eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
😢⤵در این باره های گوناگونی وجود دارد.اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که (ره) در کتاب «الارشادات»آورده است . او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای در را ذکر کرده و  نوشته است: 👈«آنان پایین پای آن در یک (گودی بزرگ) شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط با اشاره به زمین در طرف پای علیه السّلام آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین علیهم السّلام ( )از جملة آنان است . برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر علیه السّلام نزدیک‌ترین محل است.در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است . ❤« علیه السّلام (با قدرت امامت)به آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، ،از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم رفت، با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدررا در قبر گذاشت و فرمود . با من کسی هست که مراکمک کند و بعد از هموار کردن قبر،روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛این قبر حسین بن علی است، آن حسینی که او را با و غریبانه کشتند.پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش ،رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. . 🔽سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند،در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایرشهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به حسین،فرزندش علی اکبر علیه السّلام است . ، در اینباره به بن حمّاد فرموده است امام حسین علیه السّلام را کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر را در پایین پایش مشاهده کند . 😢بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن  نوزاد شش ماهه الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیزروی پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد😢 . . منابع 1. الارشاد، شیخ مفید 2. مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقدم . 😢👇😢 . وقتی از قلب من.. تا حرم توفاصله یک سلام است چه باکی ست از کیلومترها فاصله... دلم "قصر" است و.. لبم شیرین"با بردن نام تو! . .
باز دلتنگ مےشوم بی قرارِ یاران مےشوم یاد میدان جنون آشنایان غبار و خاڪ و خون یاد آنانےڪه بوده‌اند اروند و کارون بوده اند...
باز دلتنگ مےشوم بی قرارِ یاران مےشوم یاد میدان جنون آشنایان غبار و خاڪ و خون یاد آنانےڪه بوده‌اند اروند و کارون بوده اند...
لحظه‌ی آخر قمقمه رو آوردن نزدیک لب های خشکش ... گفت: مگه مولایمان حسین(ع) در لحظه شهادت آب نوشید؟! که شد هم بود هم ... سردار سپاه عاشورا
من و مامان و همه ایرانیا خیلی منتظرت بودیم نگران نباش هیچکس نکرده نیستیم از خبری نیست اینجا همه منو دارن ولی بازم خیلی برات شده دردانه بر سر تابوت 🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹 🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
اصلا نه ، مثلا دختر ؛ یک شب میان بماند ،چه میشود؟ اصلا بدون کفش ،توی ،پیاده نه !!! در راه خانه بماند ،چه میشود ؟ دزدی از او به و شلاق و فحش ،نه ! تنها به زور بگیرد ،چه میشود؟ گیریم نه ،خانه و یا سرپناه ،نه ! یک پیرهنش را بگیرد،چه میشود ؟ در بین ،توی شلوغی ،همیشه ،نه ! یک که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟ اصلا ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ، مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟ دست گناهکار مرا روز ، یک سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟ ‌‌صلی الله علیک یا رقیه 😭 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹
🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 حسین محمدی مفرد از جمله واحد تخریب لشکر۵نصر که همرزم بوده، درباره وی می‌گوید: در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم شد و عراقی ها شد. نیمه های بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم. در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست نزدیک به نرده های درب زندان بودم. مقداری بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که از طریق انجام می‌شد. با خودم گفتم در داخل شکم همه چیز جابجا شده است . سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن به خارج دوباره خوابیدم. ساعت ۱۰ شب بود که دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش می‌کنم کمی به من آب بده که خیلی هستم و من به چشمان که می‌گفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه می‌کردم . صدای خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که محمد از قابلمه جدا شد و بر زمین افتاد و به رسید. التماس دعا •┈┈••✾•🌾🦋🌾•✾••┈• @kakamartyr3