eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ عکاس نوشت : گاهی اوقات که در میان عکس‌های جنگم پرسه می‌زنم، به چیزهای جدیدی بر می‌خورم که حیرتم را بر می‌انگیزد. اتفاقاتی که با گذشت زمان برایم شگفت‌انگیز و یا قابل درک نیستند.... در چله تابستانِ مهران، زیر آفتاب سوزان، که هنوز بعداز سی‌و‌ چند سال، گرمای شدید آن از داخل عکس صورتم را می‌سوزاند، آنها به راحتی روی سینه‌‌ٔ خاکریز دراز می‌ کشیدند و خستگی شبِ گذشته را در چند دقیقه به در می‌ کردند. بدون هیچ انتظار و غرزدنی شب را به روز و روز را شب می‌کردند....! آنها آقازاده نبودند، بزرگ‌زاده بودند، آدم‌های عجیب و غریبی که عکس‌های من، حقیقتِ آن‌ها را کاهش داده است... مرداد ماه ۱۳۶۱ ایلام، غرب موسیان عکاس: بهرام محمدی‌فرد
کسی چه داند که بر حالِ زار ما چه می‌گذرد؟ جامانده‌ایم و حوصلهٔ شرح قصه نیست ▪️در عملیات مسلم‌ بن‌ عقیل رزمندگان در چندین چادر قرار داشتند. من هم به‌ همراه عده‌ای از بچه‌ها در بیرون از چادرها بودیم، که ناگهان در حد فاصل یک پلک به هم زدن صدای «میگ» عراق به گوش‌مان خورد و چادر رزمندگان بمباران شد. از رزمندگان داخل چادرها نه تنها یک نفر زنده نماند بلکه جنازه‌ها هم تکه‌تکه شده بود. ▪️کربلایی شده بود! فضا بهم ریخته بود. که ناگهان گریه‌ و فریاد چند نوجوان همه را به خود جلب کرد. جلو رفتم و دیدم تعدادی از بچه‌محل‌ها یکی از دوستانشان را از دست داده بودند و فریاد می‌زدند مگر قرار نبود با هم باشیم؟ با هم شهید شویم؟ چرا تو رفتی؟ کارت شناسایی دوست‌شان را در دست گرفته و ناله می‌کردند. در حالی که همه منقلب شده بودند من عکاسی می‌ کردم و این عکس بسیار موردِ استقبال قرار گرفت. ▪️این کارت شناسایی متعلق است به "شهید قادر اسدی" طلبه نوزده ساله‌ای که قبل از شروع عملیات در آن بمباران به شهادت رسید و از او فقط همین کارت باقی ماند. تصویر در سومار، رودخانۀ کُنگیر به تاریخ ۱۲مهر ۱۳۶۱ ثبت شده است. عکاس : علی فریدونی
کسی چه داند که بر حالِ زار ما چه می‌گذرد؟ جامانده‌ایم و حوصلهٔ شرح قصه نیست ▪️در عملیات مسلم‌ بن‌ عقیل رزمندگان در چندین چادر قرار داشتند. من هم به‌ همراه عده‌ای از بچه‌ها در بیرون از چادرها بودیم، که ناگهان در حد فاصل یک پلک به هم زدن صدای «میگ» عراق به گوش‌مان خورد و چادر رزمندگان بمباران شد. از رزمندگان داخل چادرها نه تنها یک نفر زنده نماند بلکه جنازه‌ها هم تکه‌تکه شده بود. ▪️کربلایی شده بود! فضا بهم ریخته بود. که ناگهان گریه‌ و فریاد چند نوجوان همه را به خود جلب کرد. جلو رفتم و دیدم تعدادی از بچه‌محل‌ها یکی از دوستانشان را از دست داده بودند و فریاد می‌زدند مگر قرار نبود با هم باشیم؟ با هم شهید شویم؟ چرا تو رفتی؟ کارت شناسایی دوست‌شان را در دست گرفته و ناله می‌کردند. در حالی که همه منقلب شده بودند من عکاسی می‌ کردم و این عکس بسیار موردِ استقبال قرار گرفت. ▪️این کارت شناسایی متعلق است به "شهید قادر اسدی" طلبه نوزده ساله‌ای که قبل از شروع عملیات در آن بمباران به شهادت رسید و از او فقط همین کارت باقی ماند. تصویر در سومار، رودخانۀ کُنگیر به تاریخ ۱۲مهر ۱۳۶۱ ثبت شده است. عکاس : علی فریدونی (ع)
عکسی که می‌بینید در جبهه‌‌ی خوزستان گرفته شده است و احتمالا مربوط به سال‌های اول دفاع مقدس است. پیرمردی بسیجی، با یک قبضه سلاح ژ-3، خسته و خاک‌آلود، روی زمین نشسته است. پیرمرد، کوله‌ای به همراه دارد که چندین عدد خمپاره‌ی شصت میلیمتری در آن قرار دارد. نکته‌ی قابل توجه، یک عدد پرتقال است که پیرمرد آن را روی پره‌ی خمپاره های مرگبار گذاشته است. ظاهرا هنگام استراحت نیروها، بین آن‌ها پرتقال توزیع شده است و پیرمرد قبل از آنکه فرصت خوردن آن را پیدا کند، به دامِ عکاس افتاده. این پیرمرد بسیجی، اگر در طول جنگ شهید نشده باشد، امروز به احتمال زیاد، دیگر در قید حیات نیست.
