_سجاد علیه السّلام (با قدرت امامت)به #کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند،
#امام_زین_العابدین ،از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم #پدر رفت، با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدررا در قبر گذاشت و فرمود
.
با من کسی هست که مراکمک کند و بعد از هموار کردن قبر،روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛این قبر حسین بن علی است، آن حسینی که او را با #لب #تشنه و غریبانه کشتند.پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش #عباس ،رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد.
.
🔽سپس به بنیاسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند،در یکی از آنها بنیهاشم و در دیگری سایرشهیدان را به خاک سپردند، نزدیکترین شهیدان به #امام حسین،فرزندش علی اکبر علیه السّلام است
.
#امام_صادق ، در اینباره به #عبدالله بن حمّاد فرموده است امام حسین علیه السّلام را#غریبانه کشتند، بر او میگرید کسی که او را زیارت کند غمگین میشود و کسی که نمیتواند او را زیارت کند دلش میسوزد برای کسی که قبر #پسرش را در پایین پایش مشاهده کند
.
😢بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه #اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیزروی #سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد😢
.
.
منابع
1. الارشاد، شیخ مفید
2. مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقدم
.
😢👇😢
.
وقتی از قلب من..
تا حرم توفاصله یک سلام است
چه باکی ست از کیلومترها فاصله...
دلم "قصر" است و..
لبم شیرین"با بردن نام تو!
.
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
.
لحظهی آخر قمقمه رو آوردن
نزدیک لب های خشکش ...
گفت: مگه مولایمان حسین(ع)
در لحظه شهادت آب نوشید؟!
#شهید که شد
هم #تشنه بود
هم #بی_دست ...
سردار سپاه عاشورا
#شهید_شاپور_برزگر
#بابای_قهرمانم
#خوش_اومدی
من و مامان و همه ایرانیا خیلی منتظرت بودیم
نگران نباش #بابایی
هیچکس #اسیرمون نکرده
#تشنه نیستیم
از #تیر_سه_شعبه خبری نیست
اینجا همه منو #دوست دارن
ولی بازم #دلم خیلی برات #تنگ شده
دردانه #شهید_حججی بر سر تابوت #پدر_قهرمانش
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
اصلا #رقیه نه ، مثلا دختر #خودت؛
یک شب میان #کوچه بماند ،چه میشود؟
اصلا بدون کفش ،توی #بیابان ،پیاده نه !!!
در راه خانه #تشنه بماند ،چه میشود ؟
دزدی از او به #سیلی و شلاق و فحش ،نه !
تنها به زور #گوشواره بگیرد ،چه میشود؟
گیریم #خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک #شعله پیرهنش را بگیرد،چه میشود ؟
در بین #شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه !
یک #شب که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟
اصلا #پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ،
#تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟
دست گناهکار مرا روز #رستاخیز ،
یک #دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟
صلی الله علیک یا رقیه 😭
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹
#شهید_تشنه_لب
حسین محمدی مفرد از جمله #غواصان واحد تخریب لشکر۵نصر که همرزم #شهید_شفیعی بوده، درباره #شهادت وی میگوید:
#محمدرضا در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم #مجروح شد و #اسیر عراقی ها شد.
نیمه های #شب بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم.
#محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست #محمدرضا نزدیک به نرده های درب زندان بودم.
مقداری #پنبه بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم.
وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد #محمدرضا شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که #دفع از طریق #شکم انجام میشد.
با خودم گفتم در داخل شکم #محمدرضا همه چیز جابجا شده است .
سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن #بسته به خارج دوباره خوابیدم.
ساعت ۱۰ شب بود که #محمدرضا دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه #قم بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش میکنم کمی به من آب بده که خیلی #تشنه هستم و من به چشمان #محمد که میگفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه میکردم . صدای #محمد خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت #محمد بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که #دست محمد از قابلمه جدا شد و #پیکرش بر زمین افتاد و به #شهادت رسید.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
التماس دعا
•┈┈••✾•🌾🦋🌾•✾••┈•
@kakamartyr3