.
بسم رب الشهدا
.
پدرت عازم جبهه ها شده؟
قرار است دیگر رویش را نبینی؟
پس
گریه کن
که قرار است اسیر طعنه ها شوی
اشک بریز
که قرار است درگیر هجمه ها شوی
میان ما بمانی و قضاوت شوی...
لابلای گریه هایت اما
خوشحال باش
که پدرت نیست ، تا ببیند
رحم به راهش نکرده اند
پلاک او را لاک گرفته اند
و حال
به سراغ نامش رفته اند....
لا بلای گریه هایت اما
خوشحال باش
که پدرت نیست ، تا ببیند
نام کوچه ها را نسترن کرده اند
رفقایش را از یاد برده اند
و
بر #حجاب مادرت تاخته اند....
.م.مرادزادگان
#شهید_زدایی
.
پ ن : از #شهدا مونده فقط نامی.... حداقل اونو از ما نگیرید و به یغما نبرید
پ ن : شهدا برکت کوچه و خیابان ها
پ ن : ..............
.
#شهرداری_تهران#شهید_چمران#شهید_حسین_خرازی#شهید_حسین_فهمیده#شهید_حججی#شهید_همت#شهید_حسن_باقری#شهید_گمنام#شهید_آوینی#ایران#اصفهان#تهران#کوچه_ی_نسترن#ابی#یغما_گلرویی#خرمشهر#شهید_عباس_بابایی#شهید_ابراهیم_هادی#شهید_محمود_کاوه#ناخدا_هوشنگ_صمدی#شلمچه#فکه#انقلاب#دفاع_مقدس
🔸رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدن. پیرمرد میگفت: "جوون دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟"
حاج حسین خندید. اون یکی دستش رو آورد بالا. گفت: "این جای اون یکی رو هم پر میکنه! یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.
🔹پیرمرد ساکت بود. پرسیدم: "پدر جان! تازه اومدی لشکر؟"
حواسش نبود! گفت: "این چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟! اسمش چیه این؟"
گفتم: "حاج حسین خرازی!"
راست نشست. گفت: "حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟!"
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
دور تا دور نشسته بودیم. نقشه اون وسط پهن بود. حسین گفت: "تا یادم نرفته اینو بگم، اون جا که رفته بودیم برای عملیات، یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن. یه مقدار از گندمها از بین رفته. بگید بچهها ببینن چه قدر از بین رفته، پولشو به صاحبش بدین."
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
⭕️بعد خوندن خطبه عقد، امام یک پول مختصری بهشون داد، برمن مشهد ماه عسل.
پول رو داده بود به احمد آقا.
گفته بود: "جنگ تموم بشه، زیارت هم میریم."
با خانمش دوتایی رفتند اهواز!
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
#شهید_احمد_کاظمی مى گفت:
🌸شهیدحسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم. گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟! گفت: نه، ولی مطمئنم.
🌸چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که اسم_های_شهدا را مى نويسد. تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
🌸به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟ یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود. تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم. اما دیگر وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم....!
#شهید_حسین_خرازی🌷
🌷یادشهدا باذکر #صلوات
⭕️سکانس یک:
حسین خاکی و خسته از خط برگشته بود و میخواست بره قرارگاه. از یک رانندهی تانکر آب خواست که شلنگ رو روی سرش بگیره تا شسته بشه. حسین با یک دست سرش رو میشست که راننده برای شوخی آب رو گرفت تو یقه حسین و خیسش کرد!
وقتی حسین رفت راننده هنوز نمیدونست چه کسی رو خیس کرده!
⭕️سکانس دو:
- الو سلام.
- سلام علیکم، بفرمایید!
- من علی سُلگی هستم از روستای کهریز، نزدیکی نهاوند، سال ۶۵ با جهاد اعزام شده بودم فاو. خاطرهای نوشته بودید از شهید خرازی که من در روزنامه خوندم.
- بله، هجده سال از اون زمان گذشته.
من آن رانندهی تانکر آب هستم، تماس گرفتم که بگم: جز لبخند چیزی نگفت! من منتظر واکنش بودم، ولی او فقط خندید..
