از روزي كه او آمد، اتفاقات عجيبي در اردوگاه تخريب افتاد. لباس هاي نيروها كه خاكي بود و در كنار ساكهايشان قرار داشت، شبانه شسته مي شد و صبح روي طناب وسط اردوگاه خشك شده بود. ظرف غذاي بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه هاي شب خود به خود شسته مي شد.
هر پوتيني كه شب بيرون از چادر مي ماند، صبح واكس خورده و برّاق جلوي چادر قرار داشت ...
او كه از همه كوچكتر و شوختر بود، وقتي اين اتفاقات جالب را مي ديد،مي خنديد و مي گفت: بابا اين كيه كه شبها زورو بازي در مي آره و لباس بچه ها و ظرف غذا رامي شوره؟
و گاهي مي گفت : «آقاي زورو، لطف كنه و امشب لباسهاي منم بشوره و پوتينهام رو هم واكس بزنه» بعد از عمليات، وقتي «علي قزلباش » شهيد شد، يكي از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروي گردان رو مسخره مي كرد... زورو خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسي نگم .
.
.
ایـنجابیــتالشهــداســت
#کلام_شهید #مذهبی #شهدا #شهیدانه #شهید #دفاع_مقدس
#شهید_والامقام #خاطره_شهدا #کتابخانه_شهدا #مدافع_وطن #شهیدمدافع_وطن #داستان_شهدا #امنیت #جبهه #شهدای_گمنام_فضای_مجازی #شهید_مدافع_وطن
#شهدای_گمنام_مجازی #مدافعان_وطن
#شهدا_زنده_اند#شهادت_طلبی #سبک_زندگی_شهدا #شهادت
#فرهنگ_شهادت #سیره_شهدا #شهادت #مقام #شهیدمحمدعلی_قزلباش #شهید_محمدعلی_قزلباش #شهید_محمد_علی_قزلباش #محمدعلی_قزلباش
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات🌹
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
🍃چشم هایم میخِ نوشته ی مقابلم شده است؛ توصیه ی #مقام_معظم_رهبری درباره ی زنده نگه داشتن یاد شهدا. چشم هایم میبیند، لب هایم میخواند، اما #قلبم لبریز از شوق میشود برای عمل به #فرمان او؛ هیهات اگر امر کند و ما همچنان بر زمین نشسته باشیم!
🍃دیگر قرار از دست میدهم و #لباس_رزم به تن قلمم میکنم؛ نام شهید حسن طالبی فر مقابل چشمانم جان میگیرد. بی آنکه بخواهم دستم شروع میکند به حماسه گری، به نوشتن و سرودن از شهیدی که تنها چهارده سال داشت و طعم تلخ #بیپدری را چشید اما لحظه ای خود را غافل از نگاه خدا ندید.
🍃عاشقانه #بندگی کرد. کتاب های سیاسی و #مذهبی برنامه ی همیشگی او بود و دغدغه اش برای بصیرت آفرینی او را به خواندن #نهج_البلاغه کشانده بود. امام خمینی(ره) گوهر نایاب این #انقلاب را، عزیز میشمرد و مشتاقانه در به پیروزی رسیدن این انقلاب تلاش میکرد. تا جایی که وقتی #امام فرمان جهاد میدهد سر از پا نمیشناسد و راهی #جبهه میشود.
🍃خلاصه کنم. گویا میدانست قرار است به سمت خدا پر بگیرد آخر چند ساعت قبل از شهادت پیشنهاد غسل میدهد؛ در آب کرخه #غسل شهادت و آب را به تن جهادگرش تبرک میکند. ساعاتی بعد تیرهای #دشمن، مسیر قلبش را در پیش گرفته و برای همیشه اورا سعاتمند #دنیا و آخرت میکند.
✍️نویسنده : #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حسن_طالبی_فر
📅تاریخ تولد : ١٢ اردیبهشت ١٣٣٩
📅تاریخ شهادت : ٩ آبان ١٣۵٩
📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ١۴٠٠
🕊محل شهادت : نامشخص
🥀مزار شهید : نامشخص
📸 به این عکسها ،خیره شو خیره شو
به اون روزهای پر از خاطره ...
اینجا شلمچه است
عملیات کربلای پنج...
دقیقا سر پُلی بنام کانال پرورش ماهی،
من یه چیزی میگم شما یه چیزکی خواهید شنید.یه گذرگاه پُر مهلکه که به تعبیر خودمونی ، مَرد میخواست از آنجا رد بشه...
نمیدونم چرا بعضیها چشم بر این همه زیبایی میبندند و زود طرح مسئله سن و سال میکنند . به قول خودشان از دید حقوق بشری به موضوع نگاه میکنند و دایهی دلسوزتر از مادر میشن ، آه و اشک سر داده که نمیبایست راهشان میدادند!
اگر ما توان و استعداد داشتیم بجای این حرفها در پی شناسایی ژن تحول درونی آنان بوده و کشف میکردیم. راز و رمزها را بدست میآوردیم و تکثیر در زمانها میکردیم این شور و شوریدگی را...