عکسی که می‌بینید در جبهه‌‌ی خوزستان گرفته شده است و احتمالا مربوط به سال‌های اول دفاع مقدس است. پیرمردی بسیجی ، با یک قبضه سلاح ژ-3 ، خسته و خاک‌آلود، روی زمین نشسته است. پیرمرد، کوله‌ای به همراه دارد که چندین عدد خمپاره‌ی شصت میلیمتری در آن قرار دارد. نکته‌ی قابل توجه، یک عدد پرتقال است که پیرمرد آن را روی پره‌ی خمپاره های مرگبار گذاشته است. ظاهرا هنگام استراحت نیروها، بین آن‌ها پرتقال توزیع شده است و پیرمرد قبل از آنکه فرصت خوردن آن را پیدا کند، به دامِ عکاس افتاده . این پیرمرد بسیجی، اگر در طول جنگ شهید نشده باشد، امروز به احتمال زیاد، دیگر در قید حیات نیست. شادی روح او و همه همرزمان بسیجی‌اش "صلوات"
عکسی که می‌بینید در جبهه‌‌ی خوزستان گرفته شده است و احتمالا مربوط به سال‌های اول دفاع مقدس است. پیرمردی بسیجی، با یک قبضه سلاح ژ-3، خسته و خاک‌آلود، روی زمین نشسته است. پیرمرد، کوله‌ای به همراه دارد که چندین عدد خمپاره‌ی شصت میلیمتری در آن قرار دارد. نکته‌ی قابل توجه، یک عدد پرتقال است که پیرمرد آن را روی پره‌ی خمپاره های مرگبار گذاشته است. ظاهرا هنگام استراحت نیروها، بین آن‌ها پرتقال توزیع شده است و پیرمرد قبل از آنکه فرصت خوردن آن را پیدا کند، به دامِ عکاس افتاده. این پیرمرد بسیجی، اگر در طول جنگ شهید نشده باشد، امروز به احتمال زیاد، دیگر در قید حیات نیست. شادی روح او و همه همرزمان بسیجی‌اش "صلوات"
پایی که بسته شد ! تا بماند و بایستد و بجنگد ... "علی‌حسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه می‌شود نیروهای خودی در کمین و محاصره‌ی دشمن قرار گـرفته‌ اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به پایه‌‌ی دوشکا می‌بندد تا بایستد و بجنگد ، تا یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند. از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها ۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود، در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است. مهرماه ۱۳۶۳ ؛ ایلام منطقه عمومی میمک عکاس: محمود عبدالحسینی
در تصور ما همیشه این موضوع هست که گروهِ تدارکات با هر وسیله‌ ای که هست آذوقه و آب و... برایِ جان بخشیدن به رزمندگان می‌بَرد ، اما این‌بار موضوع فرق دارد. بچه‌ های تدارکات از خط مقدمِ جبهه پیکر شهیدی را با خود حمل می‌کنند که به خانواده‌اش تحویل دهند. 📸 مهرماه ۱۳۶۲ - پنجوین عراق منطقه عملیاتی والفجر چهار عکاس : علی فریدونی
در تصور ما همیشه این موضوع هست که گروهِ تدارکات با هر وسیله‌ ای که هست آذوقه و آب و... برایِ جان بخشیدن به رزمندگان می‌بَرد ، اما این‌بار موضوع فرق دارد. بچه‌ های تدارکات از خط مقدمِ جبهه پیکر شهیدی را با خود حمل می‌کنند که به خانواده‌اش تحویل دهند. 📸 مهرماه ۱۳۶۲ - پنجوین عراق منطقه عملیاتی والفجر چهار عکاس : علی فریدونی