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
وصیت نامه پاسدار شهید مدافع حرم سرگرد سجاد مرادی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بسم رب الشهدا و الصالحین
مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و انشاالله این پل با شهادت رقم بخورد.
صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد ٬ در مصیبت ها فقط برای امام حسین (ع) گریه کنید . ۲ روز روزه بدهکارم. ۱ سال از مالم برای روزه و نماز صرف شود.
۱ / ۳ مال قانونی بنده را صرف ایتام - هیئت های سیدالشهدا (ع) ٬ فقرا و امور خیریه صرف شود .
در قبرم تربت سیدالشهدا ٬ شب اول قبر نماز وحشت ٬ زیارت عاشورا فراموش نشود .
از همه اقوام ٬ دوستان و آشنایان طلب حلالیت دارم .
پدر و مادر عزیز هیچ وقت نتوانستم خدمتی به شما بکنم حلالم کنید .
همسر عزیزم که همیشه رنج داده ام شما را حلالم کنید .
فرزند عزیزم را به درس خواندن ٬ تقوای الهی ٬ نماز و حجاب توصیه می کنم . حلالم کن .
خواهرانم و برادرم حلالم کنید .
رهبر عزیزم را که راه امام عصر را ادامه میدهد فراموش نکید و یاریش نمائید .
از ۱۳۹۴/۰۴/۱۸ به بعد خمس مالم را حساب کنید .
در صورت امکان آشنایان ۱ روز برایم نماز قضا بخوانید .
بدهکاری هایم در سررسید موجود است .
وکیل پدرم می باشد (در کلیه امور پولی) والسلام ۱۳۹۴/۰۸/۱۶
#سجادمرادی
#سجاد_مرادی
#شهید #شهدای_مدافع_حرم #شهیدحججی #شهید_همت #شهیدان #شهیدابراهیم_هادی #شهید_گمنام #شهید_محمودرضا_بیضائی #شهید_حسین_خرازی #شهید_آوینی #شهیدان_مدافع_حرم #شهید_محمد_ابراهیم_همت #شهدای_غواص #شهدای_امنیت #شهدا_شرمنده_ایم #شهیدبهشتی
#شهید_حسینِ_خرازی قبل از ۳۰ سالگی فرمانده لشگر بود و تو ۸ تا عملیات شرکت کرده بود، تازه یه دست هم نداشت ....
کجاییم رفیق؟!
چیکار میکنیم؟!
#حاج_حسین_خرازی
#عکس_نوشته
#استوری
اگر برای خدا جنگ میکنید...
#شهید_حسین_خرازی(مشخص شده اند)در کنار ایشان #مقام_معظم_رهبری
سمت راست شهید خرازی #شهید_علی_هاشمی هستند
نفر نشسته از سمت چپ #شهید_محمد_ابراهیم _همت کنار ایشان #شهید_حسین_همدانی هستند
🍃حسین، تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظهای سنگین، غلیظ، ملموس و حتی تاثیرگذار است.
🍃همه ما در مدت حیاتمان به عنوان پیرو کلمه #حسین دنبال آن هستیم که با سختی، یکی از آن تلفظها را در خودمان پیدا کنیم و پرورش دهیم.
🍃کار به آدمها و حتی انسانها ندارم؛ کارهایی کردهاند که تداعی کلماتی مثل #عشق، علاقه، دل و... را به سمتی بردهاند که خیالمان به سمت دنیا و سانسورهای صداوسیما خم میشود😓
🍃هر از چند گاهی #خدا دست ربوبیت خود را به همه نشان میدهد و حسینها را جلوی چشم ما راه میبرد و تا میآیند #شناسایی میشوند، اطلاعات پرواز صدایشان میزند و #یاعلی؛ تنها چیزی که از آنها میماند خط سفید رنگ پروازشان در آبی آسمان است🕊
🍃حسین خرازی، نمود حسینهای فشرده تاریخ هشت ساله کورههای #جنگ ماست که تا به خودمان بیاییم و حتی به #دنیا بیاییم پرواز کرده بود و حال، منِ دهه هفتادی فقط خط سفید پروازش را میبینم😔
🍃سیروسلوک تنها یک سکوی پرتاب داشته و خواهد داشت و آن چیزی جز حسین(ع) و همسفرانش نیست♡
🍃باید #عاشق شوی تا بدانی عقل چیست و معنی عشق امثال حسین، ضعف است یا قدرت...