او سرباز حاج قاسم بود در کربلای پنج.
شما را دعوت به دیدن احسن الخالقین الهی میکنم...
حالا حالا مونده
تا حوزه های ما
تا دانشگاههای ما
چنین خروجی داشته باشند.
بیشتر روی لقمه های حلال پدری
بیشتر روی شیر پاک مادری
حساب باز می کنیم...
📝 حاجکاظم فرامرزی
#عکس
#جبهه
#شلمچه
#نوجوانان
#بیسیم_چی
#لشکر۴۱_ثارالله
#عملیات_کربلای_پنج
#جنگ_به_روایت_تصویر
دوست را
زیر باران باید دید..!
عشق را زیر باران باید جُست
#جبهه
#رفاقت
#سنگر_گوجار
#قهرمانان_وطن
#عملیات_بیتالمقدس۳
✍فرازی از #وصیت نامه #شهید حسین #خرازی :
✔️وصیت نامه اول :
🥀از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند.
🌷با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
.
.
ایـنجابیــتالشهــداســت
#کلام_شهید #مذهبی #شهدا #شهیدانه #شهید #دفاع_مقدس
#شهید_والامقام #خاطره_شهدا #کتابخانه_شهدا #مدافع_وطن #شهیدمدافع_وطن #داستان_شهدا #امنیت #جبهه #ازدواج
#شهدا_زنده_اند#شهادت_طلبی #سبک_زندگی_شهدا #شهادت
#فرهنگ_شهادت #سیره_شهدا #شهدای_گمنام_فضای_مجازی
#شهدای_گمنام_مجازی #شهید_مدافع_وطن #فرمانده #شهیدحاج_حسین_خرازی #شهید_حاج_حسین_خرازی #شهید_حسین_خرازی #
📷 آرایشگاه صلواتی - حمام صلواتی در #جبهه
💠 وسایل حمام و آب گرم موجود است!
😊 رزمندۀ عزیز، رودرواسی نکنید!!
🌿 دوران #دفاع_مقدس
#صلواتی #آرایشگاه_صلواتی #سلمانی #حمام_صلواتی
خوش به حال شهداء
که تمام روزهایشان حال و هوایِ
ماه رمضان را داشت ...
#جبهه
#انس_با_قرآن
#شهید_حاجحسین_خرازی
بهارِ جبههها گرچه آغشته
به عطرِ باروت و خاک بود..!
اما گواه روشنی است
بر لحظه های امن امروز ؛
که مردمان ایران زمین
همچنان آزاده و بیهراس
از ریزشِ بمبهای پلید ؛
نوروزهای متمادی را جشن بگیرند...
#بهار
#جبهه
#مجروحین
#قهرمانان_وطن
🍃 نام دیگرش ماه عاشق هاست
اردیبهشت را میگویم هر صفحه اش را که ورق میزنی داستان عاشقیست که به معشوق خود رسیده. به صفحه بیستم که میرسی نام «احمد بابایی» میدرخشد✨
🍃عاشقی که در نوزدهمین روز از دومین ماه اولین فصل سال به معشوق ازلی اش رسید. یاد داد آسمانی شدن که بال و پر نمیخواهد. قدری جنون میخواهد تا با ندای دلت به #معشوق برسی
مصداق شیدائی بود، این را مسئولین بیمارستان میگویند...
🍃هربار که مجروح می گشت یکماه در بیمارستان بستری می شد و سریع به #جبهه بر میگشت. معروف بود به #کلکسیون تیر و ترکش. میگویند کاش یک بار دیگر بابایی زنده می شد و جوانان نسل سومی تحت #فرماندهی او قرار میگرفتند
🍃میگویند تمام تاثیر گذاری اش از معنویت شبانه سرچشمه میگرفت. دلاوری و جنگاوری هایش یک طرف، #خلوص_نیت در اعمال و کارهایش طرفی دیگر
🍃رسید به عملیات #بیت_المقدس وقتی که راهی تا فتح خرمشهر نمانده بود و اینبار کلکسیون تیر و ترکش با اصابت گلوله ای در میان پیشانی، کامل شد و احمد بابایی به سوی محبوب شتافت. ما ماندیم و داشتن فرمانده ای چون احمد بابایی
🌱 تولد: ۱۵ خرداد ۱٣٣۴
🕊 شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۶۱
🥀مزاز: گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️🚩🚩
👆📷 احمد متوسلیان و همرزمانش - سپاه بانه - پاییز ۱۳۵۸
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین #شهیدمهدیباکری فرمانده لشکر 31عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، #دزفول و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از #جبهه ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار
نمی گرفت! تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم...
💠در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما تحویل بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که #هواپیماهای عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به #پادگان آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام #شهدا و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم.
💠در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما
نمی دانید و بعدها می فهمید که #دزفولی ها چه مردمانی هستند.
#راوی: بهرام صالحی
🍁برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی🍁