📷 بیا از ما عکس بگیر!!! یکی از روزهایی که در مقر لشکر۴۱ ثارالله در نزدیکی اهواز مستقر بودیم، من و «محمدجواد زادخوش» و یکی از دوستان که دوربین عکاسی داشت، برای عکس گرفتن از سنگر بیرون زدیم که با "سردار سلیمانی" فرمانده لشکر، مواجه شدیم. به محض دیدن حاج‌قاسم تصمیم گرفتیم با ایشان هم یک عکس یادگاری بگیریم. حاج‌قاسم چون محمدجواد را به واسطه‌ٔ آشنائی با برادر بزرگترش می‌شناخت و از شوخ‌طبعی او خبر داشت، همان‌طور که از روبرو سمت ما می‌آمد، از همان دور به جواد گفت: «من با شما عکس نمی‌گیرم.» جواد هم بی‌معطلی و باخونسردی گفت: «ما که نمی‌خواهیم با شما عکس بگیریم. می‌خواهیم دوربین‌مان را به شما بدهیم تا از ما عکس بگیرید!» حاج قاسم که جاخورده بود، لبش به خنده باز شد و آمد کنارمان ایستاد و عکس یادگاری گرفتیم که این همان عکس است. 📸 از راست : مصطفی عرب‌نژاد ؛ سردار حاج‌قاسم سلیمانی و محمدجواد زادخوش راوی و عکاس: حسن منصوری ▪️ بسیجی شوخ‌طبعِ خانوکی محمد‌جواد زادخوش که به سال ۱۳۴۲ در «خانوک» در کرمان به دنیا آمده بود، به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳، در «عملیات بدر» خرقه‌ی شهادت پوشید.
📸 به این عکس‌ها ،خیره شو خیره شو به اون روزهای پر از خاطره ... اینجا شلمچه است عملیات کربلای پنج... دقیقا سر پُلی بنام کانال پرورش ماهی، من یه چیزی می‌گم شما یه چیزکی خواهید شنید.یه گذرگاه پُر مهلکه که به تعبیر خودمونی ، مَرد می‌خواست از آنجا رد بشه... نمیدونم چرا بعضی‌ها چشم بر این همه زیبایی می‌بندند و زود طرح مسئله سن و سال می‌کنند . به قول خودشان از دید حقوق بشری به موضوع نگاه می‌کنند و دایه‌ی دلسوزتر از مادر میشن ، آه و اشک سر داده که نمی‌بایست راهشان می‌دادند! اگر ما توان و استعداد داشتیم بجای این حرف‌ها در پی شناسایی ژن تحول درونی آنان بوده و کشف می‌کردیم. راز و رمزها را بدست می‌آوردیم و تکثیر در زمان‌ها می‌کردیم این شور و شوریدگی را... او سرباز حاج قاسم بود در کربلای پنج. شما را دعوت به دیدن احسن الخالقین الهی می‌کنم... حالا حالا مونده تا حوزه های ما تا دانشگاه‌های ما چنین خروجی داشته باشند. بیشتر روی لقمه های حلال پدری بیشتر روی شیر پاک مادری حساب باز می کنیم... 📝 حاج‌کاظم فرامرزی
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را..! اردیبهشت ۱۳۶۱ عملیات بیت المقدس… نزدیک ظهر بود، رزمنده‌ها در حال استراحت بودند از دور متوجه این صحنه شدم و بدون آنکه این دو شهید متوجه شوند از آن‌ها عکس گرفتم ”شهید احمد ملاسلیمانی“ فرماندهی گردان فتح، در بین بچه‌ها خیلی محبوبیت داشت، برای استراحت سرش را روی پای ”شهید احمدی“ گذاشته بود، خیلی صحنه زیبایی بود که برای ثبت عکس جلو رفتم این دو شهید هیچ نسبتی با همدیگر ندارند، صمیمت بین این دو در این عکس خیلی زیباست و همیشه من را متاثر می‌ کند هر دو در همین عملیات به شهادت رسیدند... (راوی و عکاس: رزمنده ملکوتی)