🍃حسین جان #فرمانده لشکر امام حسین، اما حال، ما در کشور #ایران و خاک جمهوریاش بجایی رسیدهایم که خواندهایم تو برای رساندن غذا به سربازانت پریدهای، افسوس که در پشت نقابهایمان به یکدیگر رحم نمی کنیم و با جان سربازان این خاک، که همان مردماند بازیمان گرفته است😪
🍃شنیدهایم #ماسک ها را برداشته و به ضعیف تر از خود میدادید، اما اکنون ما جزء سپاه #محتکران ماسک هستیم و روی به زمین، که آن خط پرواز را نبینیم و رویمان سیاه نشود😞
(وخدا #سرنوشت قومی را تغییر نخواهد داد تا آنها خودشان را تغییر ندهند...)
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_خرازی
📅تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۳۶
📅تاریخ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵.شلمچه
📅تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱۳۹۹
🥀مزار : اصفهان.گلزار شهدا.قطعه شهدای کربلای۵
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
دستش قطع شد ، امّـا...
دست از یاری امامزمانش برنداشت
در #کربلای_چهار
مثل اربابش فرمانده بود
فرماندهٔ قلبها
چهره نورانے اش
جز لبخند چیزی نمیگفت...
#شهید_حسین_خرازی
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
🇮🇷🚩🇮🇷🚩🇮🇷🚩🇮🇷
🌷شهید حسين خرازی نقل میکرد:
🔹وقتی تو جبهه هدایای مردمی را باز میکردیم در نایلون رو باز کردم دیدم یه قوطی خالی کمپوته که داخلش یه نامه است.
تو نامه نوشته بود:برادر رزمنده سلام من یک دانش آموز دبستانی هستم خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه یک کمپوت هدیه بفرستیم.
با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم قیمت هر کدوم از کمپوت ها را پرسیدم اما قیمت آنها خیلی گران بود،
🔹حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمیتونستم بخرم.آخر پول ما به اندازه سیرکردن شکم خانواده هم نیست.در راه برگشت،کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دفت آن را شستم تا تمیز شد.
🔹حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم،هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال شوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم.
#استوری
#شهید_حسین_خرازی
@kakamartyr3
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...
مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد.
رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
#شهید_حسین_خرازی
#فرمانده #لشکر_1_امام_حسین
از کتاب: حدیث خوبان_ ص۲۵۴.
جاده میرسید به خط بچه های لشکر بیست و پنج.
فکر میکردم«اینها چجوری از این جاده درب و داغون میرن و میان؟»
دو طرف جاده پر بود از تویوتاهای توی گل مانده یا خمپاره خورده.
حسین رفت طرف یکیشان.یک چیزی از روی زمین برداشت، نشانمان داد«ببین.قبلا کمپوت بوده.»
پرت کرد آن طرف. گفت:« همین امشب دستگاه میاری، این جاده رو صاف میکنی، درستش میکنی.»
باز گفت:« نگی جاده لشکر ما نیست یا اون ها خودشون مهندسی دارن ها.درستش کن؛ انگار جاده لشکر خودمونه.»
📚یادگاران۷
#شهید_حسین_خرازی
#لشکر_14_امام_حسین
خوابی که حاج قاسم پس از شهادت
شهید زینالدین دید.
🌷هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس.
🌷هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم»
ایستاده از سمت راست به ترتیب: #شهید_قاسم_سلیمانی، #شهید_مهدی_زین_الدین، سردار رحیم صفوی، ناشناس، ناشناس
#شهید_حسین_خرازی (نشسته اند)
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ »
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، #نماز خواندیم.
راوی هم رزم شهید
#شهید_حسین_خرازی
#آشنایی_با_شهدا
به آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست...👌🏻🌺
#شهید_حسین_خرازی
#دفاع_مقدس #مثل_شهدا
✍امروزمان را با درسے
از حاج حسین خرازے
آغاز مے ڪنیم ڪہ مے گفت :
سهل انگارے و سستے
در اعمال عبادے تاثیر نامطلوبے در پیروزی ها دارد...
