eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🕊🌺🕊 ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت، ع❤️اشق ولایت بود، حضور همیشگی چفیه او بر دوشش نشان از همرنگی با معظم رهبری داشت. استاد به تمام معنا در رشته‌ی تکواندو و در رشته‌های جودو، غواصی، صخره نوردی، یخ نوردی، و کوه نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت. 🌿🌺🌿•✾••┈
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ، واژه ای است که با همراه شده و اگر در آن قرار گرفته باشی به آن نائل شوی و در این میان چه کسی است جز که سال ها روز و شب را با آن گذرانده اند و شاید با آن حال از ما بربسته اند . دیدن لباس باعث آرامش اوست و حتی برای او حس دردِ کمر و رفع هم دارد . شادی روح و 🕊
‍ باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد دو برادر بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. قلم اینبار از حمید بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید قد می‌کشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ! بی‌وقفه در بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از "! شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از باز نگشت اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده فرمانده حمید این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد! از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده ✍️نویسنده : زهرا قائمی 🌺به مناسبت 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹 🌸 @kakamartyr3
🌷شهید احمدعلی نیری🌷 او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید… از به این رسید… ╭─••✾••♡♡♡•✾•───╮ ╰─••✾••♡♡♡•✾•───╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سکانسی از فیلم: "چ" - ساخته ابراهیم حاتمی کیا ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 کهنه چریک محرومان لبنان مى‌گفتند « ،‌ براى کار مى‌کند » مى‌گفتند « است » هر دو براى کشتنش جایزه گذاشته بودند. هم یک عده را فرستاده بود کند. یک کمى آن طرف‌تر دنیا، استادى سر کلاس مى‌گفت «من دانشجویى داشتم که همین اخیراً روى پلاسما کار مى کرد.» مهم این است که تمام شود و برایش مهم نیست و برایش مهم نیست به نام کی تمام شود هم برایش مهم نیست مهم این است که تمام شود تمام شود گاهی برای اینکه خوب تمام شود باید از پشت میز درس و جُم نخوری، گاهی هم باید از دستت تکان نخورد همیشه است اما همیشه تکلیف ثابت مهم این است که در انجام تکلیفت از و و مهم تر باشد... سرباز اسلام کهنه چریک محرومان لبنان افتخار ایران الهیی که فاتح این بحران آقا .... 🌴 ۳۱ خرداد سالروز شهادت دکتر چمران
از روزي كه او آمد، اتفاقات عجيبي در اردوگاه تخريب افتاد. لباس هاي نيروها كه خاكي بود و در كنار ساكهايشان قرار داشت، شبانه شسته مي شد و صبح روي طناب وسط اردوگاه خشك شده بود. ظرف غذاي بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه هاي شب خود به خود شسته مي شد. هر پوتيني كه شب بيرون از چادر مي ماند، صبح واكس خورده و برّاق جلوي چادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوختر بود، وقتي اين اتفاقات جالب را مي ديد،مي خنديد و مي گفت: بابا اين كيه كه شبها زورو بازي در مي آره و لباس بچه ها و ظرف غذا رامي شوره؟ و گاهي مي گفت : «آقاي زورو، لطف كنه و امشب لباسهاي منم بشوره و پوتينهام رو هم واكس بزنه» بعد از عمليات، وقتي «علي قزلباش » شهيد شد، يكي از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروي گردان رو مسخره مي كرد... زورو خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسي نگم . . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت     #شهادت_طلبی 🌹