#شهید_حسین_خرازی🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
🌱در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
#شهید_حسین_خرازی🌷
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
📆 هشتم اسفند 1365 - شهادت سردار نام آشنای جبههها حاج حسین خرازی
🍀 او متولد 1336 در اصفهان بود. از کودکی و نوجوانی علاقمند به معارف دینی بود و شخصیت وی در محافل مذهبی شکل گرفت. با این بستر فکری و تربیتی، بسیار زود به جریان انقلاب پیوست و پس از پیروزی، در کمیته های اصفهان فعال بود. سپس به عنوان عضورسمی سپاه، در درگیری های کردستان رهسپار آنجا شد و در فرو نشاندن آتشی که گروهک های ضدانقلاب برافروخته بودند، نقشی مؤثر ایفا نمود.
🌸 شهید خرازی در دوران دفاع مقدس لشکر مقدس امام حسین (ع)را تأسیس نمود و خود فرماندهی آن را بر عهده گرفت. به همراه این لشکر در عملیات های مختلف شرکت نمود تا این که در تاریخ8اسفند65 در جریان عملیات پیروزمند کربلای5 به شهادت رسید. پاکی و اخلاص این شهید زبانزد بود و در تشییع پیکر مطهر او جمع عظیم و باشکوهی از ارادتمندان شرکت نمودند.
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
➖حاج قاسم سلیمانی در باره او چنین می گوید:
🌷 در بین فرماندهان جنگ، 3 نفر بودند که اگر در جلسهای نبودند حتماً در آن نقص بود: حسن باقری، حسین خرازی و احمد کاظمی. اگر همه ما مینشستیم در جنگ حرف میزدیم تصمیمگیری میکردیم سکوت هر یک از این 3نفر حتماً امکان تصمیمگیری را مشکل میکرد. اگر مخالفت میکردند با عملیاتی، حتماً یک مسئله و دلیل داشت.
💠 شهید احمد کاظمی، حسین خرازی را از اولیاءالله معرفی میکرد و قبر او را دری از درهای بهشت میدانست. همرزم شهید کاظمی میگوید:
🔹روزی همراه شهید کاظمی جهت انجام مأموریت به اصفهان رفته بوديم. سری هم به گلزار شهدا در تخت فولاد زدیم. میگفت: بچهها، دوست دارين، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟
🔸گفتيم: چی از اين بهتر! کفشهایش را درآورد، وارد گلزار شد. يک راست بُردمان سر مزار شهيد حسين خرازی. با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه.
▪️نشستيم . فاتحهای خواندیم...حال و هوای او، تماشائی بود... ده روز بعد خود کاظمی به شهادت رسید و در جوار دوستو همرزم قدیمیاش آرام گرفت.
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت
#هشتم_اسفند_1365
دستش قطع شد ، امّـا...
دست از یاری امامزمانش برنداشت
در #کربلای_چهار
مثل اربابش فرمانده بود
فرماندهٔ قلبها
چهره نورانے اش
جز لبخند چیزی نمیگفت...
#شهید_حسین_خرازی
#صبحتون_شهدایی 🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صداقت
" سخنانی زیبا و شنیده نشده از علمدار لشگر امام حسین (ع) ، سردار خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرلشگر پاسدار #شهید_حسین_خرازی
"همراه با تصاویر زیبا و دیدنی از این دلاورمرد میدان های نبرد که تاکنون ندیده اید.
"و چه زیبا #شهید_مرتضی_آوینی در وصفش می گوید :
... آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می شود، نشان مردانگیست.
گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند.
" روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهیدان را، شهیدان می شناسند...
🔹روایتی از سیدشهیدان اهل قلم سید #شهید_مرتضی_آوینی و سپهبد #شهید_قاسم_سلیمانی از سردار #شهید_حسین_خرازی
یک روز آقای کرباسچی که آن موقع استاندار اصفهان بود، به من گفت چند دستگاه تویوتا به استانداری تحویل دادهاند، من یکی از آنها را گذاشتهام برای آقای خرازی که هر وقت از منطقه به اصفهان میآید استفاده کند.
اما من هیچ وقت حسین را سوار این تویوتا ندیدم. یکبار به او گفتم: چرا از ماشین استانداری استفاده نمیکنی؟ گفت: من یک رزمندهام، نباید وامدار کسی باشم. ما اینجا کنار یکسری بچههایی هستیم که هیچ امکاناتی ندارند و باید مثل آنها باشیم.
🎙غلامحسین هاشمی
#شهید_حسین_خرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
─────┅╯
خنده هم
پیش لبهای تو
کم آورده است!
شهیدِ خندهروی ما ....
#شهید_حسین_خرازی
#فرمانده
#لشکر_۱۴_امام_حسین
عاشق محرم و سینهزنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین (ع) بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا میشد و گردانها به روش سنتی عزاداری میکردند.
🔸بعضی وقتها که دوستان نزدیک در سنگر جمع میشدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینهزنی میکرد.
🔸حاجحسین تا نامی از سیدالشهدا (ع) میآمد، به پهنای صورت اشک میریخت و از شدت گریه شانههایش میلرزید.
📚جز لبخند چیزی نگفت
#شهید_حسین_خرازی
ده ماه بود ازش خبری نداشتیم.
مادرش میگفت: خرازی! پاشو برو ببین چی شد این بچه؟ زندهاس؟ مردهاس؟
میگفتم: کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیست. از کجا پیداش کنم؟
🥀رفته بودیم نماز جمعه حاج آقا آخر خطبه ها گفت: حسین خرازی را دعا کنید.
آمدم خانه.به مادرش گفتم.گفت: حسین ما رو میگفت؟
گفتم: چی شده امام جمعه هم میشناسدش؟
نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.
راوی:مادرشهید
#شهید_حسین_خرازی
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰#شهید_حسین_خرازی؛
در مشکلات است که انسانها
آزمایش میشوند؛
صبر پیشه کنید که دنیا فانی است
ما معتقد به معاد هستیم.
#استوری
✳️حافظان امنیت ✳️
.
بسم رب الشهدا
.
با معرفت
آن دم آخری
لا اقل
«رویت را برمیگرداندی»
چه کاری بود آخر
این چشم در چشم شدنت
.
حالا
«با نگاه خیره ی جا مانده ات چه کنیم مرد؟»
که هی میخراشدمان
که هی مینوازدمان
که هی میسوزاندمان
.
زخمی شده ایم بخدا
دست نگاهت بد سنگین است خوش انصاف
میماند ردش به روی صورت
آن قَدَر نواخته ما را
که ورد زبان مان شده شرمندگی
.
دیگر
«دزد شده ایم»
«از بس دزدیده ایم چشمان مان را»
تا چشم در چشمت نشویم
وصیت هایت کم نبود؟
که زیر بارشان کمرهایمان گرفت و زانوهایمان کم آورد
نوبت رسیده به چشم هایمان که درد بگیرد؟
تا کی بچرخانیمشان
که نگاه در نگاهت نشویم؟
.
خدا خیرت بدهد اخوی
«زیادی نگاهت به آسمان بود»
سر به هوا بودنت کار دست مان داد
کاش آن دم آخر
حواست را کمی جمع میکردی
و هنگام رفتن
کوله ات را
سلاحت را
وصیت هایت را
و « نگاهت را هم »
می بردی با خودت
که اینگونه ما آشنایان به حرف و
غریبه ها به عمل را
«شرمنده نکنند»
و هی تنبلی هایمان را به رخ مان نکوبند
.
#محمود_مرادزادگان
.
پ ن :
طبق معمول
#دلنوشته ای که همین اواخر نوشتم ش
پ ن :
ممنون از دوست عزیزی که این عکس رو برای این متن پیشنهاد کرد
پ ن :
اونجایی دزد شدیم
دزدی دیدیم
دزدی کردیم
.
که نگاه مون رو از نگاه شهدا دزدیدیم
.
#شهید_ابراهیم_هادی#شهیدهمت
#شهید_صیاد_شیرازی#شهید_مصطفی_چمران#شهید_چمران#شهید_محمود_کاوه#حاج_احمد_متوسلیان#حاج_حسین_خرازی#شهید_حسین_خرازی#شهید_احمد_کاظمی#شهید_آوینی#تهران#شلمچه#فکه#کانال_کمیل#شهید_باکری#شهید_حسن_باقری